تو خود آفتاب خود باش...
این روزها فارغ از وضعیت جسمی و بیمارهایی که درگیر آنها هستم، کمی گرفتاریها زیاد شده همین علت کمرنگ شدنم است. اما این گرفتاریها منجر به این نشده که جامعه، مردم، دردها و رنجهایشان را نبینم و حرفها و نقدهایشان را نخوانم. شرایط سخت است اما همچنان زندهام و زندهایم؛ پدر نزدیک دو هفته است در بیمارستان بستری بود، خانواده مدام تلفنها و پیامهای تهدیدآمیز دریافت میکنند که «پسرت را فلان میکنیم، برادرت را بهمان میکنیم.» کارفرمایم را احضار کردهاند که بیمه حسین را قطع و از کارش اخراج کن (که گفته نمیکنم)، به مالک خانهای که در آن مستاجرم گفتهاند حسین را از اینجا بیرون کن (که گفته نمیتوانم)، کار بهجایی رسیده که به یک مرکز درمانی گفتهاند حسین را پذیرش نکنید (که آنها پذیرش کردند).
در این شرایط، بازوی حکومت از خارج از ایران فشار مضاعف میآورد، در اشتراکهای توییتر و... خرابکاری میکنند و سعی در خفه کردن ما دارند! در میان این دشواریها، خبر میرسد برادرم را بردهاند دادستانی ملکان و چند ساعتی بازجویی کردهاند، و پس از داد و فریاد مادر و خواهرم و پس از آنکه پدرم از بیمارستان برای اعتراض با آن حالش جلوی دادستانی میرود او را آزاد میکنند. آن میان شخصی بهنام «
علی عشرتیآذر» که عنوان بازپرس را یدک میکشد به مادرم توهین کرده و او را تهدید میکند. عصر میشود هوا تاریک میشود، میگویند دوتا از دوستانم «شهابالدین نظری» و «احمد رئیسی» را بازداشت کردهاند. درد وقایع مهمتری چون کشتن وطندوستان (مجیدرضا رهنورد، آزادی کرمی، محمد حسینی و محسن شکاری)، زندانی کردن و آزار هممیهنان را هر روز با جان و دل حس میکنم، تصاویر عزیزانی را میبینم که چشم یا چشمهایشان را از آنها گرفتهاند اما شجاعت و آگاهی را نه!
این روزهای تلخ میگذرند، اما بیتفاوت از کنارشان رد نمیشوم، قلب آدمی بهدرد میآید اما نمیگذاریم قلب ما ایرانیان از تپیدن باز ماند، خصوصا برای همدیگر. این کارها و فشارهای طاقتفرسای برای این است که از ایران بروم، اما من هستم، تا جان در بدن دارم در ایران هستم و میمانم؛
بهقول
#علی_دایی:
«کسی میرود که آمده باشد، نه کسی که ریشه در این خاک دارد». ما زاده این آب و خاکیم، بزرگ شده در کوچهها و خیابانهایِ ایرانی هستیم که هر لحظه شاهد رنج و درد مردم بودهاست. اگر قرار باشد بیکار شوم، آواره باشم، و... اسارت و آوارگی در میهنم را انتخاب میکنم. یک جان و یک زندگی دارم که با افتخار در راه ایران و مردمش میدهم. کسی که دست از جان شسته را نیازمایید.
همهی ما که اینجاییم،
یک آسمان داریم و همین یک لبخند
شاید فردا ما را بکشند
اما نمیتوانند این لبخند
و این آسمان را از ما بگیرند.#یانیس_ریتسوسپینوشت: این روزها نگران و پیگیر توماج و همه جانهای عزیزی هستم که در بند و اسارت هستند. امید دارم بهزودی در کنارمان خواهند بود. ما، کنار همه آنها هستیم که قلبشان برای ایران و مردمانش میتپد.
بعد ما بارون میباره عطر آزادی…
پر میشه این خونه از رقص و گل و شادی...
@Sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂