آن شب کجا بودی؟وقتی سکوتم را در کافهای
به انتظار تو خون میریختم
و نیامدی
آن شب کجا بودی؟وقتی روی آسفالت
بسان ماهی میدویدم
و به سمت سفرهی غریبهای گام میزدم
و روی روانداز و بالش مهلکش میمُردم
و تو را یاد میآوردم.
تو مرا در آغوش گرفتی و من تو را صدا میزدم
آن شب کجا بودی؟وقتی آن زن را رها کردی
تا در وحشتی پراکنده شود
تو شب را رها کردی
تا فراموشی در آن بیاویزد
و نیامدی
آن شب کجا بودی؟وقتی دیدم آخرین چوب کبریت جهان
دارد خاموش میشود
و من تنها بودم...!
@Sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#غادة_السمان#شبتون_بدور_از_دلتنگی