#بتهوونآوای افسونگر و شکوهمند گروه کُر ناگهان چنان اوج می گیرد و تماشاچیان سالن را غافلگیر می سازد که برای لحظاتی همگی تصور می کنند گروهی از مقّربین و کروبیان بر ایشان فرود آمده اند و نیایشِ ملکوتیشان در باغ عدن را برای آنها می سرایند. آیا این موسیقی همانی است که خداوند با شنیدنش زمین و آسمانها را تنها در شش روز آفریده است..؟! این تصنیف سترگ را "سمفونی آفرینش" اش می نامند؛ بر روی بلیطهای تماشاچیان درون سالن که چنین نامی دیده میشود: "سمفونی نهم (آفرینش)". ولی اکنون بر همه مسلم گشته که نمی توان بر این "بارقه الهی" نامی جز این نهاد. گرچه «سفر پیدایش» هم می توان نامیدش؛ از آنرو که اکنون نه با صدای لرزان اسقف اعظم وین که با آوای فریبنده خوانندگان و نوای جادویی سازهای نوازندگان چیره دست ارکستر بار دیگر و بیرون از کلیسای جامع شهر بر ایشان موعظه می شود. شکوه و زیبایی توصیف ناپذیر این موسیقی آسمانی، رعشه لذت بر اندام همگی انداخته و نفس را در سینه هایشان حبس کرده است. هیچکس متوجه گذر زمان نیست، بی شک تمامی حضار مسحور و فریفته موسیقی آفرینش شده اند اما درست زمانی که گوش حضار به خلسه بی پایان و لذتبخش این موسیقیِ الهی عادت کرده است، "روز ششم" با اوجی فوق العاده نیرومند و درخشان به پایان میرسد. فقط چند ثانیه سکوت! بی درنگ سالن از صدای غریو شادی و تحسین تماشاچیان منفجر می شود. همگان با بی تابی تمنای شنیدنِ دوباره ی آنچه را که لحظاتی پیش گوش جان بدان سپرده بودند را دارند. چه می توان درباره اش گفت جز آنکه بگویند: "شاهکاریست یگانه که به داستان زیبایی از سرزمین فرشتگان و پریان می مانَد.." هیچکدامشان در طول عمر خویش تصنیفی بدین زیبایی نشنیده است و البته هیچیک از ایشان هم باور ندارد که ممکن است آفریدگار چنین شاهکاری، موجودی از ابنا بشر باشد؛ اگر این مرد از تبار فانیان نیست پس میبایست تجسد شکوه پروردگار در کالبدی خاکی باشد تا بتواند چنین اثری زیبا، سترگ و فراموش ناشدنی را برای فانیان تصنیف کند. اصلا آهنگساز این سرود الهی کیست؟ همان موسیقیدان ترسناکِ پروسی (آلمانی)؟ آیا خالقش همان رهبر ارکستر عبوس و مغروری است که هنوز پشت به تماشاچیان ایستاده است؟بسیاری فقط نامش را شنیده اند. می گویند آلمانی تباری اهل شهر بُن است که مدتهاست در وین زندگی می کند. برخی می گویند او در نوجوانی افتخار شاگردیِ "پسر طلایی سالزبورگ " (موتزارت) نصیبش شده و استاد برایش آینده ای درخشان و نامی جاودانه پیش بینی کرده است. بعضی دیگر فقط این را می دانند که مردی به غایت عجیب و مرموز است و آوازه بداخلاقی ها و تندمزاجی اش، نزاع های گاه و بیگاه با همسایگانش و زن گریز بودنش در تمامی محافل شهر وین پیچیده است.
آهنگساز هنوز رو به سوی گروه ارکستر ایستاده ولی سولیست گروه ویلن نوازان با احترامی که آمیخته با ترس و احتیاط است از جای خود بلند شده و با اشاره دست، به رهبر ارکستر میفهماند که به طرف جمعیت نگاهی بیاندازد. تمامی حضار سراپا ایستاده اند و بی وقفه او را تشویق میکنند. دسته گلهای بسیاری به روی سن و به طرف او پرتاب میشود. رهبر ارکستر با هیبتی ترسناک و چهره ای بر افروخته به تک تک افراد حاضر در سال می نگرد؛ گرچه بغضی بی امان راه گلویش را بسته است، اما آنقدر مغرور است که همچون همیشه جلوی خود را بگیرد. رو به جمعیت تعظیم کوتاهی نموده و با اشاره دست به گروه نوازندگان ارکستر اشاره میکند که از جای خود بلند شوند و ادای احترام کنند. اعضای ارکسترش با استادی تمام، شبی رویایی برای جمعیت حاضر در سالن رقم زده اند اما با اینهمه نگاه تمامی حضار فقط به او ختم می شود و به او خیره شده اند. حس غرور و افتخار چهره مصمم و سرد او را گیرا تر می کند و نگاه نافذش هر شخصی را بلافاصله وادار به احترام و تحسین می نماید. در همین حین مدیر تماشاخانه ی "آم کارتنتور" که برای نخستین بار تماشاخانه اش پذیرای چنین جمعیتی شده سراسیمه و خوشحال با دسته گلی زیبا بر روی سن نمایش ظاهر می شود. مدیر که در پوست خود نمی گنجد پس از چند بار تعظیم به حضار سالن، در کنار اعضای گروه و اندکی عقب تر از رهبر ارکستر می ایستد و برای ادای احترام و اهدای هدیه ویژه تماشاخانه، او را چندین بار صدا میزند. اما رهبر ارکستر کماکان رو به جمعیت فراوانی که بی وقفه تشویقش می کنند ایستاده و نسبت به مدیر کاملا بی اعتنا و بی توجه است. ناگهان یکی از نوازندگان ارکستر که متوجه میشود مدیر تماشاخانه از بی توجهی رهبر ارکستر رنجیده خاطر شده در گوشش به آرامی و اندوه زمزمه میکند: جناب مدیر! متاسفانه آقای "بتهوون" ناشنوا هستند. مگر نمیدانید که او سالهاست شنوایی خود را از دست داده است؟
مدیر با چهره ای رنگ پریده و بهت زده با خود زمزمه میکند: "لودویگ فان بتهوونِ" مشهور ناشنواست...!؟
@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂▫️نویسنده :
#رضی_طبیب