خائنانهترین خیانتها آنهایی هستند که وقتی یک جلیقه نجات در کمدت آویزان است، به خودت دروغ میگویی که احتمالاً اندازهی کسی که دارد غرق میشود نیست. اینجوری است که نزول میکنیم و همینطور که به قعر میرویم، تقصیر همهی مشکلات دنیا را میاندازیم گردن استعمار و کاپیتالیسم و شرکتهای چند ملیتی و سفید پوست احمق و امریکا، ولی لازم نیست برای تقصیر اسم خاص درست کرد. نفع شخصی: ریشهی سقوط ما همین است.
خائنانهترین خیانتها آنهایی هستند که وقتی یک جلیقه نجات در کمدت آویزان است، به خودت دروغ میگویی که احتمالاً اندازهی کسی که دارد غرق میشود نیست. اینجوری است که نزول میکنیم و همینطور که به قعر میرویم، تقصیر همهی مشکلات دنیا را میاندازیم گردن استعمار و کاپیتالیسم و شرکتهای چند ملیتی و سفید پوست احمق و امریکا، ولی لازم نیست برای تقصیر اسم خاص درست کرد. نفع شخصی: ریشهی سقوط ما همین است.
خائنانهترین خیانتها آنهایی هستند که وقتی یک جلیقه نجات در کمدت آویزان است، به خودت دروغ میگویی که احتمالاً اندازهی کسی که دارد غرق میشود نیست. اینجوری است که نزول میکنیم و همینطور که به قعر میرویم، تقصیر همهی مشکلات دنیا را میاندازیم گردن استعمار و کاپیتالیسم و شرکتهای چند ملیتی و سفید پوست احمق و امریکا، ولی لازم نیست برای تقصیر اسم خاص درست کرد. نفع شخصی: ریشهی سقوط ما همین است.
ساده است زندگی مطابق نظر دنیا ، ساده است در انزوا زندگی کردن ... مطابق میل شخصی ... ولی مرد بزرگ کسی است که : در میانهی جمع قادر است ، از استقلال و تنهاییاش لذت ببرد !
داستانم را از کجا شروع کنم؟ مذاکره با خاطرات کار آسانی نیست: چه طور میشود بین آنهایی که نفسنفس میزنند تا بازگو شوند و آنهایی که تازه دارند پا میگیرند و آنهایی که هنوز هیچی نشده چروک خوردهاند و آنهایی که کلام آسیابشان میکند و تنها گردی ازشان باقی میماند، انتخاب کرد؟
داستان این کتاب درباره مارتین و چسپر دین (پدر و پسر) است. مارتین با باورهای خاص خود سعی می کند پسرش چسپر را به بهترین شکل ممکن تربیت کند و به همین دلیل داستان زندگی خودش را از همان دوران کودکی برای او تعریف می کند. داستانی که نشان می دهد زندگی او همیشه تحت تاثیر برادر ناتنی اش تری قرار داشته است. @sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂 هرشب یک قسمت از این کتاب
فورا شروع کردم به بستن بار #سفر#چمدان قهوه ای #کهنه ای بیرون کشیدم و داخلش چند تکه لباس چپاندم بعد در #اتاق_خوابم دنبال چیزهای خاطره انگیز گشتم ،ولی تا یادم افتاد وظیفه شان زنده کردن #خاطرات است ،دست از جستجو کشیدم .گور پدرشان .دوست نداشتم خاطراتم را با خودم ببرم این طرف و آن طرف .خیلی #سنگین بودند ... . #جز_از_کل #استیو_تولتز