بیا
#سفرکنبه ناشناخته ترین
#شعرهای من
به
#عاشقانه ای که کلمه به کلمه اش بوی هرز نمی دهد
شعری تا
#اعماق تن ام می جهد
شکل می گیرد در ضمیر ناخودآگاهی من
چیزی شبیه :چشم های تو
این چشم ها خیلی چیزها را درخود
#پنهان کرده است
دم به دم
به
#عصیان وامی دارد مرا
کلمات من
#کشکول رسولی ست که عصایش
تمام بت خانه ها را به آتش می کشد
فکر می کنم به تو که هنوز ناشناخته ای
#معشوقی ای دور
معشوقه ای دیر
به خودم
گیج چشم هایی شده ام که تمام شعرهای مرا می بلعد
این چشم ها چه چیزهایی که به یادم نمی آورد
یادت را روی رخت آویز
#عاشقانه هایم پهن می کنم
کلمات از تن پاره های دلم می گریزند
رم می کنند
#ناخواسته می افتند
ناخواسته
#لب می جنبانند
می افتند درون
#شیارهای ذهن آشفته من
که آیه هایم را در خود پنهان کرده است
#غزلدوبیتی
مثنوی
سپید
چه پریشانی وهم انگیزی
#دیوانه می شود ضمیرسوم شخص مفرد
"او"
شعرهای من
مفردِ منفردِ انفرادی
یک اسارت به نام او
تمام شعرهای مرا
#جویده است
#موریانه ها از شانه هایم بالا می روند
#مورچگان از تخت خانه ی سینه ام
حالا دارم به این فکر می کنم
دست هایم کجای این
#معادله_مجهول مانده است
که هی باید بلعیده شدن را بنویسم
نانوشته ها را بجویم
یا به صف ایستادن درکشاکش کلمه و شعر و چشم هایت..
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#علیرضا_کریمی