ایماژه | سحر محمدقاسمی

Channel
Logo of the Telegram channel ایماژه | سحر محمدقاسمی
@Sahar_mghasemiPromote
247
subscribers
5
photos
9
links
ما بی‌قراریمُ فقط «کلمه» داریم.
To first message
هنر تماشا

به طرح و‌ نقش قالی خیره می‌مانم. بارها این نقش و نگار را دیده‌ام اما انگار اولین بار است به تماشا مشغولم. هیچ زمان به جزییات آن تا این اندازه توجه نداشته‌ام. رنگ‌های لاکی، استخوانی، کرم و لاجوردی را پیوسته از نظر می‌گذرانم.

کتاب «شعر و هنر» از دکتر پرویز خانلری را برای چندمین بار ورق می‌زنم. این جمله از کتاب ذهنم را شفاف می‌کند: «تماشا خود هنری است و این هنر را باید آموخت.»

چقدر آموخته‌ایم برای تماشا و چقدر تماشا می‌کنیم که بیاموزیم؟

در هر دو شکل پرسش، گاهی کیفیت یادگیری و تماشایمان نازل است. چرا‌که اگر نبود به سادگی از کنار پدیده‌های اطراف نمی‌گذشتیم. گاهی هم تماشا کردن را می‌شناسیم اما از سطح فراتر نمی‌رویم چون تماشاگران عمیقی نیستیم.

تصور می‌کنم پایندگی و زیبایی محصولِ تماشا‌ی عمیق همه‌ی پدیده‌های پیرامون‌ است. باید بی‌نهایت نگریست تا کشف کرد و به هنرمندی رسید.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
شیوه‌ی کار ذهن

من همیشه رگه‌هایی از سرسختی و مقاومت درونم دارم؛ و همزمان می‌دانم جایی که این مقاومت بیشتر می‌شود تغییرات حتمی‌تر خواهد بود. موقعیتی که اخیرن تجربه کردم پیوند با شرایطی جدید بود.

در فرآیند ادغام در اغلب اوقات با تغییراتی مواجهیم که پذیرش این تغییرات برایمان با چالش‌های ذهنی همراه است.

رویدادی را تصور کنید که بی‌صبرانه در انتظارش بودیم و حالا با حضور در آن موقعیت با ذهنی روبه‌رو هستیم که نمی‌خواهد از محدوده‌ی امن‌اش خارج شود. در این نقطه استرس و فشار روانی زیادی را متحمل می‌شویم.
اما ناگزیر از پذیرفتن این تغییرات و حضور در لحظه‌ی حال هستیم. چگونه؟

با انکار نکردن صدای ذهن و ناظر این افکار بودن بدون اینکه آنها را قضاوت‌ کنیم
با نوشتن از احساسات
با پذیرش حال حاضر این تجربه
و در نهایت درک این موضوع که این احساس هم‌اکنون هست چرا‌که باید باشد. (مقدمه‌یی‌ برای آگاهی از سطحی بالاتر)

به تدریج خواهیم دید که از بار روانی‌مان کاسته‌ می‌شود و از رنجی خودخواسته رها می‌شویم.

یادمان باشد قدرت در لحظه‌ی حال است و آینده از خود مراقبت خواهد کرد.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
ویژگیِ یک تبلیغ کارآمد | جلب توجه و‌ حفظ توجه

یک ایده‌ی کاربردی در تبلیغات ایده‌یی‌ست که نخست بتواند توجه مخاطب را جلب کند. (هدف اصلی در تبلیغات)

در مرحله‌ی بعدی نیازمند این است که توجه مخاطب را به هدف جلب شده، حفظ کند. در مرحله‌ی حفظ توجه، مخاطب یا مشتری ناگزیر است دست به انتخاب بزند. مرحله انتخاب چیزی از جنس متقاعد شدن برای اقدام یا خرید است. حالا می‌توانیم مذاکره‌ برای فروش محصول یا خدمات خود را آغاز کنیم.

#کپی_رایتینگ

@sahar_mghasemi
sahar-ghasemi.ir
نوشتن از آنچه باید بنویسم

پشت میز نشسته‌ام. فضای اطرافم را کتاب‌های حقوقی، تبلیغ‌نویسی و کاغذهایی که با مداد نوشته شده احاطه کرده. تمرین‌هایی پراکنده و بی‌قاعده. فایل‌ یادداشت روزانه‌ در لپ‌تاپ‌‌ام انبوهی از نوشته‌های نیمه تمام است. همین مقدمه‌ی ساده و‌ کوتاه به تنهایی می‌تواند علت بخشی از آشفتگی‌های اخیرم را توجیه کند.

چند وقتی‌ست در نوشتن حوصله نمی‌کنم. ایده را در لحظه می‌قاپم و دست به نوشتن می‌برم اما در میانه‌ی متن صبوری را تاب نمی‌آورم. در نوشتن نمی‌مانم و رها می‌کنم. مانند کودکی‌ بیش‌‌فعال که حین انجام تکالیف تمرکز ندارد و‌ مدام از این شاخه به آن شاخه می‌پرد. این نوک‌زنی به ایده‌ها و‌ نوشتن را تا همین چند وقت قبل ضعف در یادگیری و‌ نوشتن می‌دانستم اما حالا کوششم بر این است سخت نگیرم و فقط بنویسم. هرچند ناقص و ناتمام.

این جمله از کتاب «نوشتن با تنفس آغاز می‌شود» همیشه برای نوشتن وسوسه‌کننده است:
«همین که یاد می‌گیرید به نوشتن اعتماد کنید یاد می‌گیرید وابستگی‌تان به نتیجه را فراموش کنید و‌ کنار بگذارید؛ یعنی یاد می‌گیرید ناپدید بشوید، وارد خلا بشوید.»

حالا که دقیق‌تر می‌شوم می‌فهمم زمانی که چیزی منتشر نمی‌کنم از همیشه منفعل‌ترم. برای این احساس مکرر انفعال که مزید بر علت شده تنها کار این است که خودم را ملزم به انتشار کنم. شاید این الزام و تعهد بتواند تاب‌آوری و تمرکز در نوشتن را برایم تثبیت کند.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
شنوندگی

«شنونده‌ی خوب بودن چندان هم آسان نیست»

وقتی جمله‌ی بالا را می‌گفت لب و لوچه‌اش آویزان بود.
می‌گوید: «تقریبن هیچ زمانی نمی‌توانم به مدت طولانی پای صحبت افراد بنشینم. حوصله‌ام از هم‌نشینی با آدم‌‌ها علی‌الخصوص آن‌ها که مشخصن آرام و یکنواخت صحبت می‌کنند، سر می‌رود. برای من گفت‌و‌گو با آدم‌ها و گوش سپردن به تجربیات آنها چیزی به مثابه‌ی شکنجه‌ی روحی‌ست.»
می‌گویم: «اما می‌دانی بعضی از این آدم‌ها _که البته قرار است تو انتخاب کنی به چه کسی گوش بدهی_ با تجربه‌ی زیسته‌شان می‌توانند گنجینه‌یی ناب از ایده‌ها باشند؟»
می‌پذیرد. اما ترجیح می‌دهد ایده‌هایش از دل تجربیات خودش شکل بگیرد.
تمام این‌ها را گفت و مغزم را خورد تا بگوید دوست ندارد شنونده باشد.
در آخر به او می‌گویم: «شنونده‌ی خوب و فعال بودن نوعی مهارت است. هیچ‌کس نباید داشتن چنین مهارتی را که به شخص ارزش و اعتبار می‌دهد نادیده بگیرد. تمرین کن که فقط بشنوی. خیلی ساده‌ است. این‌گونه شاید به رشد روابطی هم که همیشه ازشان می‌نالی کمک کرده باشی.»

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
یک تبلیغ چشمگیر

تبلیغی که این اواخر در یکی از مراکز خرید دیدم و به نظرم کپی‌ش با هدف اصلی برند و محصول کاملن هم‌خونی داشت.

اساس این برند اهمیت دادن و‌ مراقبت از زندگیه. اهمیت و مراقبت از خود، دیگری و زمین؛ با هدف خلق آگاهانه‌ی فرهنگی صحیح یعنی «حفظ محیط زیست». همچنین تمرکز بر مزایا و ایجاد این ذهنیت در مشتری که محصول ما بهتر از انواع مشابه است.

مانیفست «کایا» رو می‌تونید تو تصویر ببینید.
«کایا» یک برند لایف استایل ایرانیه☘️

#کپی_رایتینگ

@sahar_mghasemi
sahar-ghasemi.ir
دور از نگاه دیگران

روزهاست فلج شدم. فلج از نوع فکری. شاید بپرسید فلج فکری چه کیفیتی‌ دارد؟ کیفیت‌ها متفاوت‌اند اما برای من وضعیتی آشفته دارد. آشفتگی همراه با ایستایی. در یک نقطه از تفکر ثابت ماندم. روی یک اندیشه پافشاری بیهوده می‌کنم. بیهوده که می‌گویم مبالغه نیست. به معنای واقعی کلمه مهمل‌ است. فکری که پیش از این هم عقیم بودنش را ثابت کرده. اما چرا گاهی به افکاری قفل می‌شویم که نباید، به احساساتی فضا می‌دهیم که نباید، به اشتباهاتی تن می‌دهیم که نباید. باید این نباید‌ها را پشت سر گذاشت. هرگز به عقب بازنگشت. این نشخوار فکری عذاب‌آور است.

نور در فضا می‌رقصد. گوشه‌یی از آسمان ابر را داریم و کنجی دیگر آفتاب را. اسفند هم عجیب بلاتکلیف است.
یک‌هو یاد سوالی می‌افتم که استاد کلانتری در کارگاه خودزندگی‌نامه‌نویسی از دوستانمون می‌پرسیدن:
«خودتان را به چی تشبیه می‌کنید؟»
من خودم را به «رگبار بهاری» تشبیه می‌کنم. از آن جهت که مدام احساساتی گذرا، موقت و ناپایدار را تجربه می‌کنم.

شما به چی؟

این روزها زورم نمی‌رسد خوب باشم. هزار جور کار مهم دارم اما در عوض هزار جور کار غیرمهم انجام می‌دهم. دلم می‌خواهد خشم و نا‌امیدی را برای همیشه در این روزهای پایان سال جا بگذارم.
پس با این حساب برمی‌گردم به خودم.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
کارناوال چهارشنبه‌ی آخر سال

مطلوبم این بود؛ مقاله‌ی پر و پیمانی با عنوان «چهارشنبه‌سوری به مثابۀ کارناوال جرم» بنویسم و بکارم توی وبگاهم. نرسیدم.

این روزها، آخرالزمان شرکت است و همه‌ی کارها باید پیش از به اتمام رسیدن دنیا، تیک بخورد.

من اما سعی می‌کنم اگر به ۱٠٠ نمی‌رسم، ۵٠ (یا حتی ۲٠ و ۳٠) را رها نکنم. این شد که به نوشتن یادداشت کوتاهی در این باره اکتفا کردم.

شما را نمی‌دانم ولی من طرفدار آتش‌بازی و ترقه‌درکنی‌ام. نه بیخ گوشِ ملت، در بیابان.

ما که بچه(تر) بودیم، معنی چهارشنبه‌سوری ترانه خواندن و رقصیدن و آش خوردن (دور آتش) بود. گاهی ترقه‌های کوچکِ کم‌صدا هم در می‌کردیم.

سال‌هاست اما چهارشنبه‌ی‌ آخر سال شبیه میدان جنگ شده و عامل هراس.

🔻چه شد که به اینجا رسید؟

(در این جستارک از دریچه‌ی کارناوال جرم به ماجرا نگریسته‌ام.)

1⃣ فریادِ بی‌صدایان

«سر و صدا» سلاح مناسبی است برای شکستنِ خفقان. برای عبور از حصارِ تک‌صدایی.

ما آرامش ساختگی شهر را بر هم می‌زنیم که بگوییم زنده‌ایم. ما سر و صدا می‌کنیم پس هستیم.

2⃣ سلطه‌ی بی قدرتان

ترسیده‌اید؟ زودتر به خانه می‌روید؟
امشب زمان حکمرانی ماست. مایی که هیچگاه قدرتی نداشتیم. مایی که دیده نشدیم.

3⃣ زهرخند اندوه‌زدگان

شما می‌ترسید و ما می‌خندیم. این سلاح ماست برای برهم زدن نظم خودساخته‌یتان. برای ریشخند کردن هنجارهای تحمیلی.

ما برای شادمانی خطر می‌کنیم چون خسته‌ایم. چون غمگینیم. چون از پا درآمده‌ایم.

✍🏼 مریم کشفی

➡️ @maryamkashfi290

#جستارک
اگر سخن میان من و‌ تو پایان یافت
و راه‌های وصال قطع شدند
و‌ جدا و غریبه گشتیم...

از نو با من آشنا شو

| نزار قبانی ‌|

@sahar_mghasemi
دیدگاهی برای دیروز، امروز و شاید فردا

▪️ایمان دارم که در پذیرش و صبر معجزات نهفته است.

▪️اولویت باید خواندن و نوشتن باشد.

▪️فراموش نکنم که اساس دنیا بر بی‌عدالتی است و اگر خواستار عدالتم باید ایجادش کنم.

▪️عمیقن باورمندم که هیچ رویایی در این جهان کاملن گم نمی‌شود و روزی دنبال‌کننده‌اش را می‌یابد. فقط به زمانش بستگی دارد.

▪️اطمینان دارم وجدان آسوده هراس را در زندگی‌ام به حداقل می‌رساند.

▪️به تجربه دریافتم از انسان‌های در بند و بنده‌ی ایدئولوژی دوری کنم.

▪️همیشه در خاطرم باشد که هیچ کس دیگری جز خودم قرار نیست مسئولیت کارها و‌ تصمیم‌هایم را بر عهده بگیرد.

▪️فراموش نکنم که همواره باید فکر، احساس و عملم را در راستای حفظ ارزش‌هایم رهبری کنم.

▪️یادم بماند در هیچ مورد از کسی که بضاعتش بیش از آنچه باید یاری نمی‌کند، توقعی نداشته باشم.

▪️یادم نرود که حماقت سواد نمی‌شناسد.

▪️فراموش نکنم زمان آشفتگی بهترین کار سکوت است.

▪️قدر انرژی و زیبایی جوانی‌ام را بدانم و در عین حال با متانت و افتخار روند طبیعی سنم را بپذیرم و حتا یک روز هم بدون ضد آفتاب نمانم.

▪️با قلب دیگران مهربان باشم.

▪️شادی، رضایت و خشنودی‌ در زندگی را کمک به دیگران می‌دانم. پس یادم باشد هر روز قدمی در جهت رضایت از زندگی بردارم.

▪️مانترای روزانه‌ام در مراقبه: «من اعتماد می‌کنم همچون نوزادی در رحم که به زندگی اعتماد می‌کند.»

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
چرایی‌ها

صبح زود بیدار شدن لزومن به افزایش بهره‌وری در طول روز منجر نمی‌شود، همان‌طور که زود خوابیدن فردایی هدفمند را رقم نمی‌زند.

بلکه تمامن به این بستگی دارد که چرایی شروع روز را بدانیم و از آن در برابر افکار منفی، تعویق‌اندازی‌ها، ایده‌آل‌گرایی‌ها و اهمال‌کاری‌ها محافظت کنیم. هرچقدر به طرح مسیر زندگی و‌ اهداف‌مان آگاه باشیم، بهتر می‌توانیم روزمان را مدیریت کنیم.

کافیست بخشی از فرآیند را پایبندی به ارزش‌ها در نظر بگیریم. ارزش‌ها همواره مانند فانوسی، روشنی راهمان هستند. هرکجا از راه منحرف شدیم آنها یادآور بازگشت و دور زدن از مسیر انحرافی‌اند.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
قدرت در قبول مسئولیت و پذیرش است

با تجربه‌ی هر رویدادی در زندگی با این سوال اساسی به خودم بازمی‌گردم:
«چه محیطی را فراهم کردم که هم‌اکنون این انرژی در حال رشد است؟»

طرح این پرسش از آن جهت حائز ‌اهمیت است که باعث می‌شود همواره در زندگی مسئولیت انتخاب‌ها و رفتارهایم را بپذیریم. این قبول مسئولیت اهمیت انتخاب‌هایم را دوچندان می‌کند.

اگر بخواهم از واژه‌ای نام ببرم که در چند ماه اخیر آن را زیسته‌ام «پذیرش» است.
پذیرش زندگی با تمام دشواری‌ها، پذیرش خودم با تمام نقص‌ها، آسیب‌ها و رنج‌ها و در نهایت پذیرش اطرافیانم همان‌گونه که هستند.

بخشی از کتاب «راهنمای بیداری معنوی» درباره‌ی «رنج» می‌نویسد‌:

«رنج را نفی نکن
با نفی رنج، تو کوچک‌تر و ضعیف‌تر و‌ حقیرتر می‌شوی.
با نفی رنج تو در درون خویش
درگیر جنگ با پاره‌های خود می‌شوی.
جنگی که انرژی تو‌ را تحلیل می‌برد
و حاصلی به بار نمی‌آورد.
رنج‌های تو پاره‌ای از تواَند، از آن‌ها نمی‌توانی فرار کنی
پذیرای هر آن‌چه باش که از درون تو را می‌آزارد

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
اگر دانش‌ها همه معرفت‌زا و اخلاق‌پرور بودند، شاید امروز به حال آن پزشکی که بر سر بیمار فریاد می‌زد و با تکبر و تفرعن به بیمار و درماندگی‌اش اعتنایی نداشت افسوس نمی‌خوردم.
مرزهای بین‌ ما را نه چیزی از جنس دانش بلکه از جنس معرفت و اخلاق است که تعریف می‌کند. همان‌ معرفتی که روز‌به‌روز رو به انحطاط است و زیان‌مندی آن در تمام عرصه‌ها عیان.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
گاهی در جستجوی نشانه

دیشب خواب مرحوم داریوش مهرجویی را دیدم. در مکانی شبیه به نمایشگاه آثار هنری بودیم. فقط تعدادی از افراد حاضر در آن جمع را می‌شناختم. مشغول تماشای تصاویری از یک کتاب بودم. لحظه‌یی سرم را بلند می‌کنم. مهرجویی را می‌بینم که از بین جمعیت به سمتم می‌آید. کاملن شبیه عکسی بود که این اواخر در صفحه‌ی حسین لامعی دیده بودم. نگاهی مهربان. لبخندی دلنشین. با همان عینک نارنجی معروفش._ یه کاربری در توییتر نوشته بود این عینک‌های نارنجی در اروپا به «عینک خوشحالی» معروفه. احتمالن مهرجویی تلاش می‌کرده دنیا رو گرم‌تر و شادتر از واقعیت پیرامون‌ش ببینه._

به گرمی برخورد می‌کند. با معرفی خودم گفت‌وگویی آغاز می‌شود. شروع می‌کند به ستایش و توصیف من. خجالت‌زده تشکر می‌کنم. در اثنای گفت‌‌و‌گو نمی‌دانم چطور پای روسیه به میان می‌آید. در خواب چیزهای بی‌ربط همینقدر بی‌مناسبت با هم ترکیب می‌شوند. می‌گویم دلم می‌خواهد به روسیه سفر کنم. می‌گوید احتمالن به خاطر ادبیات روسیه این شوق در تو ایجاد شده. چه پندار ظریف و دقیقی. من شیفته‌ی ادبیات روسیه و جاذبه‌های این کشورم.

از داستایوفسکی می‌گوید. از تولستوی. از آثارشان. از ابله. از اینکه شیاطین را بیش از همه دوست دارد.
می‌روم تا برای هردومان قهوه بگیرم. هنوز همان‌جا ایستاده. دست به سینه اطراف را تماشا می‌کند. در این فکرم که بازگردم و بگویم شما دیگر زنده نیستید. من این را می‌دانم. از آن جنایت برایم بگویید. اما دیگر فرصتی نیست. از خواب پریده‌ام.
افسوس و‌ صد افسوس.

به محض بیداری به سراغ شیاطین می‌روم. برای نشانه‌یی. یا شاید پیامی.

«بعضی صورت‌ها هستند که همیشه، هربار که ظاهر می‌شوند گویی چیز تازه‌ای در شما القا می‌کنند که پیش از آن به نظر شما نرسیده بود، ولو اینکه صدبار آن‌ها را دیده باشید.»

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
تبلیغات ترکیبی از علم و هنر

اگر به تبلیغات تنها از دیدگاه هنر بنگریم بسیاری از فاکتورهای علمی اثر‌بخش را از دست می‌دهیم:

دانش‌ ارتباطات
روان‌شناسی
بازاریابی و فروش
اصول نویسندگی
درست‌نویسی
و نگارش

هرکدام به تنهایی مهم و در مجموع یک وجه اصلی تبلیغات و کپی‌رایتینگ را دربرمی‌گیرند. در کنار علوم نام برده هنر و خلاقیت وجه دیگر تبلیغات هستند.
هنر به کارگیری درست، موجز و قاعده‌مند کلمات برای جلب‌نظر و‌ متقاعد‌سازی مخاطب، تا در نهایت منجر به اقدام شود.
هنر در تبلیغات زمانی که با فکر و ایده‌یی بزرگ همراه باشد تمایز را خلق می‌کند. این تمایز همان ارزش افزوده‌یی‌ است که یک تبلیغ خوب می‌تواند به ارمغان بیاورد.

#کپی‌_رایتینگ

@sahar_mghasemi
sahar-ghasemi.ir
می‌رسد ذره به خورشیدِ بلند، آخر کار

|صائب تبریزی|
نوشتار درمانی در مراکز اصلاحی و زندان‌ها

هم‌‌اکنون مراکز اصلاحی و بازپروری ما با مشکلات جدی در زمینه‌ی اصلاح رفتار و‌ جلوگیری از تکرار بزه از سوی بزهکار و مجرم روبه‌رو هستند.
در این یادداشت قصد دارم به نوشتار درمانی به عنوان نگرشی اساسی و توجه نشده در نظام زندان‌ها بپردازم.

نوشتار درمانی به عنوان یک رویکرد:

برای کنترل خشم در بین زندانیان
ایجاد فضایی ایمن و سالم که از تاثیرات نوشتن نشئت می‌گیرد
پیشگیری از بیماری‌های مرتبط با روان‌پریشی
کاهش علائم افسردگی و‌ حتا درمان
کاهش اندوه و فقدان که یکی از معضلات زندانیان در حبس‌های طولانی مدت است
کاهش سطح عمومی استرس

و بسیاری تاثیرات مثبت دیگر در جهت اصلاح زندان‌ها، می‌تواند مورد توجه قرار گیرد.

جلوه‌هاو اهداف نوشتار درمانی در مراکز اصلاحی

در برنامه‌ی نوشتار درمانی در مراکز اصلاحی امکان برنامه‌هایی چند منظوره می‌تواند ملاک عمل واقع شود. بدین‌گونه که در این رویداد هم‌زمان مقاصد درمانی و آموزشی را در هم آمیخت. زندانیان را در گروه‌های چند نفره قرار داد و از آن‌ها خواست تا به نگارش احساسات و افکارشان بپردازند. همچنین به آن‌ها این اطمینان را داد هیچ‌کس دیگر جز خودشان قرار نیست نوشته‌هایشان را بخواند. دلیل این گروه‌بندی ایجاد شوق و اشتیاق قرار گرفتن در گروه و انجام کار گروهی‌ست که می‌تواند ترغیب‌کننده باشد.

به تدریج طی جلسات نوشتار درمانی ممکن است فرد پس از این‌که احساسات اصیل خود را به رشته‌ی نگارش درآورد، رفته‌رفته ذوق و قریحه‌یی هنری پیدا کند.

در نوشتار درمانی مطالعات از تقویت هیجانات و‌ عواطف مثبت و نیز تضعیف هیجانات و عواطف منفی و‌ مخرب حکایت می‌کند.

از این منظر می‌توان به نوشتار درمانی بر روی احساس ارزشمندی، عزت نفس بیشتر، کارآمدی، داشتن طرح‌هایی برای زندگی آینده و رضایت‌مندی بیشتر از زندگی اشاره کرد.

در نهایت این‌که نوشتن از افکار و احساسات به صورت تدریجی هیجانات ناشی از ضربات روانی را که به واسطه‌ی عمل مجرمانه در حبس‌های خصوصن طولانی مدت شایع است؛ تا حد زیادی در افراد کاهش می‌دهد.

همچنین با نوشتن، زندانیان به ادراکی مجهز می‌شوند که می‌تواند در آینده سلامت روان و خودپنداره‌های مثبت را در آن‌ها تقویت کند.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
#تخصصی
@sahar_mghasemi
دوزخ دیگرانند | برداشتی آزاد و کوتاه

«تو به طرز عجیبی در حال عذاب دادن منی»
دیالوگی از نمایشنامه‌ی دوزخ نوشته‌ی ژان پل‌سارتر.

دوزخ را در یک نشست خواندم. نمایشنامه‌یی کم حجم اما ژرف از جنس فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم یا همان اصالت وجود. این نمایشنامه پیرامون تقابل و ستیز دو زن و یک مرد در اتاقی محصور از جهان پس از مرگ است. اتاقی در بسته با یک دریچه که اتفاقات زمین را نشان می‌دهد. اتاقی که دوزخ آنهاست. هرکدام با ارتکاب عملی زشت و شنیع راهی جهنم می‌شوند. در بدو ورود به دنبال جلاد خود و وسایل شکنجه می‌گردند. بی اطلاع از اینکه در این دوزخ از شکنجه‌های جهنمی که می‌شناسند خبری نیست.

«پس اینجا جهنمه. هیچ‌وقت باور نمی‌کردم. یادتونه که چه حرف‌هایی درباره‌ی جهنم می‌زدن؟ جهنم پر از آتیش، شلاق‌های سیمی... گرزهای داغ... چقدر مضحکه! به وسایل شکنجه هم احتیاجی نیست. جهنم دیگرانن. جهنم شما هستین

آن‌ها محکومند به دیدن. واقعن چه عذابی بالاتر از دیدن؟
آن‌ها محکومند به بیداری. بیداری و تا همیشه در روشنایی بودن. روشنایی برای دیدن هویتی که آشکار است و نشان‌گر همه چیز.

هرکدام از آنها شکنجه‌گر دو نفر دیگرند. پس شکنجه چیزی جز خودشان نیست.
دوزخ دیگرانند.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
خرده لذت‌ها

بین نوشیدنی‌ها بعد از قهوه شیفته‌ی چای ایرانی‌ام. آن طعم گس و تلخ‌ش برایم طبیعت و آرامش شمال را تداعی می‌کند؛ و همانا خاطره‌ی یک دوست.
امروز در قفسه‌ی آشپزخانه نگاهم روی قوطی چای ثابت ماند. به یاد آوردم که مدت‌هاست سراغ نوشیدنی دلخواهم نرفته‌ام. چایِ ایرانیِ دیر‌دم. همان‌که حوصله و انتظار را به چالش می‌کشد تا در نهایت آن طعم اصیل چای طبیعی را پیشکش کند.

به قدری روزهایمان روی دور تند است که فرصت برای انتظار نمی‌گذارد. سرعت بالای پدیده‌های زندگی‌مان اجازه نمی‌دهد حتا در کوچک‌ترین لذت‌ها درنگ کنیم و گاهی غرق شویم. در واگویه‌ها سیر می‌کنم. اینکه چطور می‌توانیم از سرعت زندگی خود بکاهیم؟
شاید با حضور در لحظه‌ی حال. اندکی توقف. فاصله گرفتن. بازگشت. ادامه دادن از نو.
اصلن مگر چیزی وجود دارد که به اندازه‌ی این لحظه واقعی و اصیل‌ باشد؟ فکر می‌کنم پاسخ به این پرسش به تنهایی می‌تواند از سرعت‌ و اضطراب‌مان کم کند.

لیستی از کارها خودنمایی می‌کند. باران از دیشب می‌بارد. دلم می‌خواهد امروزم را غرق لذت‌های کوچک کنم. چای‌ ایرانی دیر‌‌دمم آماده است. از ترکیب چای و باران و موسیقی سرخوشم. برنامه‌ی امروز همین است. انتظار و سرمستی از انجام خرده لذت‌ها.
پیاده‌روی. خواندن. نوشتن. نوشیدن. گوش سپردن.

در این عیش همچنین همراهی حافظ را می‌طلبم.

خوش آمد گل وز آن خوش‌تر نباشد
که در دستت بجز ساغر نباشد
زمان خوش‌دلی دریاب و دریاب
که دایم در صدف گوهر نباشد


سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
چطور خلاقیت به حاشیه می‌رود

می‌دانیم که خلاقیت در نویسندگی یک مفهوم ارزشمند است. اما آیا این ارزشمندی رو به کپی‌رایتینگ هم می‌توان تعمیم داد؟

در پاسخ به این پرسش باید به این نکته توجه کنیم که خلاقیت برای یک کپی‌رایتر نباید وظیفه و هدف اصلی باشد. در نویسندگی خلاق ما نیازمند خلاقیت هستیم اما در نوشتن عنوان‌ها و‌ متن‌های تبلیغاتی وظیفه‌ی ما به عنوان یک کپی‌رایتر در درجه‌ی اول انتقال پیام به مشتری است. حالا اگر یک کپی‌رایتر بتواند این پیام را به گونه‌یی خلاقانه انتقال دهد به احتمال زیاد در ذهن مخاطب ماندگار می‌شود.
پس یادمان باشد در عنوان‌هایی که می‌نویسیم گویا و شفاف بودن پیام در درجه‌ی اول اهمیت قرار دارد نه خلاقانه بودن آن پیام یا عنوان.

#کپی‌_رایتینگ

@sahar_mghasemi
sahar-ghasemi.ir
More