ایماژه | سحر محمدقاسمی

Канал
Логотип телеграм канала ایماژه | سحر محمدقاسمی
@Sahar_mghasemiПродвигать
247
подписчиков
5
фото
9
ссылок
ما بی‌قراریمُ فقط «کلمه» داریم.
К первому сообщению
به ناچار

این اجبار
این به ناچاریِ محتوم
جایی را پیدا کرده برای فشردن
تنگ‌سینه‌ای
سرشار از جمله‌های طولانی
سطرهایی سقوط کرده به لبالبی بی‌لب
معجزه می‌کند این درد
بر بستری به خشکی اروند
هایِ ناگفته‌ای دارد
هزارتوی اعجاز بر صفحه‌ای
که روی یک انگشت می‌چرخاند
دنیایم را
این اجبار
این به ناچاریِ محتوم

| فرزین پارسی‌کیا |
از کتاب شعر «انقراض راوی»

@sahar_mghasemi
Sahar's letter (1).pdf
793.8 KB
پگاه ساده و اصیله
بیشتر از هر چیز 🤍

#نامه از پگاه جهانگیر‌نژاد
گزارش‌ از یک ساعت آزاد‌نویسی | چالش ده روزه

دستاورد امروزم از آزادنویسی آگاهی از محدودیت دانشی بود که فقط نوشتن می‌توانست آشکار کند.

برای من یکی از جذاب‌ترین و در عین حال چالش‌ برانگیز‌ترین نوع نوشته، نوشتن مقاله‌ و یادداشت‌های فلسفی‌ست. چرا‌ که در این نوع نوشته، هسته‌ی اصلی استدلال است و تا حدی متفاوت از انواع نگارش. همیشه در عین حال که مشتاق نوشتن مقاله‌ی فلسفی بودم از پرداختن به آن طفره می‌رفتم. البته که از مدت‌ها قبل بخشی از سبد مطالعاتی‌ام را به مباحث و موضوعات فلسفی اختصاص داده بودم تا برای این روز تا حدی آمادگی داشته باشم.

امروز آزادنویسی‌ام را با این هدف آغازیدم.
به تصورم شروع قابل قبولی بود تا این‌ که در بدنه‌ی اصلی یادداشت وقفه‌یی طولانی یا همان ایست فکری ایجاد شد. تقریبن به جایی رسیدم که چیزی برای نوشتن نداشتم. در این نقطه بود که پی بردم به شدت دچار فقدان دانش فلسفی‌ام. از ارتباط مباحث با یکدیگر، گسترش متن و نتیجه‌گیری عاجز ماندم. حتا کلمات و عباراتی که در ظرف فلسفه در فایل مخصوص خود برای این روز جای گرفته بودند هم نتوانستند کمکی به پیشبرد متن کنند. تصور می‌کنم برای نوشتن از فلسفه، علاوه بر شناخت و تسلط بر مباحث فلسفی باید آن را در عمیق‌ترین لایه‌های وجودی تجربه و‌ درک کرد. این‌گونه احتمالن می‌توان موضع کاملن شفافی در مورد آن داشت.
احتمالن زمانی دیگر از نو به این تمرین باز خواهم گشت.

پی‌نوشت۱:
یادمان نرود (من یادم رفت) «آزادنویسی نگارش آزادانه‌ی جریان سیال ذهن است.» با انتخاب موضوع در آزادنویسی روند آشکار‌سازی افکار را مختل نکنیم.

پی‌نوشت۲:
"کلمه‌ی ایست فکری حاکی از آن است که شما هنگ یا گیر کرده‌اید، در حالی که حقیقت این است که خالی از ایده شده‌اید."
از کتاب «چگونه کتاب غیر داستانی بنویسید»

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
قدم زدن در پیاده‌رو

درخت از تنهایی‌اش بیرون آمد
تا صبح در تاریک و روشن پیاده‌رو قدم زد
آفتاب بالا نیامده به تنهایی‌اش برمی‌گردد _

لای درخت‌هایی که می‌دوند کسی تنها ایستاده است
لای درخت‌هایی که می‌شکنند بر سر هم کسی سر پا ایستاده است
لای درخت‌هایی که قطع می‌شوند در پی هم کسی مایوس ایستاده است
لای درخت‌هایی که می‌پیچند به هم کسی با عصا ایستاده است
لای درخت‌هایی که می‌شنوند کسی خاموش ایستاده است
لای درخت‌هایی که می‌میرند کسی با تابوت ایستاده است
لای درخت‌هایی که می‌خندند کسی در اندوه ایستاده است

لای درخت‌هایی که آواز می‌خوانند
کسی در رقص می‌رود می‌آید می‌ایستد می‌خندد می‌شکند می‌گرید می‌نشیند زل می‌زند می‌پوسد
آرام‌آرام لای درخت‌هایی که...

| حسن همایون |
از کتاب شعر «برف تا کمر در تاریکی نشسته»

@sahar_mghasemi
موفقیت نسخه‌یی پایدار با معیارهای ثابت و شناخته‌شده نیست که بر اساس آن بتوان افراد را داخل و خارج از آن چهارچوب به موفق و غیر‌موفق تعریف و تقسیم کرد. حتا شانس و تصادف هم در تعریف ما از موفقیت نباید تعیین‌کننده باشد. موفقیت تنها امروزِ ما را در برمی‌گیرد؛ این‌که تا چه اندازه نسبت به دیروزمان در مسیر رشد و توسعه قرار داشتیم. شاید این تعریفِ ساده کمتر به کمال‌گرایی‌های افراطی و مقایسه راه دهد.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
Forwarded from کپی رایتینگ با محتوازیست (Hossein Vojdani)
در باب شکل‌گیری تمایلات انسانی

دربارهٔ رفتارشناسی تا حالا چندبار مخصوصا توی گروه نیمکت گفت‌گو کردیم.

این مطلب از ست گودین هم جالب بود!
زده زیر کاسه‌کوزهٔ خیلیا😊

«ما چیزی را که انتخاب کنیم، دوستش داریم، نه برعکس!

اگر بگوییم که ما با استعدادهای خاصی متولد شده‌ایم، شغلی وجود دارد که ما برای آن به دنیا آمده‌ایم یا ما به دنبال چیزی هستیم که با شور و شوق‌مان همخوانی داشته باشد، احساس امنیت به ما دست می‌دهد؛ ولی چنین افکاری، مفید نیستند و حقیقت هم ندارند.

تحقیقات ثابت کرده است که انتخاب‌های تصادفی، به ترجیحات ما تبدیل می‌شوند و در ادامه، همین ترجیحات به عادات بدل می‌شوند و از ما کسی را می‌سازند که انگار برای عمل به آن عادت‌ها به دنیا آمده‌ایم.

اگر شما در جای دیگری یا در زمان دیگری متولّد شده بودید، شکی نیست که چیزهای دیگری را ترجیح می‌دادید. چیزهایی که ما فکر می‌کنیم به آنها نیاز داریم، همان‌هایی هستند که به آنها عادت کرده‌ایم.

خلاصه اینکه اگر متعهد شویم به کاری که می‌کنیم عشق بورزیم، احتمال اینکه در آن کار ذوب شویم و به رضایت برسیم هم بیشتر است؛ و اگر کارمان تغییر کند، می‌توانیم انتخاب کنیم که به کار جدید هم عشق بورزیم.»

به نقل از کانال آموزه‌های سازمانی
@orgteachings

#بزرگان

🌱@Content_Life | محتوازیست ✍️
برای زندگی

زندگی در کلیت قابل تحمل و تا حدودی جذاب است. هرچند در جزئیات تلخ و مایوس‌کننده می‌شود. دردی عجیب در زندگی نهفته است که تنها با جدی نگرفتن آن تسکین می‌یابد؛ با پذیرش دست کشیدن از احساس سیاه و سفید بودن زندگی، با رها کردن گذشته و آینده و‌ حضور در این لحظه.
هم‌اینک می‌شود از حال خوب آفتاب پاییزی لذت برد، بی‌اینکه پس پرده این آفتاب را تجزیه و تحلیل کرد.
با تمی خیام‌گونه و پررنگ که هم‌اکنون در ذهنم نقش بسته این رباعی تداعی‌گر است:

چون عهده نمی‌شود کسی فردا را
حالی خوش‌دار این دل پر سودا را
می‌‌نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را

پی‌نوشت:
محبوب و مطلوب

#یادداشت
@sahar_mghasemi
طرح پرسش و پاسخ‌های احتمالی

گاهی اوقات روزم را با طرح پرسشی در راستای فعالیت‌های پیش‌رو می‌آغازم. پرسش‌هایی که برای پاسخ دادن به آن‌ها ضرورت دارد به اقداماتم نگاهی سنجشگرانه داشته باشم. این محک زدن قبل از هر عملی باعث می‌شود اعتبار کارها را بسنجم و پی به اهمیت‌شان ببرم. در این ارزیابی‌ها گاه مواردی پررنگ می‌شوند که عملن هیچ تاثیری در فرآیند رشد و پیشروی اهداف ندارند. با نگاهی عمیق که در حین نوشتنِ این سوال ‌و‌ جواب‌ها شکل می‌گیرد بیش‌‌از‌‌پیش کارهای مهم و غیر‌مهم تفکیک می‌شوند.

این قبیل سوال ‌و‌ جواب‌ها را می‌توانیم در بخش‌های مختلف زندگی اجرا کنیم. از فعالیت‌های شغلی و تحصیلی گرفته تا وضعیت رابطه و سلامت.

شرایطی را تصور کنید که در آن با مسئله‌یی مواجهید. وضعیتِ نامطمئن و‌ ناشناخته در هر زمینه‌یی فشار و استرس زیادی به ما تحمیل می‌کند.

یک راه برون‌رفت از این وضعیت می‌تواند این باشد: در خصوص چالش و مسئله‌ی پیش‌رو سوال‌ طرح کنیم. سوالی با وحدت موضوع و سبب درباره‌ی دغدغه‌ی حال حاضرمان. بعد از آن شروع کنیم به نوشتن لیستی از پاسخ‌ها. بی‌شک پاسخ‌هایی که می‌نویسیم به طور ذهنی ما را در وضعیتی شفاف نسبت به چالش پیش‌رو قرار می‌دهد. گویا چراغی در ذهنمان روشن می‌کنیم و با موضوع آشکارا مواجه می‌شویم. همین رویارویی تا حد زیادی فشار روانی را در ما کاهش می‌دهد. از این‌رو با ذهنی شفاف که وضوح یافته بهتر می‌توانیم تحلیل و ارزیابی کنیم و وارد مرحله‌ی چگونگی و حل مسئله شویم.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
تسریِ عادت

هرگاه در نوشتن اهمال می‌کنم شاهدم که چگونه این اهمال‌کاری به بخش‌های دیگر زندگی‌ام می‌خزد.
وقتی می‌نویسم زمینه‌ و اساس عادتی سازنده را ایجاد می‌کنم. عادتی که ناخودآگاه به جنبه‌های دیگر زندگی‌ام تسری پیدا می‌کند. نوشتن فرایندی که گاهن تکراری و حوصله‌سر‌بر می‌نماید؛ اما می‌‌دانم استمرار و پایبندی در آن تا چه اندازه می‌تواند بخش‌های مهم و اساسی را تحت‌تاثیر قرار دهد.
مراقب باشیم در زندگی بذر و اساس چه رفتارها و عادت‌هایی را پایه‌گذاری می‌کنیم؛ چراکه این بذرها به مرور با توجه و آگاهی ما رشد می‌کنند و‌ فراگیر می‌شوند.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
کار اصلی را دریاب

بعضی روزها لیستی از کارهای جاری و معوقه داریم. دست به اقدام می‌زنیم. اما در نهایت کار با کیفیتی که باید پیش نمی‌رود. علت این چگونگی در کارها چه می‌تواند باشد؟

در پاسخ به این سوال برای من چندکارگی بیشتر از موارد دیگر به چشم می‌خورد.
چندکارگی سبب می‌شود تمرکز از یک کار به دو یا چند کار دیگر نیز همزمان معطوف شود. همین امر باعث می‌شود ذهن قدرت تحلیل و انجام کار با کیفیت را نداشته باشد.

برای دوری از چندکارگی نمی‌توانیم نسخه‌یی فراواقعی داشته باشیم و با اطمینان بگوییم توانسته‌ایم بر آن غلبه کنیم. این غلبه نیازمند رویکردی‌ست که تنها با تمرین‌ و آگاهی از انجام یا عدم انجام پاره‌یی فعالیت‌ها امکان‌پذیر است و می‌توان در طول زمان بر آن فایق آمد. اما تا آن وقت تنها بر روی یک کار (پروژه‌ی اصلی روزمان) تمرکز و بخش عمده‌ی انرژی‌مان را صرف پیشبرد آن کنیم تا در وضعیت حواس‌پرتی کار اصلی از دست نرود.


سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
از نگارش آزادانه تا گسترش متن

ایده‌ی کتاب «مثل فیلسوف نوشتن» یک روش کاربردی برای پیدا کردن مسیر و ساختار در نوشتن است. روشی به نام «یادداشت ذهنیات»، «نگارش آزادانه» و به تعبیری «بارش فکری».

بعد از یادداشت ذهنیات، روشی دیگر برای پیدا کردن مسیر نوشتن و‌ پروراندن متن، به هم آمیختن آزادانه‌ی اطلاعات از حوزه‌های مختلف است که می‌تواند زمینه‌ی نگارش متنی با ویژگی‌های علمی و‌ عمیق را که محصول تجربه‌ی زیسته نیز باشد، میسر کند.

به عنوان مثال مبحثی از دو حوزه‌ی روان‌شناسی و‌ فلسفه را در نظر بگیرید. (برای نمونه: درآمدی بر نیازهای انسان از دیدگاه روان‌شناسی و فلسفه‌ی رواقی)
این دو حوزه در رویکردهای بسیاری با هم تلاقی دارند و از گستره‌ی مباحث مشترک آن‌ها می‌توان به درک و‌ دریافت عمیق‌تری راجع‌به موضوع رسید. می‌توانیم با همین موضوعات بیاغازیم و به شرح و بسط بدنه‌ی اصلی متن بپردازیم. مطالب را در ظرفی مرتبط با هم مخلوط و روایتی تازه بیان کنیم. این شیوه‌ی آمیزه‌ی مباحث از دو حوزه‌ حتا می‌تواند متن را پرمایه‌تر کند.

در پایان با طرح این بحث، شاید بتوانیم در ایده‌یابی و راهکار برای گسترش متن بهتر و‌ موثر‌‌‌تر عمل کنیم.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
نظارت بر عملکرد روز با جدول کار روزانه

روزم را بعد از نوشتن صفحات صبحگاهی، دقایقی مراقبه و نوشیدن قهوه‌ با مطالعه‌ی آیین دادرسی مدنی می‌آغازم. درسی راجع‌به تشریفات دادرسی برای رسیدگی به امور مدنی در دادگاه‌ها.

بعد از مطالعه‌ی منابع تخصصی که نیمه‌ی اول روز را به آن اختصاص داده‌ام، از آن‌جاییکه حجم مطالب زیاد و نیازمند تمرکز دو‌چندان است؛ گاهی انرژی‌ام به سرعت تحلیل رفته و برنامه‌ها برای نیمه‌ی دوم روز به کندی پیش می‌رود. در همین راستا نیز بهره‌وری‌ام تا حدی کاهش پیدا می‌کند. هم‌اکنون با این مسئله در ناهماهنگی به سر می‌برم.

کار اصلی روزم در کنار مطالعه و آمادگی برای آزمونی مهم، نوشتن است؛ و صد‌البته خواندن. حفظ و برقراری تعادل بین دو کار ثابت و موقت گاهی چالش‌برانگیز می‌شود. اما از آن دست موضوعاتی‌ست که اگر ضرباهنگ متناسبی برایش فراهم کنم در پایان روز از عملکردم راضی و تا حد زیادی خشنودم. چه چیزی مطلوب‌تر از این که هم‌زمان بتوانم شعله‌ی دو‌ اشتیاق را روشن نگه دارم. شعله‌های دیگر سوسو می‌زنند اما توجهم به شعله‌هایی است که در تلاشم تمام انرژی‌ام را صرف روشن نگه داشتن آن‌ها کنم.

در مورد «کار ثابت و کار موقت» که بالاتر از آن نام بردم؛ به خاطر دارم چندی قبل استاد کلانتری در یکی از وبینارهای اهل نوشتن به جدول کار روزانه اشاره‌ داشتند؛ و آن را در قالب کار ثابت و کار موقت تعریف کردند.

-کار ثابت: کاری که دیر به دیر تغییر می‌کند.
و
-کار موقت: کاری که ممکن است در طی زمان مشخص تکرار شود اما به زودی تغییر خواهد کرد.

از آن روز به بعد گاهن در کنار چک لیست، جدول کار روزانه را نیز مدنظر دارم. از مزایای این برنامه‌ریزی، تمرکز بر الویت‌ها و صرف انرژی ویژه برای انجام این دو‌ کار است. این بار برای پیشبرد و هماهنگی بیشتر و همچنین ایجاد تعادل بین دو کار ثابت و‌ موقت، با استمرار و‌ جدیت به این نوع برنامه‌ریزی خواهم پرداخت و این‌گونه از روز و انرژی‌ام مراقبت خواهم کرد.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
از تله‌ی مقایسه تا اقدام هوشیارانه

گاهی تجربه‌ی گیر افتادن در موقعیتی مانند موقعیت مقایسه انگیزه‌یی می‌شود برای نوشتن و پیدا کردن راه‌حل برای خروج از آن وضعیت. (مثل همیشه نوشتن می‌تواند اولین و بهترین انتخاب باشد.)

تفاوت است میان کسی که زمان و انرژی محدود خود را صرف خودسازی می‌کند با کسی که همان میزان انرژی را صرف خود‌تخریبی.

گروه اول اعتماد به‌ نفس و عزت‌ نفس بیشتری را در زندگی فردی و اجتماعی تجربه می‌کند و گروه دوم پیوسته در چرخه‌یی معیوب از مقایسه و رقابتی ناسالم قرار می‌گیرد. مقایسه‌یی که ریشه‌ی آن ترس از قضاوت شدن‌‌، نرسیدن ‌و عقب ماندن از دیگران است.

روزانه از مسیر افکار بی‌شماری می‌گذریم و همواره در معرض داده‌هایی هستیم که گاهی ناگزیر از مقایسه‌ایم. اما در این زمان‌های فرسایشی نیازمند اقدامی هوشیارانه هستیم تا هرچه‌ سریع‌تر از موقعیت فعلی خارج شویم.

در ادامه چند طرح و پیشنهاد برای بیرون آمدن از تله‌ی مقایسه:

-تشویق کننده‌ی خودمان باشیم. دست از مقایسه برداریم و تمرکزمان را بر روی دستاوردها و آفرینش بیاوریم.
-نوشتن از اهداف کوتاه‌مدت و بلند‌مدت را در اولویت قرار دهیم.
-گزارش عملکرد (روزانه- هفتگی- ماهانه- سالانه) به خودمان بر پایه‌ی چک لیست و تفکیک کارهای اساسی و مهم برای پایبندی به طرح و اهداف، علاوه بر تاثیرگذاری، تا حد زیادی می‌تواند تعیین‌کننده نیز باشد.
-در جریان‌ها و رویه‌ها قرار نگیریم. نسخه‌ی اصلی و منحصربه‌فرد خود را زندگی کنیم. یادمان باشد مسیر رشد ما یگانه مسیر است و هیچ شخص دیگری تجربه‌ی مشابه در آن مسیر را نخواهد داشت.
-حواسمان باشد در مقایسه‌های خود با دیگران به بیراهه نرویم و گم نشویم. و از مقایسه به سمت تغییر رویه و ابتکار‌عمل حرکت کنیم.
-تمرین کنیم تا بیشتر از دیگران مدام با خودمان مقایسه شویم. این سنجش و ارزیابی در طول زمان ما را به نسخه‌یی ویژه از خود تبدیل خواهد کرد.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
کیفیتی که فدای کمیت می‌شود

بدون داشتن فیلتر مناسب برای انتخاب محتوایی درخور، دست به تولید و‌ انتشار می‌زنیم؛ بی‌اعتنا به این موضوع که کیفیت در محتوایمان نازل است و مخاطب را پس می‌زند.

به معاشرت با افرادی رضایت می‌دهیم که فاقد استاندارد‌های لازم در ارزیابی‌های ما برای انتخاب هم‌‌نشین هستند؛ اما با این حال از سر شتابزدگی و انزوا با این تصور که موقتی و غیردائمی‌اند، به آنها پناه‌ می‌بریم و شاید آگاه نیستیم که چگونه کیفیت تنهایی و لحظه‌هایمان را با انتخاب افراد اشتباه فدای کمیت می‌کنیم.

شروع به خواندن کتابی می‌کنیم و در همان آغاز مطلعیم که این کتاب در حال حاضر نخواندنش بیشتر سود می‌رساند تا خواندنش؛ و حتا این را هم می‌دانیم که همه‌ی کتاب‌ها ارزش خواندن ندارند اما با این حال کتاب را رها نمی‌کنیم و زمان و فرصت و انرژی‌مان را در جای ناصواب هدر می‌دهیم. این‌چنین کیفیت زمان حال را فدای کمیت یک انتخاب نامناسب کرده‌ایم.

به رابطه‌یی اشتباه زنجیر می‌شویم و با بهانه‌های محدود‌کننده از جمله طول مدت رابطه، زمان، انرژی‌، هزینه‌ و ...، که در رابطه‌ی فعلی صرف شده، حاضر به جدایی و خروج از آن پیوند نیستیم و این چنین کیفیت تجربه‌ی یک رابطه‌ی عاطفی صحیح را فدای کمیتی می‌کنیم که آسیب‌های آن در طول زمان بعضن جبران‌ناپذیر خواهد بود.

موارد این لیست تا بی‌شمار موضوع را می‌تواند در بر بگیرد.
اساسن صحبت از کیفیت ما را با جهانی از پدیده‌ها، حالت‌ها و‌ وضعیت‌ها مواجه می‌کند. هرآنچه در اطرافمان نمود دارد را می‌توان در صافی کمیت و کیفیت مورد ارزیابی قرار داد.

چه بسا تفکر آگاهانه در این چگونگی‌ها بتواند راهنمایی برای سنجش انتخاب‌هایمان باشد تا با وسعت‌دید و خردورزی، از کیفیت زمان، انرژی، احساسات و افکارمان محافظت کنیم و این‌چنین با رویکردی نقادانه آنها را فدای کمیت‌های بی‌شماری که روزانه در تیررس‌شان قرار داریم، نکنیم.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
ادبیات دشمن طبیعی همه‌ی دیکتاتوری‌هاست؛ نارضایتی را در جهان رشد می‌دهد و میل درونی برای تغییر دادن و ایستادن مقابل سلطه را که از گهواره تا گور سعی در کنترل ما دارد بیدار می‌کند.

| ماریو بارگاس یوسا |

@sahar_mghasemi
از اهمیت داستان‌گویی تا تاثیر بر مخاطب

در کتاب «درس‌هایی درباره‌ی فیلمنامه‌نویسی» این جمله‌ی الهام‌بخش از نویسنده که «آدم‌ها در مقابل قصه‌ها ضعیفند» بار دیگر اهمیت داستان‌گویی را تداعی می‌کند.

شهرزاد قصه‌گو را همه می‌شناسیم. همان قهرمان افسانه‌ای هزار و یک شب، که شب‌های متمادی، برای خلیفه‌ی خونخواری که تا قبل از آن زن‌های زیبا و خوش سخن زیادی را کشته ‌بود، قصه گفت و او را وادار به شنیدن کرد و در نهایت هم با قصه‌گویی بر خلیفه تاثیر گذاشت، احساساتش را هدف گرفت و از خطر مرگ نجات یافت.

دنیای قصه‌ها از کودکی نقطه‌ی اشتراک خیلی از ما بوده و هست و تعریف آن قصه‌ها از زبان بزرگ‌ترها تجربه‌یی خیالی از جهان‌های دیگر را برایمان فراهم می‌کرد. این حقیقت که در مقابل قصه‌ها ضعیفیم ما را از این منظر نفوذپذیر می‌کند. مانند دنیای تبلیغات و فروش که با داستان گویی امکان بیشتری فراهم است تا مستقیم راهی به قلب و احساس مخاطب یا مشتری پیدا کرد، بر وی تاثیر گذاشت و در نهایت او را وادار به اقدام کرد تا محصول یا خدمتی را از ما بخرد.

با این جمله‌ از کتاب، اهمیت و جایگاه روایت‌گری و داستان گویی از نو در ذهنم جان می‌گیرد.
نیاز دارم از روایت‌گری بهره ببرم تا با شیوه‌ی قصه‌گویی در ذهن مخاطب باقی بمانم. و لازمه‌ی این کار چیزی نیست جز نوشتن هرچه بیشتر از تجربه‌ی زیسته. نوشتن از تجربیات شخصی‌مان و روایت خود بهترین و ساده‌ترین روش برای همراه کردن مخاطب است.

مخاطبی که داستان و قصه را به منظور شناخت دیگران و همدلی با آن‌ها دوست دارد. و برای هر کسی آشکار است که روایت‌ها حاوی درس‌های مهمی از زندگی هستند.

معلم ادبیاتمان سال‌های مدرسه جمله‌یی بیان‌ کرده بود با این مضمون: «قصه‌ها جز حقیقت را بازگو نمی‌کنند.» دلیل این گفته شاید این باشد که حتا در قصه‌های خیالی نیز حقیقتی برای درک و معنای زندگی مستتر است و می‌تواند بر شنونده تاثیر بگذارد.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
دیدگاهی متفاوت درباره‌ی تمدن

سال‌ها پیش در یکی از سمینارهایی که خانم مارگارت مید (انسان‌شناس فرهنگی آمریکایی) راجع‌به تمدن‌ها داشت، دانشجویی این سوال را پرسید که: «به نظر شما اولین نشانه‌های تمدن در یک جغرافیا چیست؟»

اکثریت حاضر در همایش انتظار داشتند خانم مید به مواردی مثل اختراعی با ویژگی‌های مشخص که هم‌اکنون بشریت به آن نیازمند است یا سازه‌هایی با مختصات خاص اشاره کند.
اما مارگارت مید پاسخ داد: «کمک و یاری رساندن به دیگران در دوره‌هایی از سختی و نیاز به مراقبت و همیاری، از نشانه‌های تمدن است.»

حال با این دیدگاه و تعریف نگاهی بیندازیم و ببینیم تا چه حد از نشانه‌های تمدن و‌ مدنیت در جامعه‌ی اطرافمان قابل توجه و مشاهده‌ی عینی است؟ آیا اصلن مفهوم کمک و یاری در جایگاه درست، فرمی شناخته شده و قابل درک را برایمان فراهم می‌کند؟

اگر ما نیز با این دیدگاه موافق هستیم و‌کمک‌رسانی را از نشانه‌های جامعه‌ی متمدن می‌دانیم، لازم است که به مفهوم کمک‌رسانی، دستگیری و مراقبت از دیگران نگاهی ویژه داشته باشیم.

در نظر بیاوریم در سطح کلان، جامعه در چنین شرایطی تا چه اندازه نیاز‌های مادی و معنوی شهروندانش را پاسخگوست؟ و ما تا چه حد خود را مسئول احساس می‌کنیم؟

در پاسخ، در سطح خرد می‌توانیم تا حد امکان کمک و یاری‌ رساندن به هم‌نوع را در الویت قرار دهیم و این چنین در مسیر هدف اصلیِ زندگی که به تعبیر «دالایی لاما» کمک به دیگران است، قدم برداریم.

کمک‌هایی مادی و‌ معنوی به شخص گرفتاری که در شرایط سخت نیاز به کمک دارد؛ و حتا گاهی همراهی، همدلی و ایجاد شوق و انگیزه برای ادامه دادن که برای برخی حیات‌بخش و تعیین کننده است؛ می‌تواند از مصادیق یاری رساندن به دیگران برای نزدیک شدن به معیارهای یک جامعه‌ی متمدن از نگاه یک متفکر مردم شناس باشد.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
شناخت افراد به واسطه‌ی گروه‌های مرجع

کثرت‌گرایی مصداق تنوع در حوزه‌های گوناگون است و ‌تمام پدیده‌های شناختی و وجودی را در بر می‌گیرد.
این اصل فلسفی به این مسئله می‌پردازد که قرار نیست سلایق، علایق، افکار و عقاید همه یکی باشد. حتا تصور این‌که همه نسخه‌یی مشابه از الگویی ثابت باشند ملال‌آور و دور از ذهن می‌نماید.

اشاره‌یی مختصر به این تعریف برای رسیدن به پاسخ این پرسش است که اکنون با این کثرت اندیشه، علایق و باورها چطور می‌توان به شناخت آدم‌ها دست یافت؟

یکی از روش‌هایی که به واسطه‌ی آن می‌توان افراد را مورد بررسی و شناخت قرار داد، گروه‌های مرجع هستند. یعنی گروه‌هایی که برای هر شخص مهم است و دوست دارد به آن تعلق داشته باشد، یا اینکه تعلق دارد و یا برای تعلق داشتن، از آن‌ها الگوبرداری می‌کند.

همه‌ی ما نیازمند معیارهایی برای ارزیابی عملکرد و داوری خودمان هستیم و برای سنجش افکار و ارزش‌هایمان در زندگی در نهایت این معیارها را از گروه‌های مرجع‌مان دریافت می‌کنیم.

بنابراین یکی از راه‌های شناخت افراد می‌تواند این باشد که بررسی کنیم گروه مرجع‌شان چیست و چه افرادی را با چه ارزش‌هایی در بر می‌گیرد؟
و شاید گاهی ضرورت داشته باشد در پی تغییر و تحولات ارزشی در خودمان، در جایگاه و اهمیت گروه‌های مرجع‌مان نیز تجدیدنظر کنیم.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
شاید نوشتن انتخاب بهتری باشد

در موقعیتی ناآرام با شخصی قرار می‌گیریم. در ذهنمان شروع به پیش‌داوری می‌کنیم. این در حالی‌ست که در گذشته تمرین کرده‌ایم قاضیِ درونمان را بشناسیم و هوشمندانه قضاوت کنیم. اما در لحظه دچار هیجانات می‌شویم و نمی‌توانیم رفتاری آگاهانه داشته باشیم. در این نقطه تمام تلاشمان برای بسیاری از تصمیمات برآیندی نخواهد داشت.

در مثال بالا دوست داریم راجع‌به موضوع با اطرافیانمان صحبت کنیم؛ اما با کمی مکث ترجیح می‌دهیم زمانی را به نوشتن اختصاص دهیم. این ترجیح و‌ انتخاب گاهی با مقاومت شدیدی همراه است. اما تمام تلاشمان را می‌کنیم تا این مقاومت را تعدیل کنیم. نتیجه عالی خواهد بود. از تنش و آشفتگی‌مان کاسته شده است؛ تنها با انتخاب درست و نوشتن از هیجانات و تخلیه‌ی آن در لحظه به جای صحبت از موضوع با دیگران.

با طرح این پیش‌فرض ساده قصد دارم به قدرت جادویی نوشتن بپردازم.

ما این قدرت را داریم که بنویسیم. این جمله در نگاه اول ممکن است کلیشه‌یی جلوه کند اما با تجربه‌ی نوشتن در چنین موقعیت‌هایی می‌توان به امکان‌ و شگفتی آن دست یافت.

زمانی که می‌نویسیم خود منحصربه‌فردمان را ابراز می‌کنیم. از جانب این ابراز‌گری نتایج فوق‌العاده‌یی دست می‌دهد. از جمله این‌که با عواطف، احساسات و نیازهایمان مواجه می‌شویم؛ نقاط ضعف و قوتمان را می‌شناسیم و به مرور با تمرین نوشتن از هیجانات و احساسات، به تعریف خود می‌پردازیم و‌ گامی اساسی در جهت خودشناسی و توسعه‌ی فردی برمی‌داریم.

سحر محمد‌قاسمی

#یادداشت
@sahar_mghasemi
سحر، جواب محدودیت زمانی‌ست


دیروز سحر محمدقاسمی، یکی از دوستان نازنینم را دیدم و کمی باهم درباره‌ی چالش مقاله‌نویسی گفت‌وگو کردیم.

متوجه شدیم که وجه اشتراک ما در اهمال‌کاری‌مان نسبت به نوشتن مقالات تازه، مانعی بسیار عمیق و لایه‌ای است که باید به مرور در جهت رفع آن بکوشیم.

تصمیم مهمی که باهم گرفتیم، اختصاص دادن بخشی از دغدغه‌های مهم این روزهایمان به مقاله‌نویسی بود و قرار شد با رسیدن به هر نتیجه‌ی مشخص و کارآمدی، آن را باهم به اشتراک بگذاریم.

امروز تصمیم گرفتم نکات مربوط به مقاله‌نویسی را در قالب نامه‌هایی و خطاب به سحر بنویسم و در کانالم منتشر کنم:

سحر عزیزم
فکر می‌کنم اولین نکته‌‌ای که می‌تواند به ما در نوشتن مقاله کمک می‌کند، تعیین محدودیت زمانی‌ست.

بیا برای خودمان یک تقویم مقاله‌نویسی تهیه کنیم. مقاله‌ای که در آن تاریخ جمع‌آوری منابع یا خواندن کتابی که می‌خواهیم از روی آن مقاله بنویسیم، تاریخ اتمام پیش‌نویس اولیه، تاریخ ویرایش اولیه، و تاریخ ویرایش نهایی و ارسال مقاله را مشخص کنیم.

آیا با داشتن چنین تقویمی موافقی؟




پگاه جهانگیرنژاد

#یادداشت_روز


@yaddashtbardari
pegahjahangirnezhad.ir
Ещё