#زلزله_کرمانشاه بنیان های نظری جامعه شناسی را به لرزه درآورد
@SOCIAL_SCIENCE✍ جعفر احمدی (دانشجوی دکتری جامعه شناسی)
شاید تحلیل جامعه شناختی زلزله کرمانشاه در این اثنا که شور و غلیان مردم فوران کرده و هرجسم و جنس سختی را ذوب می کند، کاری ناجوانمردانه و عبث باشد. اما از این رویداد طبیعی فرصت مغتنمی برای جامعه شناسان فراهم کرده که وضعیت موجود را تحلیل کنند. به این دلیل فرصت است، که در این شرایط جامعه پوست اندازی کرده و لایه های پنهان اجتماع زیر این پوست نمایان شده است. بر همین اساس کنش مردم تن به تحلیل می دهد. زلزله کرمانشاه اولین رویداد طبیعی نبوده که در کشور اتفاق افتاده، ولی رفتارها و واکنش مردم نسبت به آن بسیار متمایز بود. البته نباید در این میان نقش شبکه های اجتماعی و ابزارهای جدید ارتباطی را نادیده گرفت. طوری که در همان ساعت های اولیه بسیج خودجوش مردم برای کمک به زلزله زده گان نهادهای دولتی را کنار زد و انجمن های غیر دولتی و معتمدین نقش پررنگ تری داشتند. مردم از هر قشر و طبقه، از هر قوم و قبلیه ای و با هرتوان مالی و اقتصادی پای کار آمدند، طوری که این واکنش ها وجه غالب این مصیبت طبیعی شد. اما کدام نظریه جامعه شناسی توان تحلیل این کنش اجتماعی مردم ایران را دارد؟
برای تحلیل این وضعیت به آرای سه معمار اصلی جامعه شناسی یعنی
دورکیم، ماکس وبر و کارل مارکس مراجعه می کنیم. دیدگاههای این سه جامعه شناس زیربنا و بنیان نظری جامعه شناسی را می سازد. در دیدگاه
#دورکیم زمانی که جامعه پیچیده می شود نوع جدیدی از همبستگی به نام همبستگی ارگانیک جای همبستگی سنتی را که مکانیکی است می گیرد. ویژگی همبستگی ارگانیک ظهور نهادهای ثانویه جهت حفظ نظم اجتماعی است. یعنی در جامعه مدرن برای هربخش از نیاز جامعه که کارکرد حفظ نظم را به عهده دارد، یک سازمانی تعریف شده که جهت رسیدن به آن وظایفی بر او محول می شود. براین اساس می توان گفت در زلزله کرمانشاه و هر رویداد و بحرانی دیگر ارگانی به نام مدیریت بحران تشکیل شده تا در مواقع ضروری بتواند ماموریت خود را انجام دهد. اما در این رویداد، عجیب است که این ارگان به حاشیه رانده می شود و همبستگی مکانیکی در جامعه مدرن ظهور می کند! در اینجا منطقی نیست که ناکارآمدی یک سازمان را به حساب خطا بودن نظریه
دورکیم بگذاریم؛ مگر اینکه ادعا کنیم جامعه ایران یک جامعه سنتی است نه مدرن!
#ماکس_وبر دیگر نظریه پرداز جامعه شناسی است که نظریه وی در مورد انواع کنش به خوبی کنش های اجتماعی را در شرایط مختلف توضیح می دهد. به ویژه کنش عقلانی معطوف به ارزش وبر به منطقی ترین وجه ممکن، کنش های مردم در زلزله کرمانشاه را تبیین می کند. یعنی در واقع مردم به حساب ارزش های انسان دوستی و نوع دوستی از مال و زمان خود مایه گذاشتند. اما در دیدگاه وبر نه بهترین ولی راهگشاترین نوع کنش در جامعه مدرن، کنش عقلانی معطوف به هدف است. اما این عقلانیت با دستگاههای عرض و طویل بورکراسی اش _ که در اینجا تشکیل سازمان مدیریت بحران است_ در حادثه کرمانشاه شکل برتر سازماندهی جامعه و به عبارتی بهترین نوع عقلانیت نبود. هرچند وبر در خصوص پیامدهای منفی این نوع از عقلانیت خوش بین نیست و آن را به قفس آهنین تشبیه می کند که انسان مدرن را بی معنا و مستحیل می کند. اما چه شد که مردم ایران این قفس آهنین را شکستند؟
#کارل_مارکس دیگر اندیشمند است که نظریه هایش بنیان جامعه شناسی را می سازد. به نظر مارکس منافع طبقاتی و برخورد قدرتی که همین منافع به دنبال می آورند، تعیین کننده اصلی فراگرد اجتماعی است. تحلیل مارکس پیوسته بر این محور دور می زند که چگونه روابط میان انسان ها با موقعیت شان در ارتباط با ابزارهای تولید شکل می گیرند یعنی این روابط به میزان دسترسی افراد به منافع نادر و قدرت های تعیین کننده بستگی دارند. هرچند مارکس یادآور می شود که دسترسی نابرابر به این منابع و قدرتها در همه زمانها و شرایط به نبرد طبقاتی مؤثری نمی انجامد؛ اما آنچه در ارتباط با نظریه مارکس و تحلیل کنش اجتماعی مردم ایران در حادثه زلزله کرمانشاه قابل تامل است؛ این است که منافع طبقاتی و مناسبات اقتصادی تعیین کننده نبوده است. جه بسا این رویداد، طبقات مختلف با منافع متفاوت را به هم نزدیک کرد. حداقل در این مورد اقتصاد و مناسبات اقتصادی تاثیری بر فراگرد اجتماعی نداشت. در زلزله کرمانشاه موقعیت اقتصادی تعیین کننده روابط انسان هان نبود. و ایدئولوژی طبقاتی مردم را بسیج نکرد.
همچنان که بررسی شد بنیان های نظری جامعه شناسی در تحلیل کنش اجتماعی مردم در زلزله کرمانشاه به چالش کشیده می شوند؛ هرچند درنظر برخی ها بریدن قسمتی از نظریه های جامعه شناسی برای تحلیل رویدادی اجتماعی و خاص، ممکن اساس کاری غیرعلمی باشد ولی جامعه شناسان نمی توانند نسبت به واقعیت های اجتماعی بی تفاوت باشند.
👥علوم اجتماعی، مسائل روز
👥👉 @SOCIAL_SCIENCE