View in Telegram
رمان #دلواپس_توام #قسمت_بیست_و_سوم _اگه باز بشه چی سيامک-با اهل خونه که کار نداره...اصلا بيا بريم يه سر ببينش از نزديک ترست بريزه _ی درصد فکن بیام شونه بالا انداخت و گفت:واسه خودت گفتم...يه وقت ديدي باز بود و خواستي از حياط رد شي با قيافه ي وحشت زده ي من زرتي زد زير خنده و دستشو به سمتم گرفت و گفت:شوخي کردم...ببينيش ميفهمي ترس نداره همچينم آروم دستمو تو دستش گذاشتم. منو الهه از بچگي تو خونواده اي بزرگ شديم که تو قيدو بند هيچي نبودن.نه حجاب نه روابط دوستانه...اکثرا هم با پسراي فاميل بازي ميکرديم. اينکه بگم مذهبي امو اينا نه...اصلا...فقط ديگه شورشم در نميارم.تازه اينکه از خودمونه...قراره مخش کنم بياد بگيرتم. پانچوي الهه که به چوبلباسي ديواريه جلو در بود رو برداشتم و تنم کردم هواي آذر ماه سوز پاييزي داشت منم خيلي ريقو بودم به حياط يا همون باغشون که رسيديم با دست منو به سمتي هدايت کردو گفت:فکر کنم از وقتي اومدي يکي از دلنگرانياي عظيم زنداداش برطرف شده نگاهي به موهام کردو گفت:انگار خيلي وابسته است -خب منو الي يه روزم از هم جدانبوديم...بعد مرگ مامان و بابااين وابستگي شديدترم شد چشماش خيلي غمگين بود.اما لبخندي زدو گفت:راه نداره اينجا موندگار شي؟ شونه بالا انداختمو گفتم:راحت نيستم سيامک-معذبت ميکنيم يعني؟ ن بابا...معذب چيه...من تو هرخونه باشم صابخونه ام...ولي خب نميخوام کسي فکر بيخود کنه سيامک-به حرف مردم نبايد زندگيتو بچرخوني نگاهمو تو صورتش چرخوندم...خوشکل بوداااااااااا سيامک-اميدوارم بشه پشيمونت کنيم...اين خونه براي ما زيادي سوت و کوره...هرچي بيشتر باشيم بهتره...سياوش که نيست،رامين هم بيشتر شرکته...منم روزا دانشگام )مورچه اي راه ميرفتيم يعني هاااا(الهه معمولا تنهاست... _خب به هرحال منم دلایل خودم دارم راستی رشتت چیه سيامک-پزشکي ميخونم _اوهو تک خنده اي کردو با اشاره به روبه رو گفت:سعي کن نترسی نگاهي به سگ کردم.يعني اگه بگم قلبم افتاد تو شلوارم دروغ نگفتم. يه سگ فوق الاده زشتتتتت...با هيکل گنده و سياه سياه با اون چشماي قهوه اي روشنش ميخ من بود. آب دهنمو قورت دادم و با صدايي که از ترس تحليل رفته بود گفتم:ووووي...بسته است ديگه؟؟؟؟ خنده ي بلندي کرد که سگه هم تکون خورد. من به گور هفت جدم خنديدم اومدم باهات آشناشم. پشت سيامک سنگر گرفتم که اگه خواست حمله منه سيامکو بدم بخوره با خنده از من فاصله گرفت و رفت سمت سگ همينکه دست کشيد رو سر جيسون تنم لرز کرد...چه دل و جرعتي داشت ها. ولي خب سگه که معلوم بود صاحبشو ميشناسه خودشو کمي لوس کرد ادامه دارد
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily