رمان #دلواپس_توام
#قسمت_بیست_و_یکم
خنده ي آرومي کردو زير چشمي الهه رو نگاه کرد که تو باغ نبود اصلا
غذا زرشک پلو با مرغ بود و منم که عاشق اين غذا.
طبق معمول بي توجه به بقيه زدمش بر بدن
ناهار که تموم شد الهه و سيامک ريز ريز حرف ميزدن باهم ...منم که ديدم حوصله ام سر رفته
رفتم تو همون اتاقي که مستقر شده بودم.
يکم با محدثه جک بي تربيتي ردو بدل کرديمو از پنجره باغشونو ديد زدم.
تا اون لحظه متوجه نشده بودم تو باغشون سگ دارن.يه سگ که به قلاده بسته بودنش.سياهو
بزرگ بود.
از همينجام ميشد ازش ترسيد.
صداي آهنگي بلند شد.
کنجکاو شدم.آخه الهه اهل آهنگ گوش کردن نبود اصلا
لای درو باز کردم يه ذره صداواضحتر شد
درست حدس زده بودم...صدا از يکي از اتاقاي سيامک يا سياوش بود
کدوم مال کدومه؟
به ته راهرو نزديکتر شدم که آهنگ قطع شد
حالم عجيب گرفت خواستم برگردم باز شروع شد.انگار گذاشته باشه رو تکرار
آهنگ-
من عادتم شده تنهااا...بدون توووو
هرروز راه برم تو اين، پياده روووو
من عادتم شده چيزي نخوام ازتتتت
فکرمنو نکن،خوبم گلم....فقططططط
دلواپس توام،که ساده ميشکني
کوه غمي ولي،حرفي نميزني
ميترسم از پس،دردات برنيام
من عادتم شده چيزي ازم نخوايييي
دلواپس توام که ساده ميشکنيييي
کوه غمي ولي حرفي نميزني
ميترسم از پس دردات برنيام... من عادتم شده چيزي ازم نخواي...
درداو خستگي مال خودت شده
چيزي نميگي و اصرار بيخوده
اصرار ميکنم،انکار ميکني
حرفاي قبلتو، تکرار ميکنييييي
اينکه توميگي من ،تنها کس توام دنياييه ولي...
دلواپس توام...
دلواپس توام که ساده ميشکني،کوه غمي ولي حرفي نميزني...
ميترسم از پس دردات برنيام...من عادتم شده چيزي ازم نخوايييي)مسعود امامي-دلواپس(
چه آهنگي...منو بکشن از اينا گوش نميدم...کل گوشيمو بگردي يه آهنگ غمگين
پيدانميشه...همش آهنگ قِر دارو جوادي گوش ميدم کليم راضي ام...اين چرتو پرتا چيه
صدا از اتاق سمت چپيه بود.پس اين مال سيامکه.
يادم باشه يه سر بزنم واسه محض فضولي
واسه اينکه سه نشه پشت در گوش واستادم از پله ها رفتم پايين
ادامه دارد