fell in love, danced in the streets at 2am, made new friends from all over the world, learned a new language, got her residency permit, took the train to 10 different countries, collecting souvenirs along the way, sending postcards home every week🤎
او به خارج از کشور برای تحصیل رفت و...
عاشق شد، ساعت ۲ نصف شب در خیابانها رقصید، دوستانی از سراسر جهان پیدا کرد، یک زبان جدید یاد گرفت، مجوز اقامتش را گرفت، با قطار به ۱۰ کشور مختلف سفر کرد، سوغاتی جمع کرد و هر هفته کارتپستال به خانه فرستاد.
حرف بزن، ناراحت شدی؟ بیا بگو. ناخواسته اذیتت کردم؟ بیانش کن. عصبانی ای؟ بهم بگو. خسته ای حوصله ارتباط نداری؟ به زبونش بیار. با من حال نکردی؟ منتظر شنیدنشم. خصوصیت بدی از من رو مخت رفته؟ درجا به زبونش بیار. میخوای تموم کنی بری؟ بهم بگو. احساسی راجع به من داری؟ ابرازش کن. چیزیو توی من تحسین میکنی؟ خب منم در جریان بذار. حقیقت هرچقدرم تلخ یا شیرین باشه، هیچ چیزی بیشتر از صداقت و جرئت حرف زدن من رو جذب نمیکنه. باید آدم بود، آدم ارتباط.!