دشمنان برای اعتراف گرفتن، هر دو دستش را از بازو بریدند. با #دستگاه های برقی تمام صورتش را سوزاندند. بعد از آن پوستهای نو که جانشین سوخته شد همان پوستهای تازه را کنده و با همان جراحات داخل دیگ آب نمک انداختند. او مرتب #قرآن را #زمزمه میکرد. سرانجام او را داخل دیگ آب جوش انداخته و همان جا به دیدار معشوق شتافت. (آخ آخ آخ آی خدا دلم تنگه💔) کوموله ها جسدش را #مثله نموده و جگرش را به خورد هم سلولیهایش دادند و مقداری را هم خودشان خوردند! 😔😢😭💔😭😢😔
وی حتی راضی نبود که پدر و مادرش متوجه #مجروحیت و آثار زخم های دشمن بر بدن #نحیف و ظریفش شوند شبها در کنار پدر و مادر با #لباس_رزم میخوابید، تا مبادا پدر و مادرش متوجه ناراحتیها و آثار مجروحیت او شوند.
شجاعت و #درایت را با هم داشت و همه در حیرت که این همه در یک نوجوان 13 ساله چگونه جمع شده است؛ بر و بچه های #تیپ_عاشورا چهره #مهربان و #جدی شهید بالازاده را از یاد نمی برند بیشتر اوقات کنار فرماندهاش شهید «مهدی باکری» دیده می شد.
در دوّمین مرحلۀ اعزام مجروح شد و در بیمارستان یزد بستری گردید. پس از بهبودی مجدداً در جبهه حضور یافت تا سرانجام در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۳ هجری شمسی در آستانه شهادت مولای متقیان علی ابن ابیطالب -علیه السّلام- در منطقۀ عملیّاتی کوشک بر اثر اصابت ترکش به فوز عظیم شهادت نائل آمد و به آرزوی قلبی خود دست یافت.بدن مطهرش پس از تشییع با شکوه بر دست و دوش مردم شهید پرور دیارمان در بهشت شهدای اردکان به خاک سپرده شد تا چون شمعی فروزان٬ هدایت گر راه جوانان و نوجوانان باشد.