رفیق شهیدم

#طاقت
Channel
Logo of the Telegram channel رفیق شهیدم
@Refighe_Shahidam313Promote
573
subscribers
12.7K
photos
11.3K
videos
1.69K
links
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمیشود🥀 رَفیقِ‌شهیدم‌یه‌دورهمیه‌خودمونیه خوش‌اومدی‌رفیق🤝🫀🥀 تاسیس²¹/⁰²/¹³⁹⁸ کپی‌آزاد‌✌صلوات‌هدیه‌کردی‌چه‌بهتر📿✌️ کانال‌ایتامون‌ 👇 https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4 خادمین 👇 @Someone_is_alive @Mortezarezaey57
🌺🌺
💔دلـــ💞ـــنوشـــــتـــه💔

🔴 #شهید_نشوی_میمیری!

💢 می‌دانی حکایت من چیست⁉️
حکایت من آن #گمشده‌ای است که می‌دود در بیابان دنیـــا
می‌گردد دنبال نشانی از #شهادت ....

°•⇜میدانی #دردم را؟
°•⇜میفهمی اشکم را؟
°•⇜میبینی قلبمـ💔 را؟
°•⇜من اینم😭

💢 میدانی که #شهید_نشوی
آخرش میمیری ... تمـــــام ️
یک کاغذ، پایان من و توست
که رویش با خط تایپی می‌نویسند
#فوت_شد!

💢 میدانی؟
✧سخت است
✧درد است
✧بغض است

💢 آخر این قصه این طور تمام شود
بگویند: ُــــرد. ️
خیلی سنگین است، مُرد...مُرد؟ مرد و #تمام_شد؟

💢 یعنی آخر نشد، #شهادت قسمتش
👈 یعنی دیدار.. ✓ابراهیم هادی و ✓حاج همت و ✓حاج مهدی ...و ✓محمدرضا دهقان و ✓ محسن حججی را به #گور ببرد
اصلا انصاف نیست ها😭

️ ما #مدعیان صف اول بودیم
️ از آخر مجلس #شهدا را چیدند🌹

💢 بیا برویم، آخر صف
شاید به ما #بی_لیاقت‌ها هم رسید
دلشکسته‌ها💔 مرگ را نمی‌پذیرند
#طاقت ندارند بگویند، آخر این قصه #بامرگ ختم یافت.

#خداوندا...
به حرمت شهدایت، آخر قصه‌ی ما را #شهادت قرار بده.

#اللهــــم‌ارزقنــــاشهــــادتـــــ💔🕊

َلـلّــهُــمَّـ_عَـجِّل_لـِـوَلــیـکـَـ_الــفـَـرَجــ 🍃💖

┄┅══••✼🍃🌺🍃✼••══┅┄
@Refighe_Shahidam313
و اینک در #محاصره شهیدان هوا از بوی شهید پر است!
به هر طرف که می نگری،شهیدی را میبینی که
با چشمان #نافذ و عمیقش #نگران است که؛
#تو چه می کنی؟!
.
سنگین است و #طاقت_فرسا زیر بار نگاهشان! حس می کنی که در وجودت چیزی درهم می ریزد...

دست نوشته دانشجوی شهید مجید کریمی ثانی
.
.
.
شهید سید مرتضی آوینی:
عالم محضر شهداست!
اما کو #محرمی که این حضور را دریابد؛
و در برابر این خلا ظاهری خود را نبازد...
.
.
#چه_میکنیم
رفیق شهیدم
Photo
#دردودل
#خانوادگی
#خاطره
#خاطرات

#خط‌_شکن_کربلای_4

#مادر_شهید #نوجوان_قمی می‌گوید:
«محمد در جریان #دفاع_مقدس،
5 روز در #محاصره #دشمن قرار گرفت و در #باتلاق‌_های_نمک #جزیره « #فاو » گیر کرد.
وقتی نجات پیدا کرد،
بعد از سه ماه حضور در #جبهه به خانه آمد.
در #کربلای_4 هم وقتی از بین هزار نفر نیاز به #خط‌_شکنی 300 نفر بود،
او #نام‌_نویسی کرد
و باز بعد از سه ماه جنگ،
5 روز به خانه آمد.
وقتی برگشت، #سحر بود.
در را که باز کردم، گفتم: #انتظار آمدنت را نداشتم
محمد!
خندید. 😁
توقع چنین حرفی را از من نداشت. من هم خندیدم.
گفتم: هر خونی #لیاقت #شهادت ندارد.
انگار بهش برخورد که وقتی می‌خواست برای #آخرین_بار به #جبهه برود،
هی می‌رفت جلوی در و می‌آمد تو. #بی‌_تاب بود.

#بی_‌قراری را در #چشم‌_هایش می‌دیدم. #عاقبت جایی در خانه تنها شدیم.
پرسیدم: چیزی می‌خواهی بگویی که این دست و آن دست می‌کنی.

من مادرم و این چیزها را می‌فهمم.
چشم‌هایش برقی زد و #خوشحال شد.
دست انداخت گردنم و گفت: آره مادر حرف‌های زیادی دارم که با شما بزنم.
گفتم: شب همه دور هم می‌نشینیم و حرف می‌زنیم. قبول نکرد و گفت: #بابا #طاقت ندارد.
فقط با خودت باید صحبت کنم.
شب، همه خوابیدند و من و محمد، تنها شدیم.
نشستیم به حرف زدن تا صبح.»
....

┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄