فلسفه و ادبیات

#صادق_هدایت
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه و ادبیات
@Philosophers2Продвигать
8,85 тыс.
подписчиков
839
фото
88
видео
885
ссылок
برترین مطالب ادبی و فلسفی @Hichism0 برای تبلیغات به این آیدی پیام دهید کانال های پیشنهادی @Philosophy3 فلسفه @Ingmar_Bergman_7 اینگمار برگمان @bookcity5 شهر کتاب @audio_books4 کتاب صوتی @Philosophicalthinking فلسفه خوانی @TvOnline7 فیلم و سریال
مادر بی‌وجدانی که پرنده‌ای را به دست بچهٔ خود می‌سپارد
و یا پدر بی‌وجدانی که بچهٔ خود را به شکار برده و به خونریزی تشویق می‌کند
این‌ها اولین مدرسهٔ قساوت و خون خواری انسان است که باعث بی رحمی و جنگ و جدال می‌شود.
بر هر مادر و معلمی واجب و لازم است در جزوهٔ درس و تربیت به بچه بیاموزند که حیوان را برای آزار کردن و کشتن نیافریده‌اند و تمام مخلوقات به نظر صانع یکسان هستند و در بین آن‌ها پستی و بلندی نیست.


#صادق_هدایت
📚 #انسان_و_حیوان

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
▪️عُمده مطلب پوله ! اگر توی دنيا پول داشته باشی افتخار، اعتبار، شرف، ناموس و همه چيز داری. عزيز بی جهت می شی، ميهن پرست و باهوش هستی، تملقت را می گند و همه كار هم برايت می كنند. پول ستار العيوبه. اگر پول دزدی بود می توانی حلالش بكنی و از شير مادر حلالتر می شه و براي آن دنيا هم نماز و روزه و حج را می شه خريد. اين دنيا و آن دنيا را هم داری، حتی پولت كه زياد شد آن وقت اجازه داری بری خونه ی خدا را هم زيارت بكنی. همه جا جاته و همه ازت حساب می برند و بالاي دست همه می نشينی و سر سبيل شاه هم نقاره می زنی. كسی كه پول داشت همه ی اينها را داره و كسی كه پول نداشت، هيچ كدام را نداره، گوشت را باز كن: پول پيدا كردن آسانه اما پول نگه داشتن سخته. بايد راه پول جمع كردن را ياد بگيری. من موهام را تو آسياب سفيد نكردم. پيدا كردن پول به هر وسيله كه باشه جايزه، حسن آدم پيدا می شه، اين را از من داشته باش. آنوقت مهندس تحصيل كرده افتخار می كنه ماشين كارخانه ی تو را راه بندازه، معمار مجيزت را می گه كه خونه ات را بسازه، شاعر می آد موس موس می كنه و مدحت را می گه، نقاشی كه همه­ ی عمرش گشنگی كشيده تصويرت را می كشه. روزنامه نويس، وكيل و وزير همه نوكر تو هستند. مورخ شرح حال تو را می نويسه و اخلاق نويس از مكارم اخلاقی تو مثل می آره. همه ی اين گردن شكسته ها نوكر پول هستند مي دانی علم و سواد چرا به درد زندگی نمی خوره؟ براي اينكه باز بايد نوكر پولدارها بشی، آنوقت زندگيت هم نفله شده. تو هنوز نمی دانی زندگی يعنی چی!

📚 #حاجی_آقا
👤 #صادق_هدایت

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ «مذهبِ چی؟ مگر به جز چاپيدن و آدمکشی است؟ همه قوانين آن برای يک وجب جلوِ آدم و يک وجب عقبِ آدم وضع شده . يادت رفت قوت لايموت مرام اسلام را چطور شرح داده که : يا مسلمان بشويد و از روی کتاب«زبدة النجاسات» عمل کنيد و يا می کشيمتان و يا خراج بدهيد؟ اين تمام منطق اسلام است . يعنی شمشير بُرّنده و کاسه گدايی . اخلاق و فلسفه و بهشت و دوزخ آن را هم يادت هست که تاج چه می گفت؟ که در آن دنيا به مرد مسلمان فرشته ای می دهند که پايش در مشرق و سرش در مغرب است به اضافه هفتاد هزار شتر و قصری که هفتاد هزار اتاق دارد. من حاضرم اعمال شاقه بکنم و به من اين فرشته را ندهند که نمی توانم سر و تهش را جمع بکنم . آن قصر را هم اگر روزی يک اتاقش را جارو بزنم، تازه در آن دنيا جاروکش می شوم و اگر بنا بشود به هفتاد هزار شتر رسيدگی بکنم، در دنيای ديگر شترچران خواهم شد . در صورتی که همه خانمهای خوشگل و دخترهای اروپايی در دوزخ هستند. و اگر ماهيت اشخاص عوض می شود، پس آنها ربطی به اين دنيا ندارند و مسئول کردار و رفتار سابق خودشان نخواهند بود.»

📚 #کاروان_اسلام
#صادق_هدایت

. l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ مقصود از زندگی کیف و لذت است.تا می توانیم باید غم و غصه را از خودمان دور بکنیم، معلوم را به مجهول نفروشیم و نقد را فدای نسیه نکنیم.
انتقام خودمان را از زندگی بستانیم پیش از آن که در چنگال او خرد بشویم!

بربای نصیب خویش کت بربایند.

👤 #صادق_هدایت
📚 #ترانه_های_خیام

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2.
■ مقصود از زندگی کیف و لذت است.تا می توانیم باید غم و غصه را از خودمان دور بکنیم، معلوم را به مجهول نفروشیم و نقد را فدای نسیه نکنیم.
انتقام خودمان را از زندگی بستانیم پیش از آن که در چنگال او خرد بشویم!

👤 #صادق_هدایت
📚 #ترانه_های_خیام

. l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
‍ ■ تو این محیط پست و احمق‌نوازِ سفله‌پرور و رجاله‌پسند که شما رجل برجسته آن هستید و زندگی را مطابق حرص و طمع و پستی‌ها و حماقت خودتان درست کرده‌اید و از آن حمایت می‌کنید،

من در این جامعه که به‌ فراخور زندگی امثال شما درست شده نمی‌توانم منشأ اثر باشم.»

«دولت خودش دزده و ملت را می‌چاپه، آن‌وقت دوقرت و نیمش هم باقیه!
یک مشت عاجز گداگشنه اسمش را ملت گذاشتند!

کو دلسوز؟ چرا فقط از تجار توقع دارند؟ آیا قشونه ما قشونه، مالیه ما مالیه‌است،
معارفمان معارفه و یا عدلیه و چیزهای دیگرمان مثل جاهای دیگره؟ به شتر گفتند: چرا شاشت پسه؟
گفت چه چیزم مثل همه کسه...
اشتباه نکنید، ما نمی‌خواهیم که شما بروید و نماز و روزه مردم را درست بکنید.
برعکس ما می‌خواهیم که به ‌اسم مذهب, آداب و رسوم قدیم را رواج بدیم.

ما به‌اشخاص متعصب سینه‌زن و شاخ‌حسینی و خوش‌باور احتیاج داریم نه دیندار مسلمان. باید کاری کنیم که برزگر و دهقان خودش را محتاج من و شما بدانه و شکرگذار باشه.

برای این که ما به‌مقصود برسیم
باید او ناخوش و گشنه و بی‌سواد
و کر و کور بمانه و حق خودش
را از ما گدائی بکنه.»

👤 #صادق_هدایت
📚 #حاجی_آقا

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ افتخار به عظمت باستانی تا آن حد مفید است که موجب تشویق و پیشرفت مادی و معنوی یک ملت در نبرد آینده او بشود، نه اینکه او را خودپسند و متعصب بار بیاورد و نه اینکه بخواهند با این نوحه سرایی ها او را به خواب غفلت ببرند و در فلاکت خود محکوم بکنند.

کسی منکر ملیت، زبان و افتخارات گذشته ی ایران نمی باشد. تا همان اندازه که نسبت به زمان و مکان در مسیر تاریخی مقامی برای خود احراز کرده ایم اما تکرار ملت شش هزار ساله و ذکر نام سیروس (کوروش) و داریوش و انوشیروان و سلطان محمود و شاه عباس برای مردم نان و آب نمی شود و عرق وطن پرستی کسی را نمی جنباند و یک قدم هم ما را جلو نمی برد.

👤 #صادق_هدایت
📚 #اشک_تمساح

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2.
اهالی آنجا هم بدبخت و فقیر بودند و شهر سوت و کور بود و همهٔ مردم بدرد کری و لالی گرفتار بودند، زجر می‌کشیدند و یک دسته کر و کور و احمق پولدار و ارباب دسترنج آنها را می‌خوردند. همه جا کشتزار خشخاش بود و از تنوره کارخانه‌های عرق کشی شب و روز دود درمی‌آمد. در آنجا نه یک کتاب بود نه روزنامه و نه ساز و نه آزادی. پرنده‌ها از این سرزمین گریخته بودند و یک مشت مردم کر و لال درهم می‌لولیدند و زیر شلاق و چکمهٔ جلادان خودشان جان می‌کندند.

📚 #آب_زندگی
✍🏻 #صادق_هدایت

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥#مستند #صادق_هدایت، نویسنده و روشنفکر برجسته ایرانی

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ تنها در گورستان است که خونخواران و دژخیمان از بیداد‌ گری خود دست می‌کشند و بی‌گناهان شکنجه نمی‌شوند نه ستمگر است نه ستمدیده، بزرگ و کوچک در خواب شیرینی فرورفته اند.

چه خواب آرام و گوارای که روی بامداد را نمی‌بینند داد و فریاد و آشوب و غوغای زندگانی را نمی‌شنوند

👤 #صادق_هدایت
📚 #مرگ
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ امروز به کتابخانه رفتم
سرحال بودم و زیر لب با خودم واژهایی از هدایت زمزمه میکردم. هرچه باشد امروز تولد جان جانان من بود.
داخل شدم و روی صندلی نشستم.
نفس راحتی کشیدم.
تنها جائیکه احساس آرامش میکنم میان همین کتاب‌هاست.
قسمت آثار صادق هدایت کمی از همیشه شلوغ‌تر بود.
می‌شنیدم که از هدایت می‌گفتند و در گمنامی اینکه من هم هدایتی‌ام لذت میبردم و حال خوشی داشتم.

یکدفعه دو زن که با صدای بلند حرف میزدند وارد شدند.
به قسمت آثار هدایت که رسیدند یکیشان گفت: "نابینا غصه نخور در دنیا چیز قشنگی برای دیدن وجود ندارد..اخ که چقدر عاشق این جمله‌ی هدایت‌ام."

اولین باری بود که جمله‌ی تحریفی می‌شنیدم و سکوت میکردم. دیگری گفت این هدایت هدایت که میگویی زیاد هم آدم جالی نبوده. مشکل روانی داشته. تازه من شنیدم خودارضایی هم میکرده!

یکه خوردم! مات شدم.
از بالای ابرها به اعماق زمین سقوط کردم.
جهنم شدم
آتش گرفتم..
و آماده برای هرگونه انقلاب و خون‌ریزی.

تنها راه را در این دیدم که آتش بجان سیگارم بیندازم.
نوشته بودند سیگار کشیدن ممنوع. ولی راهی نبود. گفته بودم که در این ملک تنها راه همین است که آنقدر سیگار بکشی تا ساقط شوی؟

سیگار تمام شد اما همچنان شعله‌ور بودم.
میدانی برای ما سیگاری‌ها در زندگی لحظاتی هست که اگر تمام سیگارهای جهان را هم یکجا آتش بزنیم آرام نمی‌شویم.

بخودم که آمدم یکی گفت: آقا با شمام!
گفتم: بله در خدمتم.
گفت: چندبار صدایت زدم متوجه نشدی
گفتم: گاهی باید خودمان را به نفهمی بزنیم. بهرحال در خدمتم..
همان زن بود. هفت یا هشت قدم مانده به من شروع کرد به قدم زدن به طرفم!
داشت به طرفم می‌آمد.
باید کاری میکردم!
و این خشم و جنون را تا ته خالی میکردم.

دست به کمر بُردم تا هفت تیر را دربیاورم و تمام هفت گلوله را در مغزش خالی کنم. چه کیفی داشت کشتن نجس‌ترین آدمی که امروزم را خراب کرد! پاشیدن مغزش را روی جلد تمام کتاب‌ها تصور کردم.
ولی حیف من اصلا هفت‌تیر نداشتم!
اصلا آدمکش نبودم!
من که سالهاست حتی لانه‌ی موریانه‌های خانه‌مان را از دید مادرم مخفی نگه میدارم چطور آدمی را هرچقدر منفور بکشم؟

قدم‌ها تمام شد و جلوی رویم ایستاد.
گفت: میخواهم یک کتاب خوب خریداری کنم.
پیشنهاد شما چه کتابی است؟
گفتم این قسمت آثار صادق هدایت است
حرفم تمام نشده گفت:
نه دوست‌پسرم گفته به هیچ عنوان از هدایت چیزی نخوانم. گفته افسرده میشوی و من طاقت افسرده بودنت را ندارم!

از ته دل به تمام وجودش نیمچه لبخندی زدم.
موجودی به این منفوری در تمام عمرم ندیده بودم. فقط تنفر و بیزاری.

گفتم: شما بنظرم بهتر است کتاب "با سکس به خدا برسید" را مطالعه کنید. برای روحتان بهتر است.
گفت منظورت از سکس تا فراآگاهی اشو است؟
گفتم نه این کتاب قابل مقایسه با کتاب اشو نیست. (کلید را پیدا کرده بودم. کلید ورود به هرزه خانه‌ی مغز تهی‌اش را .دقیقا وسط خال زدم.)
گفت اسم نویسنده؟
گفتم: فریدریش آلت‌میخ‌ بونو. آلمانی است.(اصلا همچین کتابی و همچین نویسنده‌ای وجود ندارد)
و اینکه فقط به صاحب کتابفروشی اسم کتاب را نگویید. در خور شخصیت شما نیست! خودتان ما بین کتابها پیدا کنید. مردم را که می‌شناسید؟ حرف درمی‌آورند و هی آدم را قضاوت می‌کنند.
گفت حق با شماست.
کیف دستی‌اش را زمین گذاشت و شروع کرد به گشتن ما بین کتابها.
کیف کردم. یعنی با تمام وجود کیف کردم. وقتی نتوانستم مغزش را منفجر کنم حداقل تا جای ممکن خودم را خالی کردم.

از روی صندلی بلند شدم و خواستم از کتابفروشی خارج شوم که گفت:
بازهم از شما ممنونم بابت راهنمایی.
برای آخرین بار نگاهش کردم و با خود گفتم:
لکاته، لگوری تو از هدایت چه میفهمی؟
با آن صورت و هستی خسته از هرزگی‌ات..
و بعد گفتم: انجام وظیفه است بانو!
و از صحنه گریختم.

■ خاطره‌‌ای ماندگار! از روز تولد #صادق_هدایت
٢٨ بهمن ١٣٩۶
نواب
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
▪️عمو جان چرا مردم اینجا کورند؟!
- این سرزمین خاکش مخلوط با طلاس و خاصیتش اینه که چشم رو کور می کنه. ما چشم به راه پیغمبری هستیم که بیاد و چشم های ما رو شفا بده!
حسنی با خودش گفت اینا رو خوب میشه گولشون زد و دوشید! خب چه عیب داره که من پیغمبرشون بشم؟!
بنابراین رفت بالای منبر و فریاد کشید:" آهای مردمون! بدونید که من همون پیغمبر موعودم و از طرف خدا آمدم تا به شما بشارتی بدم. چون خدا خاسته که شما رو امتحان بکنه برای همین شما رو از دیدن این دنیای دون محروم کرده تا بتونید بیشتر جستجوی حقایق رو بکنید و چشم حقیقت بین شما واز بشه.
پس بردبار باشید و شکر خدا رو به جا بیارید که این موهبت عظما رو به شما داده! چون این دنیا موقتی و گذرندس، اما اون دنیا همیشگی و ابدیس و من برای راهنمایی شماها اومدم.
مردم دسته دسته به او گرویدند و سر سپردند و حسنی هم برای پیشرفت کار خودش هر روز نطق های مفصلی در باب جن و پری و روز پنجاه هزار سال و بهشت و دوزخ و قضا و قدر و فشار قبر و از اینجور چیزها برایشان می کرد و نطق های او را با حروف برجسته روی کاغذ مقوایی می انداختند و بین مردم منتشر می کردند.
دیری نکشید که همه ی اهالی زرافشان به او ایمان آوردند و از این راه منافع هنگفتی عاید پولدارها و گردن کلفت های آنجا شد.

📚 #آب_زندگی
✍🏻 #صادق_هدایت

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ کتاب خواندن هم مثل همه چیز دیگر در این ملک لوس و بی‌معنی شده. فقط دقیقه‌ها را سرانگشت می‌شماریم تا چند تا گیلاس بالا بریزیم و با کابوس شب در آغوش بشویم. آدم هی چین و چروک جسمی و معنوی می‌خورد و هی توی لجن پایین‌تر می‌رود

■ مسافرت فرنگ برای بچه تاجرها و دزدها و جاسوس‌های مام میهن است. ما از همه چیز محروم مانده‌ایم، این هم یکیش!
وقتی که در اینجا نمی‌توانم زندگی ام را تأمین کنم فرنگ به چه درد من می‌خورد؟!

در مملکتی که آدم مثل یهودی سرگردان زندگی می‌کند به چه چیزش ممکن است علاقه‌مند باشد؟! بعد از ۱۶ سال سابقهٔ خدمت تازه حقوقم را نصف کرده‌اند!

حتی نوشتنش هم احمقانه است و لکن من کوچکترین اقدامی نخواهم کرد و تملق هیچ‌کس را نخواهم گفت. به درک که آدم بترکد. اگر لولهٔ هنگ دار مسجد آدیس بابا بودیم زندگی مان هزار مرتبه بهتر بود!

■ اوضاع اینجا روز به روز گه تر و گندتر می‌شود. نقشهٔ اساسی برای دیکتاتوری کردن اینجا در جریان است. برای اتحاد اسلام بسیار سنگ به سینه زده می‌شود.

■ با بی‌پولی در هیچ جهنم دره‌ای به آدم خوش نمی‌گذرد

■ فلانی از کار و گرفتاری اداری و خانوادگی زیاد می‌نالد. شاید هم حق دارد. مثلی است به فارسی که می‌گوید آنوقت که جیک جیک مستانت بود فکر زمستانت نبود؟!

همهٔ کسانی که زناشویی کرده‌اند مخصوصن آن‌هایی که بی پولند همین شکایت را دارند و به حال بی زن‌ها حسادت می‌کنند. برای کسی که پول و وسیلهٔ زندگی دارد آن هم یک جور تفریح است.

■ همه چیز این خراب شده برای آدم خستگی و وحشت تولید می‌کند. زندگی را به بطالت می‌گذرانیم و از هر طرف خاه چپ و یا راست مثل ریگ فحش می‌خوریم و مثل این است که مسئول همهٔ گه کاری‌های دیگران شخص بنده هستم.

■ مهم تقاضای وظیفهٔ اجتماعی مرا دارند، اما کسی نمی‌پرسد آیا قدرت خرید کاغذ و قلم را دارم یا نه؟! یک تخت خاب و یا اتاق راحت دارم یا نه؟! و بعد هم از خودم می‌پرسم در محیطی که خودم هیچگونه حق زندگی ندارم چه وظیفه‌ای است که از رجاله‌های دیگر دفاع بکنم؟! این درددل‌ها هم احمقانه شده. همه چیز در این سرزمین گُه بار احمقانه می‌شود.

■ ما همچنان می‌سوزیم و می‌سازیم، قسمت مان بوده یا نبوده دیگر اهمیت ندارد. سگ بریند روی قسمت و همه چیز.

خیال دارم یک چیز وقیح مسخره درست بکنم که اخ و تف باشد به روی همه. شاید نتوانم چاپ بکنم، اهمیتی ندارد و لکن این آخرین حربهٔ من است تا دست کم توی دلشان نگویند "فلانی خوب خر بود!"

■ نمی‌دانم آزادیخواهان چرا بیشتر میل به مهاجرت دارند. شاید آزادی اینجا را تأمین کرده‌اند حالا به جاهای دیگر می‌پردازند!

■ مدتی است که روزنامه نمی‌خوانم و از هیچ جای دنیا و هیچ اتفاقی خبر ندارم و مثل این است که چیزی را هم نباخته‌ام. دنیا و اتفاقاتش به چه درد من می‌خورد؟!
خواندن مزخرفات روزنامه‌های اینجا جز اینکه آدم را عصبانی بکند و فشار خون را بالا ببرد نتیجهٔ دیگری ندارد!

■ راستی وقاحت و مادرقحبگی در این ملک تا کجا می‌رود! چه سرزمین لعنتی پست گندیده‌ای و چه موجودات پست جهنمی بدجنسی دارد!
حس می‌کنم تمام زندگی ام را توپ بازی در دست هرزه ها و مادرقحبه‌ها بوده‌ام. دیگر نه تنها هیچگونه حس همدردی برای این موجودات ندارم بلکه حس می‌کنم که با آن‌ها کوچکترین سنخیت و جنسیت هم نمی‌توانم داشته باشم.

■ دیروز من اصلاً از توی رختخاب بیرون نیامدم. شب قدری دور کوچه‌ها پرسه زدم. بد نیست که گاهی آدم شرایط رسمی و معمولی زندگی را برهم بزند.

👤 #صادق_هدایت
📚 #از_میان_نامه_ها

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
#خیام فیلسوف

فکر و مسلک #خیام تقریباً همیشه یک ‌جور بوده و از جوانی تا پیری شاعر پیرو یک فلسفهٔ معین و مشخص بوده و در افکار او کمترین تزلزل رخ نداده و کمترین فکر ندامت و پشیمانی یا توبه از خاطرش نگذشته‌ است .

← در جوانی شاعر با تعجب از خودش می‌ پرسد که چهره‌ پرداز ازل برای چه او را درست کرده؟
طرز سؤال آن ‌قدر طبیعی که فکر عمیقی را برساند، مخصوص خیّام است

هرچند که رنگ و روی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانهٔ خاک
نقّاشِ اَزَل بهرِ چه آراست مرا!

← از ابتدای جوانی زندگی را تلخ و ناگوار می ‌دیده و داروی دردهای خود را در شراب تلخ می ‌جسته

امروز که نوبت جوانی من است
می نوشم از آن که کامرانی من است
عیبم مکنید، گرچه تلخ است خوش است
تلخ است، چرا که زندگانی من است.

← در این رباعی افسوس رفتن جوانی را می‌خورد

افسوس که نامهٔ جوانی طی شد
وان تازه‌بهار زندگانی دی شد
حالی که ورا نام جوانی گفتند
معلوم نشد او که کی آمد و کی شد!

← شاعر با دست لرزان و موی سپید قصد باده می‌کند. اگر او معتقد به زندگی بهتری دردنیای دیگر بود، البته اظهارندامت می ‌کرد تا بقیهٔ عیش و نوش‌های خودرا به جهان دیگر محول بکند.
این رباعی کاملاً تأسف یک فیلسوف مادی را نشان می‌دهد که در آخرین دقایق زندگی سایهٔ مرگ را درکنار خود می‌بیند و می‌خواهد به خودش تسلیت بدهد ولی نه با افسانه‌های مذهبی، و تسلیت خود را در جام شراب جست ‌و جو می‌کند

من دامن زهد و توبه طی خواهم‌ کرد
با موی سپید، قصد می ‌خواهم‌ کرد
پیمانهٔ عُمْرِ من به هفتاد رسید
این دم نکنم نشاط کی خواهم‌ کرد؟

اگر درست دقت بکنیم خواهیم دید که طرز فکر، ساختمان و زبان و فلسفهٔ گویندهٔ این چهار رباعی که در مراحل مختلف زندگی گفته‌ شده یکی است، پس می‌توانیم به طور صریح بگوییم که خیّام از سن شباب تا موقع مرگ مادی، بد بین و ریبی بوده ( و یا فقط در رباعیاتش این‌طور می‌نموده ) و یک لحن تراژدیک دارد که به غیر از گویندهٔ همان رباعیّات چهارده‌گانهٔ سابق کس دیگری نمی‌ تواند گفته‌باشد، و قیافهٔ ادبی و فلسفی او به طور کلی تغییر نکرده‌است.
فقط در آخر عمر با یک جبر یأس‌ آلودی حوادث تغییرناپذیر دهر را تلقی نموده و بدبینی که ظاهراً خوش‌بینی به نظر می‌آید اتخاذ می‌کند.

📚 #ترانه_های_خیام
👤 #صادق_هدایت

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2.
■ ساعت دروغ می‌گوید. زمان دور یک دایره نمی چرخد! زمان بر روی خطی مستقیم می‌دود. و هیچگاه، هیچگاه، هیچگاه باز نمیگردد. ایده ساختن ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است! ساعت خوب، ساعت شنی است! هر لحظه به تو نشان مي دهد که دانه ای که افتاد دیگر باز نمی گردد. و به یادمان می‌آورد که زمان «خط» است نه «دایره» و زمان رفته دیگر باز نمی‌گردد. نه افسوس ،نه اصرار،بر اين خط بي انتها تاثيري ندارد...تفسير اش بماند براي اهل اش....همين. فریبی که ما را خرسند می کند بیش از صد حقیقت برای ما ارزش دارد

👤 #آنتون_چخوف
📚 #تمشک_تیغ_دار
■ ترجمه‌ی #صادق_هدایت

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2.
■ خرافات هم مانند همه گونه عقاید و افکار، زندگی به خصوصی دارد. گاهی بوجود می آید و جانشین خرافات دیگر می شود و زمانی هم از بین می رود. ترقی علوم، افکار و زمان به این کار خیلی کمک می نماید.

بسا اتفاق می افتد که یک دسته از آنها را از بین می برد در صورتی که یک دسته دیگر خیلی سخت تر جای آنها می آورد. البته اگر آنها را به حال خود بگذارند جنبه ی الوهیت خود را تا دیر زمانی نگه می دارد چون مردم عوام آن ها را مانند مکاشفات و وحی الهی دانسته به یکیگر انتقال می دهند.

برای از بین بردن این گونه موهومات هیچ چیز بهتر از آن نیست که چاپ بشود تا از اهمیت و اعتبار آن کاسته سستی آن واضح و آشکار بنماید.

👤 #صادق_هدایت
📚 #نیرنگستان

. l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
‍ ■ عُمده مطلب پوله ! اگر توی دنیا پول داشته باشی: افتخار، اعتبار، شرف، ناموس و همه چیز داری. عزیزِ بی‌جهت میشی، میهن پرست و باهوش هستی، تملقت را میگویند و همه کار هم برایت میکنند. پول ستارالعُیوبه !

اگر پولِ دزدی بود میتوانی حلالش کنی و از شیر مادر حلالتر میشه و برای آن دنیا هم نماز و روزه و حج را میشه خرید. این‌دنیا و آن‌دنیا را هم داری. حتی پولت که زیاد شد، آنوقت اجازه داری بری خونهٔ خدا را هم زیارت بکنی. همه‌جا جاته و همه ازت حساب میبرند.

📚 #حاجی_آقا
👤 #صادق_هدایت

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ در صورت لزوم ما با اجنه و شیاطین هم دست به یکی خواهیم شد تا نگذاریم وضعیت عوض بشه.
عوض شدن جامعه یعنی مرگ ما و امثال ما.
پس وظیفه شما رواج قمه زن، سینه زن، بافور خونه، جن گیری، روضه خوانی، افتتاح تیکیه و حسینیه و تشویق آخوند و چاقو کش و نطق و موعظه بر ضد کشف حجابه! باید همیشه این مردم را بقهقرا برگردانید و متوجه عادت و رسوم دو/سه هزار سال پیش کرد! سیاست این طور اقتضا میکنه

👤 #صادق_هدایت
📚 #حاجی_آقا
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ اگر نژاد آدمیزاد باید روزی به اوج ترقی و تکامل برسد در یک محیط طبیعی با خوراک نباتی خواهد بود. چنان‌که گوشت‌خواری و تمدن مصنوعی او را فاسد کرده و به سوی پرتگاه نیستی می‌کشاند. مگر اینکه یک نژاد برومند و نونهالی که زندگانیش از روی قوانین طبیعت است جانشین او بشود وگرنه به طرز ننگینی نژاد او خاموش خواهد گشت.»

«بچه که هنوز ذائقه اش خراب و فاسد نشده گوشت را با تنفر دور می‌کند.»
«هر کس گوشت می‌خورد باید دست بالا زده خودش حیوان را بکشد. چون که جانوران درنده معاون نمی‌گیرند یا لااقل قدم رنجه نموده یک ساعت عمر خود را به این تماشای قشنگ بگذرانند و ببینند این خوراک‌های خوشمزه برای آنها چگونه آماده می‌شود.»

«همیشه سلاخ خانه‌ها را بیرون شهر دور از مردم می‌سازند تا جنایات کشتار را از چشم آن‌ها بپوشانند. سلاخ خانه اختراع حیوان دوپاست. هیچ جانور درنده و خونخواری با این رذالت طعمهٔ خود را نمی‌خورد. انسان روی گرگ و جانوران خونخوار روی زمین را سفید کرده‌است.»

«می‌گویند روح آنان (حیوانات) پست‌تر است. باشد، اما بالاخره مثل ما احساس درد و شادی می‌کنند. پستی آنها برای ما تکلیف برادر بزرگتر را معین می‌کند نه حق دژخیمی و ستمگری را.»

«نباید احساسات طبیعی خودمان را پست شمرده دلیل بر رقت قلب بدانیم هیچ چیز به این اندازه طبیعی نیست که احساس تنفر و انزجار انسان از کشتار.»

«تا زمانی که احساسات طبیعی و بی‌آلایش قلب خودمان را به زور خفه نکرده‌ایم واضح است که در نهاد انسان یک احساس تنفر و اکراه از کشتار و درد سایر جانوران وجود دارد و نیز آشکار است که هرگاه همه مردم وادار می‌شدند حیواناتی را که می‌خورند با دست خودشان بکشند بیشتر آنان از گوشت‌خواری دست می‌کشیدند.»

«باید گفت که هنوز گیاه‌خواری اسباب تمسخر و ریشخند آنهایی است که حقیقت آنرا نمی‌دانند؛ ما چقدر به سادگی نیاکان خودمان خندیدیم، روزی می‌آید که آیندگان به خرافات ما خواهند خندید.»

«مقایسه بکنید یک دکان میوه فروشی را که به رنگ‌های دلپزیر روان بخش آراسته شده از بوی آن شامه لذت می‌برد. سیب، نارنج، گیلاس، هلو، انگور و خربزه و رنگ‌های زنده سبزی‌های گوناگون را با دکان قصابی، دل و روده آویخته شده، اجساد سربریده، شکم‌های شکافته شده، پاهای شکسته که آویزان است و قطره قطره از آن خون می‌چکد و بوی گند لاشه در هوا پراکنده می‌باشد.»

👤 #صادق_هدایت
📚 #فواید_گیاه_خواری

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراء طبیعی، این انعکاس سایهء روح که در حالت اغماء و برزخ بین خواب و بیداری جلوه می کند کسی پی خواهد برد؟
من فقط بشرح یکی از این پیش آمدها می پردازم که برای خودم اتفاق افتاده و بقدری مرا تکان داده که هرگز فراموش نخواهم کرد و نشان شوم آن تا زنده ام، از روز ازل تا ابد تا آنجا که خارج از فهم و ادراک بشر است زندگی مرا زهرآلود خواهد کرد- زهرآلود نوشتم، ولی می خواستم بگویم داغ آنرا همیشه با خودم داشته و خواهم داشت.
من سعی خواهم کرد آنچه را که یادم هست، آنچه را که از ارتباط وقایع در نظرم مانده بنویسم، شاید بتوانم راجع بآن یک قضاوت کلی بکنم، نه، فقط اطمینان حاصل بکنم و یا اصلا خودم بتوانم باور بکنم - چون برای من هیچ اهمیتی ندارد که دیگران باور بکنند یا نکنند-فقط میترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم- زیرا در طی تجربیات زندگی باین مطلب برخوردم که چه ورطهء هولناکی میان من و دیگران وجود دارد و فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد، تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگهدارم و اگر حالا تصمیم گرفتم که بنویسم ، فقط برای اینست که خودم را به سایه ام معرفی کنم - سایه ای که روی دیوار خمیده ومثل این است که هرچه می نویسم با اشتهای هر چه تمامتر می بلعد -برای اوست که می خواهم آزمایشی بکنم: ببینم شاید بتوانیم یکدیگر را بهتر بشناسیم. چون از زمانی که همهء روابط خودم را با دیگران بریده ام می خواهم خودم را بهتر بشناسم.
افکار پوچ!-باشد، ولی از هر حقیقتی بیشتر مرا شکنجه می کند - آیا این مردمی که شبیه من هستند، که ظاهرا احتیاجات و هوا و هوس مرا دارند برای گول زدن من نیستند؟ آیا یک مشت سایه نیستند که فقط برای مسخره کردن و گول زدنمن بوجود آمده اند؟ آیا آنچه که حس می کنم، 
می بینم و می سنجم سرتاسر موهوم نیست که با حقیقت خیلی فرق دارد؟
من فقط برای سایهء خودم می نویسم که جلو چراغ به دیوار افتاده است، باید خودم را بهش معرفی بکنم......

در این دنیای پست پر از فقر و مسکنت، برای نخستین بار گمان کردم که در زندگی من یک شعاع آفتاب درخشید - اما افسوس، این شعاع آفتاب نبود، بلکه فقط یک پرتو گذرنده، یک ستارهء پرنده بود که بصورت یک زن یا فرشته بمن تجلی کرد و در روشنایی آن یک لحظه، فقط یک ثانیه همهء بدبختیهای زندگی خودم را دیدم و بعظمت و شکوه آن پی بردم وبعد این پرتو در گرداب تاریکی که باید ناپدید بشود دوباره ناپدید شد-نه، نتوانستم این پرتو گذرنده را برای خودم نگهدارم.
سه ماه - نه، دو ماه و چهار روز بود که پی او را گم کرده بودم، ولی یادگار چشم های جادویی یا شرارهء کشنده چشمهایش در زندگی من همیشه ماند -چطور می توانم او را فراموش بکنم که آنقدر وابسته بزندگی من است؟
نه، اسم او را هرگز نخواهم برد، چون دیگر او با آن اندام اثیری،باریک و مه آلود، با آن دو چشم درشت متعجب و درخشان که پشت آن زندگی من آهسته و دردناک می سوخت و میگداخت، او دیگر متعلق باین دنیای پست درنده نیس- نه، اسم او را نباید آلوده بچیزهای زمینی بکنم.
بعد از او من دیگر خودم را از جرگهء آدم ها، از جرگهء احمق ها و خوشبخت ها بکلی بیرون کشیدم و برای فراموشی بشراب و تریاک پناه بردم- زندگی من تمام روز میان چهار دیوار اتاقم می گذشت و می گذرد-سرتاسر زندگیم میان چهار دیوار گذشته است.

👤 #صادق_هدایت

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
Ещё