امید مهدی‌نژاد

#امید_مهدی_نژاد
Канал
Логотип телеграм канала امید مهدی‌نژاد
@OmidMahdinejadПродвигать
516
подписчиков
30
фото
8
видео
8
ссылок
شعرهایم تغزل ندارند @OMahdinejaD
موتورهای جستجو
با موج انفجار اطلاعات
از خواب پریده‌اند
كاربران پستوهای مجازی را می‌گردند
دنبال سوسويی از حقيقت
هوش مصنوعی هنوز
فركانس خطابه‌خوانی نصرالله را
پيدا نكرده است
ويكی‌پديا
روزاروز
زوايای تاريک سرنوشت را روشن می‌كند
ستاره‌های قلابی
پشت هم می‌تركند
و صدای تولد خورشيد
از پشت قله‌های يخی
پرده گوش زمين را می‌لرزاند


سایت‌های هواشناسی
ابرهای تيره را نشان بينندگان عزيز می‌دهند
و ظهور آفتاب را شایعه می‌خوانند
ماهواره‌ها
دکترینِ دوامِ شب را
در میزهایِ گردِ مستند
به جهان عرضه می‌کنند
مانیتورهای كره‌ای
چرخ رقاصه‌های عرب را قاب می‌گيرند
و لیگ امارات
با دسته‌گل‌های پاطلايی‌های ایرانی تزیین می‌شود


شرق ميانه
غنوده بر تخت‌خواب آمريكايی‌اش
و افتخاراتش را باد می‌زند
و نفت
در لوله‌های تضمين‌شده
می‌خزد تا سرنوشت غربی‌اش
من به دنبال دستی می‌گردم
که از لمس ماشه نلرزد
به دنبال چشمی
که بی‌هراس
ردّ نگاه گرگ‌ها را دنبال کند
به دنبال گلویی
که پیش از ذبح
شعر شرف را
به فریاد بیاورد


لبنان
زنی‌ست
آرميده در بستر قيلوله
و مردان عرب
با شمشيری چوبی در دست
سنگر گرفته‌اند پشت بسترش
و صدايشان را می‌دزدند
تا يهودی خنجر‌به‌دست بگذرد


فریاد بزن، نصرالله
اگرچه در گوش‌های کر
اگرچه رودرروی کوه
ـ كوه چربی و نفت ـ
فرياد بزن
تا نخستین شعاع خورشيد
در تلألؤ سرنيزه‌های مردانت
بر زمین انسانها بتابد
باری ديگر فرياد بزن
تا باری ديگر ادامه بیابی
در خبرهای داغ الجزيره
در گونه‌های خيس كودكان يتيم
در بم و زير صدای جوليا
تا تكثير شوی
در حروف روزنامه‌ها
در فيبرهای نوري
در اتاق‌های گفتگو
تا موتورهای جستجو
نتوانند انكارت كنند
تا تمام واژه‌های كليدی
به نام تو منتهی شوند
فرياد بزن، نصرالله
اگرچه فخر فریاد تو
سرپوش ننگ سکوت ما نخواهد شد
فرياد بزن
تا بفهمند
حسین در خطبه‌های تو زنده است
نه زیر گنبد مقبره‌ای در عراق
در خطبه‌های تو
كه با هيچ بمبی
منفجر نخواهد شد


موتورهای جستجو فعال شده‌اند
كاربران
به دنبال مردانی از فردا
کولبار شب را زيرورو می‌كنند
مردانی حاصلضرب صبر سلمان و خشم ابوذر
با کتاب و تفنگی در دست
و توفانی در حنجره
كه رجز می‌خوانند
رودرروی خنجرهای جهود
به باد فرمان می‌دهند
و توفان را در مرداب منفجر می‌كنند
به افتخار ضيافت سالانه قورباغه‌ها
مردانی سياستمدار
که احكام مدرن را وتو می‌كنند
فرماندهانی سبز
با ارتشی از درخت
که هزار سال است
بهار را در نسوج خویش پنهان كرده‌اند


سيصد و سيزده مرد
از سرزمین سیب می‌گذرند
مین‌های جامانده را خنثی می‌کنند
زير باران موشک می‌رقصند
و پرچم‌های سرو را
بر قلهه‌های یخ‌زده می‌کوبند
تا بادها از آن پس
راه مزارع زيتون را گم نكنند
مردانی که حنجره‌هاشان را
برای تلفظ نام عربی خدا تربیت کرده‌اند
و کودکانشان
حروف الفبا را از روی نام شهیدان می‌آموزند


موتورهاي جستجو فعال شده‌اند
و پنجره‌‌های متوالی
با سرعت نور افق‌های بديع را در خانه‌ها مستقر می‌كنند...
فردا
كليدواژه نخست
آخرين پنجره را خواهد گشود


#امید_مهدی_نژاد
🔸
دلتنگی و تن‌خستگی و خانه‌به‌دوشی
حاصل بجز اینم نشد از بیهده‌کوشی

بررغم سخن‌دانی، درگیر حواشی
در عین صدامندی، محکوم خموشی

آینده از آنهاست که با صبر و ثباتند
نه مثل من و ما دمی و غیظی و جوشی

آیا بلدی چون زعما دیده ببندی؟
آیا بلدی چون حکما پرده بپوشی؟

ما را چه صبورانه به افسار کشیدند
هرچند نمودیم حرونی و چموشی...
🔸

ای دوست، بفرما بنشین شبچره‌ای کن
بر سفرۀ حسرت‌خوری و خاطره‌نوشی

اینجا که منم نیست مگر مایۀ عبرت
چون تابلوی عاقبت نسیه‌فروشی

این دفتر و این دستک و این خنزر و پنزر
این صندلی و مندلی و گوشی و موشی

باری، همه‌چی هست ـ قلم، ساز، همین میز
غیر از دل تنگم ـ همه بالجمله فروشی

#امید_مهدی_نژاد

👁️‍🗨️
@OmidMahdinejaD
🔸

رها در باد لت می‌خورد چرمی بر سر چوبی
نهان شیرازه وا می‌گشت از اوراقِ زرکوبی

درختان در سکوتی لب‌به‌لب از پی می‌افتادند
صدا در کوه می‌پیچید و برمی‌خاست آشوبی

هیاهوی قیامت بود یا توفان استدراج؟
از ایوان عتیقی گرد می‌انگیخت جاروبی

دری بر تخته‌ای می‌خورد؟ اسمی جابجا می‌شد؟
که ره می‌برد؟ شیخ زاهدی یا قطب مجذوبی؟

سرانی چند و هر سر در هوایی پخته سودایی
چه سرهایی و آخرسر چه سرپوشی، چه سرکوبی.‌..
🔸

تو تنها، روبروی باد فریادی رسا بودی
غریو گوش‌فرسایی، نهیب عالم‌آشوبی

قلم بود و دواتی، میزکی، کبریت و سیگاری
نه تشریف مطلایی، نه طغرای طلاکوبی

صلیبت را کشیدی جلجتا تا کربلا با خود
مسیحایی غریبی، تخته‌بند قومِ مغضوبی

که بودی؟ یوسفی محسودِ اخوانِ کژاندیشی
که‌ای؟ یحیای تنهایی، سرش در تشت مشروبی

تو تندیسِ غموض جنگل و لجبازیِ کوهی
که از فهم علیل صاحبان عله محجوبی

چهل سال است بیداری، چهل سال است در کاری
چهل سال است رغمِ هرچه زشت و هرچه بد، خوبی...
🔸

پس از تو شروه خواهد خواند چنگی، مویه خواهد کرد:
رجز می‌خواند بی‌پایان مخالف‌خوانِ مصلوبی

🔸

#امید_مهدی_نژاد

👁️‍🗨️
@OmidMahdinejaD
و قال الآن انکسر ظَهري و قلّت حیلتي و انقطع رجائي و شمت بي عدوّي و الکمد قاتلي...


کجایی قرار برادر کجایی
نمانده مرا هیچ یاور کجایی

کجا لشکری بی‌علم دیده چشمی
کجایی علمدار لشکر کجایی

در این تیرباران دشنام و دشنه
تو ای آخرین پشت خواهر کجایی

در این هرم توفندۀ خشم و آتش
تو ای سدرۀ سایه‌گستر کجایی

زمین بی‌اراده، زمان ایستاده
کجایی در این شور محشر کجایی

من اینسوی تنها و آنسو هزاران
تنِ غرق شمشیر و خنجر، کجایی

کجایی که تنهایی‌ام را ببینی
در این عرصۀ نابرابر کجایی

نمانده مرا هیچ یاور برادر
برادر کجایی، برادر کجایی

#امید_مهدی_نژاد

👁️‍🗨️
@OmidMahdinejaD
این تازه‌واردان که بظاهر آماتورند
تصدیق می‌کنید که فوق تصورند
یک دست مِلک غصبی و یک دست مالِ وقف
مشغول دستکاریِ ارقام کنتورند
بر سفره بی‌ملاحظه مشغول سدّ جوع
از اضطراب خالی و از اشتها پرند

درگیر پول و بندۀ نقدینه نیستند
محکم شود معامله، اهل تهاترند
در فوت و فنّ رایزنی فوق‌العاده‌اند
گه توی لابی‌اند، گهی در کریدورند
در رشد علمی از همگان تندروترند
با فوق‌دیپلمی که ندارند دکترند

در فکر گام‌های بزرگند نو به نو
دنبال طرح‌های سوپر فورس‌ماژورند
همچون کریم کافر و زندیق نیستند
در هیچ حالتی تکِ دل را نمی‌برند
تبیین‌گران اصل حجابند عمدتاً
واردکنان عمدۀ انواع چادرند

هریک سه‌چار تپۀ آباد را حریف
درگیر خدمتند تماماً، تراکتورند
غوغا مکن، جواب کسی را نمی‌دهند
چون غرق آب‌های عمیق تفکرند

یک‌عده کارشان شده ایراد و انتقاد
از دست این گروهِ خز و خیل دلخورند
ناچار طبق رسم کهن پنبه کرده‌اند
در گوش‌های‌شان که از این حرف‌ها پرند...

ما شنبلیله‌ایم، پس از پله می‌رویم
آنها قبیله‌اند سوار آسانسورند


#امید_مهدی_نژاد

👁️‍🗨️
@OmidMahdinejaD
📃

گل در بر و می در کف و معشوق به‌اندام
او منتظرِ بوس و تو آمادۀ اقدام

جنبیدن و رقصیدن و نوشیدن از آن جام
گه داخل تالار و گهی در ملأ عام...


خوردند و نهادند و کشیدند و گرفتند
زان جام و از آن دام و از آن شام و از آن کام

از شادی جمعی همه شنگول و همه کول
زان جام که دادند چه بر خاص و چه بر عام

یکباره پرید از سرشان عقل و ستردند
پیراهن و تیشرت و پریدند سر بام

قر داد کمر را چو فنر خانم دکتر
دستار فکند از سر خود حجت‌الاسلام

این مشتعل از کفکفۀ مبهم شامپاین
آن منعطف از دمدمۀ روغن بادام


ناگاه ندا آمد ایام ترامپ است
تغییر نموده‌ست به‌اجبار پروگرام

یکچند دویدند پی مرکل و مکرون
چندی سپریدند به پیغام و به پسغام

تا آنکه به حیرت نگریدید و به اجبار
آرام گرفتند و نشستند سرانجام

کم‌باد شد و جمع شد و شل شد و خوابید
در رفت تلنگ از تهِ برجام به فرجام


گفتند کنون لیفۀ خود سفت ببندید
کایام گشادی‌ش رسیده‌ست به اتمام

دوران ریاضت‌کشی و موسم سختی‌ست
چون قحط گلابی‌ست بسازید به بادام

بحرانی اگر هست در ابعاد جهانی‌ست
خورده‌ست به پشت همه این کیسۀ حمام

این برهه همان برهۀ حساس کنونی‌ست
چندان که کنونی‌تر از آن نیست در اوهام

گفتند که طی می‌شود این برهۀ بد نیز
کامروز نه آغاز جهان است و نه انجام


در مکتب صدرا خبری نیست عمو، نیست
پا شو بنشینیم سر سفرۀ خیام

قر در کمر یار، فشارش به سر ما
ما تحت فشاریم در انواع و در اقسام

پادافره سگ‌مستی و بی‌جنبگیِ کیست
این خار خماری که خلیده‌ست در اندام

کو قسمت ما از سبد سهم عدالت
کو حصه ما از گذر بطئیِ ایام

قیچی شده‌ایم از لبۀ تیزِ فریقین:
لیسندۀ اجسام و نویسندۀ برجام

در چنتۀ ما چیست بجز پاتک تلخند
در ترکش ما چیست بجز ناوک دشنام


گفتم به ظریفی که در این حال نظر کن
یکچند نظر کرد و چنین گفت که برگام

(آدم نه درخت است، بلی، برگ کنایه‌ست
منظور وی از برگام این است که: پشمام)


نزدیک تهِ قطعه و هنگام تقاضاست
خوب است به هر قطعه تقاضای بهنگام

ای بانک جهانی، فلذا مرحمتی کن
شل کن که بگیریم ز صندوق شما وام


#امید_مهدی_نژاد

👁‍🗨
@OmidMahdinejad
📃

دمنوشِ بِه و دخانِ اسفند
یک چاییِ تلخ با دوتا قند

یک چُرت خفیف با میوزیک
عود و نی و نغمۀ نهاوند

آرامش فکر و قلب و اعصاب
با صرف هزار فند و ترفند

یک لمحه سکوت و... باز از سر
اخبارِ هماره ناخوشایند

از قیمت ارز و وضع مسکن
تا نرخ برنج و روغن و قند

سامانه به حکم زور مختل
یارانه به فضل حق هدفمند

در عرضۀ اولیه ثبت است
از سفرۀ نفت تا دماوند

از سهم‌الماء بحر قزوین
تا خط‌القعر شط اروند



در کار شمارِ روز و شامیم
چون عقربه‌های ناهمانند

ماییم، رعیتِ شمایان
وآنان که پس از شما می‌آیند

از ما بهتر رعیتی نیست
سنگین و وزین و آبرومند

یک لقمه و نیم نان خالی
صد شکر به محضر خداوند

خون در دل خسته می‌زند موج
بر چهره ولی نقاب لبخند

سوراخِ اضافه کرده‌ایمش
تا محکم‌تر شود کمربند

باب دل مالکانِ ازگل
خیر سر سارقانِ دربند



«مردم، آن‌روز یادتان هست؟»
آن‌روز که وعده بود و لبخند

بار و خرشان که روی پل بود
خوردند هزار گونه سوگند

گفتند که ال کنیم با بل
جوری که شوید خوب خرسند

از پل که گذشت بارشان، ریست
خر، بر سر خلق آرزومند



اینها هنر است، خرخری نیست
وین کافۀ خرخران هنرمند

مشروح مذاکرات‌شان هست
در زونکن‌های فایل دربند

یا کارشناسِ علم دینند
یا دکتر و مُکتر و خردمند

سربالا تف کنیم خوب است؟
تا بر سر و کله‌مان خورد گند

دیوان محاسبات‌شان را
دادند برای حفظ پیوند

تحکیم مناسبات‌شان را
کردند بدین‌طریق فرمند

[بخشند شهان به پاس یک خال
از بیله‌سوار تا سمرقند]



خلقی متحیرند و بدبخت
«آقای فرردِپوست می‌خند»

دارند به نقد می‌فروشند
ما را هم، رویهم بگو چند

بنشینم و صبر پیش گیرم
حاجی بزند به مملکت گند؟

تدبیر چه می‌کند به ما؟ چوب
تقدیر چه می‌زند؟ شکرخند

از قَلماسنگ سر کشیدیم
خوردیم به آتش پدافند

این است سزای آن‌که فرزند
از مادر دهر نشنود پند



هی اره و تیشه، هی چپ و راست
ساییده شدیم از این فرایند

این تفت که می‌دهید تا کی؟
این گول که می‌خوریم تا چند؟


#امید_مهدی_نژاد

👁‍🗨
@OmidMahdinejad
📃

این تازه‌واردان که بظاهر آماتورند
تصدیق می‌کنید که فوق تصورند

یک دست مِلک غصبی و یک دست مال وقف
از التهاب خالی و از اشتها پرند

درگیر پول و بندۀ نقدینه نیستند
محکم شود معامله، اهل تهاترند

در فوت و فن رایزنی فوق‌العاده‌اند
گه توی لابی‌اند، گهی در کریدورند

در رشد علمی از همگان تندروترند
با فوق‌دیپلمی که ندارند دکترند

در فکر گام‌های بزرگند نو به نو
دنبال طرح‌های سوپر فورس‌ماژورند

همچون کریم کافر و زندیق نیستند
در هیچ حالتی تکِ دل را نمی‌برند

تبیین‌گران اصل حجابند عمدتاً
واردکنان عمدۀ انواع چادرند

هریک سه‌چار تپۀ آباد را حریف
درگیر خدمتند تماماً، تراکتورند

غوغا مکن، جواب کسی را نمی‌دهند
چون غرق آب‌های عمیق تفکرند

یک‌عده کارشان شده ایراد و انتقاد
از دست این گروه خز و خیل دلخورند

ناچار طبق رسم کهن پنبه کرده‌اند
در گوش‌های‌شان که از این حرف‌ها پرند...


ما شنبلیله‌ایم، پس از پله می‌رویم
آنها قبیله‌اند سوار آسانسورند


#امید_مهدی_نژاد

👁‍🗨
@OmidMahdinejad
📃

«و بهتر می‌شود باز از گذشته حال آینده»
چنین می‌گفت در پشتِ تریبون یک نماینده

و خیلی جدی از آینده و امید صحبت کرد
به‌حدی جدی و محکم، که جر خوردیم از خنده


افق‌ها می‌شود روشن ز اظهارات مسئولان
گزارش‌ها، سرایش‌ها، خبرهای پراکنده

کماکان دورۀ تدبیر و امید است و می‌بینی
چه ریشی می‌خورد شانه، چه پشمی می‌شود کنده

همان وضع و همان حال است، قدری بدتر از سابق
همان آش و همان کاسه، همان گاز و همان دنده

به هرکس لقمه‌نانی می‌رسد از سفره بیش و کم
یکی از استرس خالی، یکی از خالی آکنده

یکی از کورس جا مانده، یکی در بورس جا کرده
یکی از حال نومید و یکی دنبال آینده


خلایق مرغ‌های منطق‌الطیرند در تشبیه
یکی چون بچۀ قرقی یکی چون مرغ پرکنده

یکی دکتر فلامینگو، یکی سردار بوقلمان
یکی طاووس خودمحور، یکی زاغ سرافکنده

قناری‌های اینِستا و طوطی‌های توییتر
پرستوها، که مشغولند در تکمیل پرونده...


سیاست کارِ از ما بهتران است، اقتصادش هم
نبودند این مقولات از تخصص‌های این بنده

ولیکن فی‌المثل بحث هنر را من رصد کردم
و دیدم هست اوضاعی بسامان و برازنده

همای از قله‌های سنتی قل می‌خورد پایین
تتلو می‌دهد بیرون کلیپ کرکر خنده

زمانی از بلندای بصیرت می‌زند نعره
فلانی شعر می‌گوید برایش داغ و کوبنده

یکی از شرق می‌بافد، یکی در غرب می‌لافد
یکی تگزاس می‌سازد، یکی دیگر فروشنده

از امرالله احمدجو اگر کاری نمی‌بینیم
چه غم داریم تا داریم پوران درخشنده

یکی هی می‌رود بیرون، یکی یکهو می‌آید تو
یکی مهناز افشار و یکی الهام چرخنده


یکی افشاگری می‌کرد از اوضاع مسئولان
به‌ظاهر مستند اما، پریشان و پراکنده

بدون یک گواهی از ستاد نهی از منکر
تمام ادعاهایش غلط بود و فریبنده

زدم توی دهانش محکم و گفتم اگر این است
چرا پس مانده‌ای اینجا، نمی‌گردی پناهنده

نشست و گریه کرد و از اراجیفش پشیمان شد
و خیلی هم تشکر کرد از این اقدام کوبنده

و بعد از منبعی آگاه نقلی کرد در کانال
که وضع مملکت عالی‌ست، شادابیم و سرزنده

هوا مطلوب خواهد شد، درآمد خوب خواهد شد
و خواهد شد وطن از شور و عشق و پول آکنده

اگر ایراد می‌بینید در ترکیب گیرنده‌ست
نباید دست زد فعلاً به تنظیم فرستنده


به پایان آمد این شعر و مزخرف همچنان باقی
همین ابیاتِ لق بود این میان سهم نگارنده

مضامین پرت و بی‌ربطند با هم، عذر می‌خواهم
قوافی نیز ایطاء جلی دارند، شرمنده


تمام و... یک سخن مانده‌، بیندازیم و بگریزیم
که حقاً حسن پایانی‌ست عالیقدر و ارزنده:

به روغن‌سوزی افتادیم ما، آقای راننده
بلی، هل می‌دهیم، اما تو هم بگذار در دنده


#امید_مهدی_نژاد

👁‍🗨
@OmidMahdinejad
📃

عاقل آن است که ذهنِ متمرکز دارد
بهر انجام همه‌کار مجوز دارد

دفتر و دستک و راننده و خارنده و تیم
منشی و حاجب و دربان و محافظ دارد

کار خود را ببرد پیش به هر گونه که هست
دست در هرچه فرایند و پروسز دارد


دوش گفتا خز و خیلی به پلنگی در چت:
گل شبدر چه کم از لالۀ قرمز دارد؟

و چرا در قفس هیچ‌کسی کرکس نیست؟
و طبیعی چه کم از لیفت و پروتز دارد؟

وی بگفت: از سخن چرت نرنجیم، ولی
دهنت میل به سرویس منافذ دارد

(شصت کیلو فالوعر در اینیِستای وی‌اند
بهر پانصد جلد ارشاد ممیز دارد)


نان شب نیست، ولی شکرخدا سرسبزیم
صبح‌ها یاختۀ ما فتوسنتز دارد

مملکت زیر و زبر گشته زنونابینش
شیخ ما دغدغۀ فیش عوارض دارد

شتر و بار شتر را هبه کردند و هنوز
شیخ ما مسالۀ مادر چاوز دارد


تز نده، تز بدهی آخرسر خواهی دید
بی‌حیا میل به آنتی‌تز و سنتز دارد

شاعر آن نیست که موزون و مقفا گوید
شاعر آن است که سیسِ متمایز دارد

شعر ما چیست؟ دو نقطه‌ست که اندر عقبش
در حدود چهل و چند پرانتز دارد

کار ما هزل و فکاهه‌ست، مگو طنزسرا
طنز آن چیز مهیبی‌ست که حافظ دارد


#امید_مهدی_نژاد

👁‍🗨
@OmidMahdinejad
📃

از دست ما گرفتند تیر و کمان ما را
خلع سلاح کردند پیر و جوان ما را

با کِیف می‌چمیدیم بین خران، که دیدیم
بی‌بته‌ها بریدند سرو چمان ما را

یک خط ممتد از راست، یک خط ممتد از چپ
هاشورمال کردند روح و روان ما را


توزرد بود و بی‌رگ سنگ صبورمان هم
می‌کرد فاشِ عالم راز نهان ما را

بهر قضای حاجت رفتیم تا مبالی
ناگاه غصب کردند جا و مکان ما را

ما گوسفند بودیم، آری، اگر نبودیم
آنها چگونه خوردند مغز و زبان ما را

مغز و زبان ما را ارزان حساب کردند
سرویس کرده بودند قبلاً دهان ما را


ما پرهزینه بودیم، غیر بهینه بودیم
باری حراج کردند پیر و جوان ما را

تدبیرِ دوستان بود این بیعِ نقد، لیکن
بردند سمت دشمن ظن و گمان ما را


آب از قضا گرفتیم آنجا که داشت می‌سوخت
اما ببین که سوزاند تا استخوان ما را

تعبیرِ جیغ و هورا کردند و حال کردند
حتی اگر شنیدند داد و فغان ما را

از ترس زرد کردیم، از شرم سرخ گشتیم
ای مردمان، ببینید رنگین‌کمان ما را


ما مهربان نداریم، خب قسمت است، اما
درمان کنید اقلا نامهربان ما را


#امید_مهدی_نژاد

👁‍🗨
@OmidMahdinejad
Forwarded from رادیو شعر و داستان
🔸ملاحظات غالباً جدی!

آیا حافظ و سعدی شعر طنز هم سروده‌اند؟ اصلاً در شعر حافظ و سعدی طنز وجود دارد یا خیر؟ چرا این شاعران مجموعه مستقل شعر طنز ندارند؟ اصلاً از چه زمانی رایج شد كه شاعران شعرهای طنزشان در دفتر و دیوانی جداگانه تدوین و تألیف كنند؟
خوانندگان حتماً پاسخ خواهند داد: بلی، حافظ و سعدی هم شعر طنز سروده‌اند و به گواه مقالاتی كه صاحب‌نظران در این باب نوشته‌اند، باید گفت: در شعر حافظ و سعدی نمونه‌های فراوانی از طنز دیده می‌شود.
اما اجازه بدهید به دو پرسش‌ بعدی، بنده جواب بدهم...

یادداشتی از #سیداکبر_میرجعفری بر مجموعه‌شعر «ملاحظات»
سرودۀ #امید_مهدی_نژاد

همراه با قرائت شعری از کتاب.

https://t.me/poemstoryradio/4621

💳 برای تهیۀ این کتاب، پیوند زیر را لمس کنید:

https://adabbook.com/ملاحظات

📻 رادیو شعر و داستان را روشن کنید:

@poemstoryradio
poemstoryradio.com
Sharayete Khas
Mohammad Motamedi
🔊
موسیقی تیتراژ سریال «شرایط خاص»
به کارگردانی #وحید_امیرخانی و تهیه‌کنندگی #سیدمرتضی_فاطمی

صدای #محمد_معتمدی
آهنگ #حمیدرضا_صدری
شعر #امید_مهدی_نژاد

👁‍🗨
@OmidMahdinejad
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📺
بر ساحلِ شکافته پهلو گرفته بود
ماهی که از ادامۀ شب رو گرفته بود
...

[شعرخوانی #امید_مهدی_نژاد
در سوگواره شعر فاطمی «عقیق اشک»]

👁‍🗨
@OmidMahdinejad
📜
در مذمت شاعران

🔸
📌خب. شاعران در مدح خویش داد سخن بسیار داده‌اند. کمی هم در مذمت‌شان بنویسیم به جایی برنمی‌خورد.

📌زمانه ما زمانه رواج عشق‌های پلاستیکی و عاشقانه‌های فانتزی و شعارهای منظوم و هذیان‌های مخیل است. زمانه فروکشیدن متعالی‌ترین مفاهیم به مبتذل‌ترین عبارات. زمانه درافتادن شعر به دام چنتا لایک داره و چنتا فالوور داری. زمانه به گه کشیده شدن شعر.

📌در روزگار ما ـ و کسی چه می‌داند، شاید در روزگاران دیگر هم ـ شاعری برای خیلی از شاعران اسباب تفاخر و تمایز است، برای خیلی دیگر مجوزی برای عبور از شریعت، برای خیلی دیگر توری برای به دام انداختن سادگان و مادگان، و برای معدودی راهی برای بیان، بیان آنچه ادراک و احساس می‌کنند. و تنها این دسته اخیرند که می‌شود درباره‌شان سخن گفت و شعرشان را سره و ناسره کرد. بقیه ول‌معطلند. غربال‌به‌دست هم، اگرچه با تأخیر، از پی می‌آید.

📌ایها الناس، بترسید. از شاعرانی که مصرّند شاعری را در چشم شما فرایندی رمزآمیز و رازآلود جلوه دهند. و البته اغلب چنینند. اغلب دوست دارند تافته‌های جدابافته‌ای به نظر آیند که الهه شعر دستچین‌شان کرده و از بلندای آسمان در گوش‌شان نجوا می‌کند و آنچه ایشان بر کاغذ می‌آورند یا بر صفحه لمسی درج می‌کنند، ماحصل آن نجواها و الهامات است. زهی کشک.

📌البته، بگویم، این در برخی موارد نوعی واکنش دفاعی است. دیگر هنرمندان ابزاری دارند و تکنیکی، و فرایند معلوم و محسوسی که به تولید اثر منجر می‌شود، و در چشم مردمان پیداست که دارند «کاری می‌کنند». اما بیچاره شاعر است و فرایندی که تماما در ذهن می‌گذرد و به چشم نمی‌آید. لذاست که برای جبران مافات، و برای آنکه نشان دهند شعر گفتن کاری است، آن هم کارستان، پای الهام و ملکوت و حال را وسط می‌کشند.

📌حقیقت آن است که شاعری چیزی نیست جز فن چیدن کلمات، که البته همان هم
مستلزم معرفت به کلمات است، و از آنجا که در آغاز کلمه بود و دگر هیچ نبود، معرفت به کلمات یعنی معرفت به جهان و انسان و معرفت به وجود. که حالا کاری نداریم. حرف این است که هرکه درست‌تر چید و دقیق‌تر و زیباتر، شاعرتر است، و البته نه لزوما محبوب‌تر یا مشهورتر. شاعری فنی است مثل سایر فنون، مثل شیشه‌بری، مثل لوله‌کشی، مثل نانوایی. و البته در مراتب اعلایش، که دور است از ساحت ما، به هنر می‌رسد، و به خلق.

📌شاعر به‌واسطه شاعری‌اش واجد هیچ فضیلتی نیست، الا اینکه فن چیدن کلمات را بلد است. استعدادی به او موهبت شده است و او به‌قدر همت آن را پرورده است و حالا بلد است کلمات را در هیئتی نو کنار هم بچیند و در قالب عباراتی تازه تحویل شما دهد. شاعر، از منظر کاری که می‌کند، هیچ فضیلتی ندارد بر آن نانوا که آرد را خمیر می‌کند و خمیر را در تنور می‌پزد و نان تازه می‌آفریند.

📌نانوا اگر نان خوشبوی خوش‌طعم برشته بپزد، نانوای خوب است و اگر نه، نانوای بد. نعمت خدا را حیف می‌کند. شاعر هم اگر شعر سست و پرت و شکسته‌بسته بگوید، شاعر بد است و اگر شعرش شعر باشد ـ از آنها که بعض‌شان حکمت است ـ سخته و پخته، و حرفی داشته باشد برای گفتن، شاعر خوب. با این تفاوت، که کلمات حیف نمی‌شوند، بلکه حیف‌کننده‌شان را از گردونه سخن بیرون می‌اندازند.

📌و اما شهرت. اگر می‌خواهید شاعر را از شومن و از شعرفروش تمییز دهید به او بگویید شعر بگو اما منتشر نکن. یا مثلا بگویید بگو اما به نام دیگری منتشر کن، هر نامی جز نام خودت. بگویید شعرت در میان باشد و خودت در میانه نباشی. اگر پذیرفت، آن‌وقت بنشینیم در باب شعر و شاعری‌اش گفتگو کنیم.

📌اگر درست بنگریم، شهرت شاعران در زمان حیات‌شان بیش از آنکه ناشی از قوت و تعالی شعرشان باشد، مدیون شیوه سلوک و میزان و نحوه ارتباطات‌شان است. مدیون حلقه‌ها و جایزه‌ها و نان‌هایی که به هم قرض می‌دهند و احیانا محفل‌ها و منقل‌هایی که پایش می‌نشینند. و امروزه، علاوه بر همه اینها، رسانه. شاعری که رسانه، همه انواع رسانه، را بشناسد و درست بهره گرفتن از امکانات آن را بیاموزد، تا زنده است، اقبال مخاطب با او همراه‌تر است، و آن‌گاه که مُرد، شعرش است که سنجش می‌شود. از زندگان و مردگان بسیار می‌توان مثال آورد. از آنان که با مرگ‌شان فرو رفتند، فریدون مشیری‌ها و حمید مصدق‌ها، تا آنان که فرا آمدند، حسین منزوی‌ها و سهراب سپهری‌ها.

📌په‌نون یک:
و در نهایت، همان‌که نیچه گفت، این شاعر بزرگ:
«‏بیزارم از شاعران، چه کهنه چه نو. اینان همه در چشم من تنک‌مایگانند و دریاهای کم‌ژرفا... کمی شهوت و کمی ملال: مایه بهترین اندیشه‌هاشان جز این نبوده است..‌.»

📌په‌نون دو:
من خودم هم تا حدودی شاعرم
حرف من حرفی دقیق و متقن است!

#امید_مهدی_نژاد

👁‍🗨
@OmidMahdinejad
📜
[بمناسبت هفدهم دیماه
سالروز تولد #محمدرضا_لطفی]
🔹
به:
پیرِ دیرِ آوا، محمدرضا لطفی

🔸
پیرِ چنگی نشسته در ایوان، می‌گدازد به آهْ کیوان را
سازِ صد لحن مویه در دستش، می‌نوازد هزاردستان را

مثل آن بادها که می‌مویند، مثل این بیدها که می‌گریند
ابرها، هم‌نوای آوازش، می‌گشایند سرّ باران را

با دلِ داغ و ریش و موی سپید، مثل آتشفشانِ برف‌آلود
پیر چنگی نشسته در ایوان، می‌گدازد به آه کیوان را
🔸

می‌شناسی اگر ببینی‌مان، ما: همان باهمانِ هم‌پیمان
ما همانیم، بی‌وفا نشدیم، نشکستیم این نمکدان را

یادت از ما مگر نمی‌آید؟ ما: هما‌ن‌ها که پیش از این بودیم
همه بودیم، یک‌زبان، یک‌دل، رمه بودیم بانگ چوپان را

بعضی از جاده‌ها کویر شدند، شب‌نوردان بهانه‌گیر شدند
هرچه مضراب روی تار نشست، حزن را نغمه بست و حرمان را

در حجاز و عراق می‌خواندند، وصلِ ما را فراق می‌خواندند
ماندگان در وحل نفهمیدند، حال ما راهیانِ توفان را

تو نبودی و خاک می‌بلعید خونِ گرمِ برادرانم را
آن‌چنانی که کشتِ تشنۀ آب نوبرِ قطره‌های باران را

تو نبودی و تیر و ترکش بود، خون و خنجر، تفنگ و آتش بود
چنگ و دندان سلاحِ یاران شد، پاسبانی کتاب و میزان را
🔸

پیر چنگی، امید نومیدان، یادت از ما مگر نمی‌آید
که بر آتش نهاده‌ایم امشب جگرِ چاک‌چاکِ بریان را

خاطر شهر از صدا خالی‌ست، از صداهای آشنا خالی‌ست
پر کن از نغمه‌های چاووشی گوشِ بی‌هوشِ این خیابان را

ردپاهای مانده بر جا را بادهای بی‌آبرو شستند
دل به پیرانِ خرد و خسته مبند، اذنِ خواندن بده جوانان را...

دیگران یا خموشِ پرهیزند، یا نواخوانِ مرگِ شبدیزند
تو بخوان زخم‌های مردم را، غم نان را و درد ایمان را
🔸

چند از این خستگی و خاموشی، پیر چنگی، بزن که چاووشی
راه فریاد در گلو باز است، بار دیگر سرود «ایران» را...

🔹
#امید_مهدی_نژاد

#موسیقی #موسیقی_ایرانی #چاووش

👁‍🗨
@OmidMahdinejad
📣
«طنز و طیبتی گونه‌گون»
یادداشت #علیرضا_سمیعی بر مجموعه شعر «ملاحظات»، سروده #امید_مهدی_نژاد

https://shahrestanadab.com/Content/ID/9707

👁‍🗨
@OmidMahdinejad
Forwarded from شهرستان ادب
🔻 دو رباعی برای قیصر
(دو رباعی از کتاب #پیاده_ها سروده‌ی #امید_مهدی_نژاد به مناسبت سالگرد درگذشت #قیصر_امین_پور )

▪️«رباعی نخست را با دوـ‌سه رباعی دیگر، به همراه دوست شاعرم محمدمهدی سیار در روز دوم اریبهشت هشتادوچهار، چهل‌وششمین سال‌روز تولد قیصر گفتم و در منزلش برایش خواندم. رباعی دوم را هم دوسال و چندماه بعد از آن روز... »


تو قیصری و این‌ همه مردانِ تواند
شاعرترها آینه‌گردان تواند
تا آیۀ نور از دهنت می‌جوشد
گل‌ها همه آفتاب‌گردان تواند

***

باور نکنید بعد از این باور را
بر باد دهید باقی دفتر را
یا در پی دستمال خیس از گریه
آتش بزنید شهر بی‌قیصر را

☑️ @ShahrestanAdab
📜
[به یاد شهید محسن حججی]


و سایه‌ها که جهان را اداره می‌کردند
به خون تپیدنِ ما را نظاره می‌کردند

قماشِ قدسیِ حق را به هیکل ابلیس
به ضرب قیچی و چاقو قواره می‌کردند

چه ابرهای سیاهی، چه بادهای بدی
که شامِ غم‌زده را بی‌ستاره می‌کردند

خبر رسید که سرهای سرورانم را
به رسم کهنهٔ کین بر مناره می‌کردند

خبر رسید که نعشِ برادرانم را
ملاتِ باروی دارالاماره می‌کردند

و چشم‌های تماشا میان بهت و سکوت
جنازه‌های رها را شماره می‌کردند

و عاشقان حسین و نواسگان یزید
بر این بساط نبردی دوباره می‌کردند

و ماندگان به تکاپوی راهیان خیره
هنوز سبحه به کف استخاره می‌کردند
...

حسین منتظرت بود، چشم در چشمت
فرشتگان به گلویت اشاره می‌کردند...


#امید_مهدی_نژاد

👁‍🗨
@OmidMahdinejad
📖
نشست نقد و بررسی مجموعه شعر «ملاحظات»
اثر #امید_مهدی_نژاد
با حضور #محمدکاظم_کاظمی و #محمدمهدی_سیار

📌
پنجشنبه ۱۸ مرداد
از ساعت ۱۵
خبرگزاری مهر

👁‍🗨
@OmidMahdinejad
Ещё