♦️[ریشههای طالبان در افغانستان]
✍ تنویراحمد قسیمدانشجوی جامعهشناسی
۲ آذر ۱۴۰۲ / انتشار در ۴ آذر ۱۴۰۲
امروز در جلسهی نقد کتاب بحران تشکلهای
اسلامی که به صورت انلاین تماشا میکردم، یکی از هم وطنان ام (افغانستانی) در ختم جلسه با شما بحثی را در میان گذاشت.
ایشان فرمودند: جنبشهای
اسلامی یا بنیادگرایان در واکنش به رویدادهای بیرونی به وجود آمده و در مواجههی با غرب شکل گرفته اند. مثال زدند از جنبش طالبان که در خدمت اجنبی بوده و هیچ نوع بستر داخلی در افغانستان نداشته و حتا با قرائت تفکر
اسلامی همخوانی ندارد.
هرچند از میان ویژگیهای سازمانی بنیادگرایی مثل مطلق گرایی، گزینشگر، دوگانه انگار، برگزینندگی، سازمان مقتدر، الزامهای رفتاری، یکی هم واکنشی است، اما واکنش به حاشیهسازی دین است.
واکنش به حاشیهسازی دین: طالبان مدرنتیه را دشمن اصلی میدانند که مانع ارزشهای
اسلامی میشوند. اکثریت طلبههای طالبانی از روستا اند و شهر را عامل هر نوع بدبختی میدانند که مایهی ترویج فساد و افکار ضد دینی است. حتا به دانشجویان غیر دینی سوءظن مینگرند.
طالبان احیای خلافت را لازمهی
اسلامی شدن جامعه میدانند و حضور احزاب را بر نمیتابند.
با تایید حرف شما و استدلال فرمودید اینکه جنبشهای دینی فقط و فقط واکنشی نبوده و ریشه در جامعهی
اسلامی دارد، باید گفت که پژوهشهای جامعهشناختی در بارهی طالبان هم همین را نشان میدهد.
جنبش طالبان یک تفکر دینی با قرائت قبیلوی از اسلام در بستر جامعهی سنتی و بدوی افغانستان به وجود آمده است.
طالبان ریشه در بافت و ساختارهای اجتماعی و فرهنگی جامعهی افغانستان دارد.
این جنبش با قرائت خاص دیوبندی که بیشتر نصگرا بوده تا تفسیرگرا، بیشتر در شبه قارهی هند، بهخصوص پاکستان، شکل گرفته است.
دو پژوهش جامعهشناسانه در مورد طالبان اینجا ذکر میکنم:
۱. جامعهشناسی سیاسی طالبان اثر دکتر جعفر مهدوی
۲. پیامدهای فرهنگی و اجتماعی بنیادگرایی در افغانستان که در واقع پایاننامهی ارشد ام بود.
دکتر مهدی در جامعهشناسی سیاسی طالبان نشان می دهد که طالبان بهعنوان یک نیروی اجتماعی برخاسته از شکافهای فرهنگی- اجتماعی جامعهی افغانستان بوده و کشورهای خارج صرفاً مواضع جهانی بر مبنای منافع سیاسیشان عمل میکنند.
من ام قبل از بحث اصلی، پیرامون بنیادگرایی و چگونگی شکلگیری طالبان به بسترهای این تفکر پرداختم. بسترهای تفکر طالبانی را که ریشه در بافت قبیلوی و بدوی جامعهی افغانستان داشته و عوامل مداخلهگر و شرایط علی نیز تاثیرگذار است.
بسترها یا شرایط زمینهای: بافت روستایی و قبیلهای افغانستان، قرائتهای تک سویه از دین، تضاد سنت و مدرنتیه و فقر سواد.
شرایط علی: تجاوز شوروی به افغانستان، شکلگیری جنبشهای جهادی
شرایط مداخلهگر: قدرتهای منطقهای، قبیلهگرایی مذهبی.
یکی از نقدهای که میتوان به جرات گفت: عدم پذیرش حضور جنبش طالبان بهعنوان یک جنبش داخلی و دارای ریشه و با تفکر داخلی بود. در دوران جمهوریت ۲۰ ساله، کمتر به مسئلهی طالبان به حیث یک پدیدهی جامعهشناختی داخلی بود.
[این] نادیده گرفتن این واقعیت و حواله کردن آن به استخبارات خارجی و عوامل بیگانه بود. این در حالی بود که بسترهای تفکر رادیکال هروز در جامعهی ما گسترش و منابر مساجد ما که در دست روحانیون بود و به قول شما بیشتر طالبپرور بود تا انسان معتدلپرور. این باعث شد که بعدی دو دهه، طالبان دوباره قدرت را در دست بگیرند.
#طالبان#افغانستان#وجدان_دینی#میراث_اسلامی#بستر_طالبخیز#تنویراحمد_قسیم@NewHasanMohaddesi