♦️من یک وطندوست کثرتگرا هستم؛ پاسخی به دانشور ارجمند آقای علینجات غلامی
✍ حسن محدثیی گیلوایی۲۰ اسفند ۱۴۰۲
از شما بابت نکات مهمی که نگاشته اید سپاسگزار ام و بیتعارف، فرصت را برای آموختن از شما غنیمت میشمارم.
نخستین تجربههای زیستهی من در بحث مورد اشارهی شما مربوط میشود به تجربهی تحقیر در برابر آنانی که "تهرانی" تلقی میشدند. در دوران سربازی که ۲۸ ماه از عمر ام را مال خود کرد، این تحقیر شدنها را بهعنوان یک "رشتی" بیشتر درک کردم و زیستم اما خوشبختانه فرهیختهتر از آن بودم که نتوانم از آن عبور کنم.
دیدن زنان گیلک که اصرار داشتند به فرزندانشان فارسی یاد بدهند و نه زبان مادری، تجربهی دردناک دیگری بود. اما هنوز عمق این وضعیت ضد انسانی را درک نکرده بودم.
تا اینکه یک روز در سالهای دور در متروی کرج- تهران، تجربهای تلخ تکان ام داد:
دختر نوجوانی ترک با لحنی آکنده از خشم به مادر اش تشر زد که "در مترو ترکی حرف نزن!"این تجربه هرگز مرا رها نکرد. پرسشی تکاندهنده گریبان مرا گرفت:
چرا زبان مادری که میبایست موید خودمندیی ما باشد، پرچم نفی کرامت وجودیی ما شده است؟استاد عزیز فلسفه، اینجا دیگر راهنمای من جستوجوی حقيقت و دغدغهی حقیقت نبود. درد و رنج انسانی بود که زبان مادری اش ننگ او بود.
راهنمای من در هر نوع نظریهپردازیی اجتماعی برای این سرزمین و مردم اش، حقيقت نیست، درد و رنج انسان است. من طرف آن اندیشهای هستم که از درد و رنج انسان بکاهد.
کاش میشد همه جا و همیشه بین جستوجوی حقيقت و تکثیر خیر همسویی برقرار کرد! اما من با دانش و تجربهی محدود ام دریافتم که حقيقت بسی دور است. درد و رنج نزدیک ما است و من نیز میخواهم بکوشم از این درد و رنج بکاهم. لاجرم،
حقيقت برای من از جنس چیزی کاهندهی درد و رنج و تکثیر کنندهی خیر اجتماعی است و سویهای رهاییبخش دارد. پس من میکوشم طرف اندیشهای بایستم که رنگ و بویی از اینها داشته باشد. شاید شعارگونه بهنظر آید، اما
من وطن را در وهلهی نخست، در تاریخ و در ادبیات و زبان فارسی نمیبینم. من وطن را در دستان رنجدیدهی مردان این سرزمین و در چروکهای صورت آفتابسوختهی زنان جایجای این سرزمین میبینم. وقتی من از وطن سخن میگویم، از این مردمان سخن میگویم.
پس، قومیتگرا نیستم. یک وطندوست کثرتگرا هستم؛ یعنی از هر آنچه کرد بودن یک کرد، ترک بودن یک ترک، عرب بودن یک عرب، گیلک بودن یک گیلک، ترکمن بودن یک ترکمن، بلوچ بودن یک بلوچ، گرجی بودن یک گرجی، تات بودن یک تات، لر بودن یک لر، و ... را میسازد، دفاع میکنم.
وطن من در درجهی نخست این آدمها هستند و وطن من در درجهی دوم آن سرزمینی است که اینان در آن با همهی حقوق شهروندیشان بدون هر گونه تبعیض و تحقیر و بهطور بالفعل بهرسمیت شناخته شوند.
هر اندیشهای که این را نفی و نقض کند، برای من اندیشهای دشمنانه است و دیگر برایم مهم نیست که به چه مقدساتی متوسل میشود و چه توجیهاتی میتراشد.
من به دنبال نظریهای اجتماعی هستم که تا حد ممکن از درد و رنج این مردمان بکاهد و بهزیستیی انفسیشان را هر چه بیشتر تامین کند و کیفیت زندهگیشان را هر چه بیشتر ارتقا ببخشد.
از این رو، با
قومگرایان ایرانی همبستهگیی انتقادی دارم. همبستهگی دارم چون درد و رنجشان را میبینم و میکوشم در کاهش آن کنارشان بایستم. اما منتقدشان هستم، چون گمان میکنم هر نوع حرکت واگرایانه چه بسا دردها و رنجهای بزرگتری برای وطن ام (مردم این سرزمین) بیافریند.
ایران
گرایی در همهی اشکال اش آحاد این مردم را فدای کلیتی انتزاعی و برساخته شده و تقلیلیافته به مرکز میکند. اما ایرانشهریگری از دیگر اشکال آن خطرناکتر است، زیرا اگر اسلام
گرایی ما را به بازگشت به خویشتنی در ۱۴۰۰ سال پیش فرا میخواند، آنان ما را به بازگشت به خویشتنی در ۲۵۰۰ سال پیش فرا میخوانند.
باری، اگرچه سخن بسیار است، این اندک برای توضیح مختصر نگاه ام ضرورت داشت.
🔸لینک نوشتهی استاد عزیز فلسفه آقای علینجات غلامیhttps://t.me/madrasefalsafe/4373https://t.me/madrasefalsafe/4374https://t.me/madrasefalsafe/4375https://t.me/madrasefalsafe/4376#وطن#قومگرایی#ایرانگرایی#علینجات_غلامی@NewHasanMohaddesi