♦️[در بارهی سخنرانیی ”آخوند کراواتی؟!”]
✍ یوسف شیخی۲۴ تیر ۱۴۰۲
با سلام و احترام استاد گرامی.
فایل سخنرانی تون رو گوش دادم و مثل همیشه از نکته سنجیها و نگاه هوشمندانه جامعهشناختی شما بهره بردم.
به نظر میرسد با توجه به اینکه عنوان سخنرانی شما برگرفته از برچسبی است که امروزه از سوی برخی از گروههای اجتماعی به مرحوم شریعتی زده میشود که خود برآمده و تربیت یافته نهادهای اسلام سیاسی پس از انقلاب هستند، بهتر بود این نکته را یادآور میشدید که وقتی حدود چهل مجتهد و بعضا مرجع تقلید در بیانیهها یا پاسخ به استفتائات شرعی، شریعتی را ملتقط و منحرف دانسته و مردم را از مطالعه و نشر آثار او برحذر داشته اند، و کتابچه آن هم بعد از انقلاب منتشر شد، وقتی او خود صراحتا از تز اسلام منهای روحانیت داد سخن می دهد- و خوشبختانه به این مورد اشاره داشتید- که در واقع نفی کارگزاری دینی و نگاه طبقاتی به دینداری است.
وقتی مرحوم بازرگان (پدر اصلاح طلبان) و مطهری (پدر اصولگرایان) با همه اختلاف نظرها مشترکا علیه او بیانیه میدهند، وقتی او خود در زندگی چهل و اندی ساله اش اینقدر فتانت داشته که به آسیبشناسی حکومت دینی پرداخته، وقتی پیش از پیروزی انقلاب از دنیا رفته، چگونه میتوان در این برچسب حقیقتی جست؟ دیگر واقعا از شریعتی با آن وضعیت دشواری که همزمان هم از سوی جناح روشنفکران غربزده و هم از جناح روحانیت سنتی و هم حاکمیت مورد هجمه قرار داشت و متعهدانه می کوشید راهی به رهایی از تقلید چه از مدرنیته چه از سنت یابد چه انتظاری می رفت؟
شریعتی فرزند زمان خویش است و به نسبت آن باید درک شود و در ادامه مورد تحلیل و ارزیابی قرار گیرد. حقیقتی که در این برچسب یافته اید - اگر درست باشد- به مرحوم بازرگان و پیروان اصلاحطلبش بیشتر می خورد تا شریعتی. اساسا در برچسب زنی چه حقیقتی می تواند نهفته باشد؟ برچسب زنی حاصل نوعی تقلیل گرایی مبتذل است که مانع ایجاد دیالوگ می شود. فارغ از وجه زمان مند اندیشه مرحوم شریعتی، چیزی که در این برچسب زنی -به فرض که بپذیرم حقیقتی چنان که بسط دادید در آن نهفته است-، حذف و سانسور ناآگاهانه یا آگاهانه وجه بی زمان اندیشه اوست که در دغدغههای اگزیستانسیال و کویریات وی هویداست. فضای سیاست زده امروز متاسفانه به ماکتسازی از اندیشه ها و برچسب زنی منجر شده است.
ضمنا اصطلاح <عصر پسادینی> را نیز مبهم و نارسا میدانم. دین شاید به دلیل سوءاستفاده قدرتپرستان و کارگزاران دینی به پستوی خانه بخیزد اما این تغییر جایگاه به معنای پایان نیست؛ مگر بگوییم عصر پایان شریعتهای تاریخی یا سیاسی است و الا حتی مارکس نیز که به نقد نقش دین مسیحیت کلیسایی در نابرابری های اجتماعی پرداخته، تاکید می کند که دین قلب دنیای بی قلب است و ملجأ و پناهگاهی است در خلوت شب دیجور برای انسان بی پناه و رنجور از بی عدالتی ها و مظالم روزمره.
اصطلاح عصر پسادینی ریشه در خطایی معرفتشناختی دار، خطایی که روشنفکران اعم از دینی و سکولار و حتی سنت گرایان بدان دچارند و آن خطای یکسانانگاری دین با سنت است. دین امری فراتاریخی است که وقتی در تاریخ فریز شود شکلِ سنت می یابد، اما حقیقت دین که پیامبران حاملان آن بوده اند همواره آنتی تزی جز سنت ها و مذاهب تاریخی و مرده نداشته اند، شریعتی در کتاب <مذهب علیه مذهب> به خوبی این موضوع را واکاوی نموده است که جدال پیامبران با کفر و بی دینی نبوده است بلکه ثابت قدم ترین دشمنان ایشان طبقه اشراف و کارگزارن دینی و متولیان و مدعیان سوءاستفاده گر مذاهب تحریف یافته تحت عنوان روحانیت بوده اند که نه حاملان روح دین بلکه حاملان مذاهب مسخ شده در قدرت و ریاست و مناسک بودند.
نکته دیگر اینکه اگر شکست پروژه اسلام سیاسی را به عصر پسادینی تعبیر کنیم، این پرسش به ذهن می آید که آیا می توانیم بپذیریم وقتی في المثل با پدیده سوءاستفاده صاحبان قدرت و حتی برخی روشنفکران از علم روبرو شدیم - که واقعا هم بارها رخداده و نمونه اش کتاب آلن سوکال درباره <سوءاستفاده روشنفکران پست مدرن از علم> - می توانیم از <عصر پساعلم> سخن بگوییم یا از چنین تعبیری بهره بگیریم؟ اصلا چه چیزی است که در طول تاریخ از آن سوءاستفاده نشده باشد؟ به نظر می رسد با نوعی تحول مرتبت یا جایگاه روبروئیم تا پایان. مگر پایان را به معنای یک نوع برداشت خاصی از دین بدانیم که توام با قدرت و ریاست است.
از آنجایی که حضرتعالی به ضرورت نقد و نظر توجه ویژه ای دارید و این امتیازی بزرگ و ارزشمند در تقویت فرهنگ گفت و گو است، این خصیصه مبارک شما را که می توان زیر سقف آسمانتان کامنت گذاشت و متفاوت از شما اندیشید، در برهوت تک گویی های دانشگاهی یا حوزوی گوهری گرانبها یافته و میستایم و از صمیم قلب سپاسگزارم.
با احترام و آرزوی دوام توفیق در امر اندیشهورزی
#دین#شیخی#شریعتی#آخوند_کراواتی#عصر_پسادینی@NewHasanMohaddesi