♦️چشماندازی نظری در بارهی خیزشهای اجتماعیی ایران:
ادامهی قسمت دوازدهم: پیآمدهای گزینهی سرکوب
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۳ آذر ۱۴۰۱
👆وقتی تراکم خشم و نفرت شکل میگیرد، آدمیان بهشدت مستعد
تلقینپذیری (suggestibility) میشوند و شعلهی خشم و نفرت بهسرعت درمیگیرد و بیمهار میشود. بارکن بهدرستی میگوید: «تحتفشار بالا، پردازش اطلاعات آدمي كندتر و وابستهتر ميشود. ترس، خشم، برانگيختگي، وقتي كه به نحو كافي تداوم مييابد، مآلاً موجب فروپاشي عملكرد فكري بههنجار ميگردد» (Burken, 1974 : 106) . در چنين شرايطي توانايي انتقادي آدمي كاهش و ميزان تلقينپذيري وي افزايش مييابد. خردمندیی مدیریت
سیاسیی کشور در وهلهی نخست آن است که نگذارد چنین پدیدهای شکل بگیرد. همین انباشت خشم و نفرت و همین شرایط غیرقابل اصلاح است که افراد را به سمت انقلاب سوق میدهد.
انقلاب یک انتخاب نیست. انقلاب محصول گیر کردن در شرایط بن بست و یک گزینه در شرایط بنبست است. هیچ آدمی اگر کلید داشته باشد بالا رفتن از روی دیوار را در پیش نمیگیرد. وقتی هیچ کلیدی وجود ندارد، ناگزیر بالا رفتن از دیوار یک گزینه میشود.
وقتی وضع به همین شکل ادامه مییابد، نظام
سیاسی ناگزیر نیروهای باز هم بیشتری به میدان میآورد و معترضان هم به سمت گزینهی خشونتگریی بیشتر سوق مییابند. این اوج یک وضع رادیکالیستی است. ما در این وضعیت با درد و رنج فراوان و خشم و نفرت و خشونت بیحد مواجه هستیم. در این وضعیت تمام بازیگران و کنشگرانی که میخواهند میانداری کنند و دو طرف را به پرهیز از خشونت و مذاکره دعوت کنند، ناکارآمد میشوند و حتا مورد هجوم طرفین قرار میگیرند (بنگرید به نوع مواجهه با دکتر احمد زیدآبادی).
اتخاذ موضع اصلاحگرانه در وضعیت رادیکالیستی برای بازیگران تعیینکنندهی صحنه مضحک بهنظر میرسد؛ مگر اینکه چنین بازیگری نیرومند باشد و بتواند بهمنزلهی یک عامل تأثیرگذار خود را به صحنه تحمیل کند.
باری، خشونتگری از دو سو ادامه مییابد تا عملکرد نیروهای یکی از طرفین ضعیف شود. اگر نیروی جنبش اجتماعی ضعیف شود، از بروزات میدانیی آن کاسته میشود اما جنبش تمام نمیشود زیرا از وضعیت نارضایتیی انفجاری نیرو میگیرد و ادامهی حیات میدهد و در سطحی دیگر ادامهی حیات میدهد و مترصد فرصتی برای بروز و ظهور مجدد، و اینبار البته قویتر، میماند.
الان در ایران این بیشتر محتمل است. اما اگر ماشین سرکوب ضعیف و ناکارآمد شود، آنگاه تعداد بیشتری از ناراضیان به معترضان میدانی میپیوندند و جنبش اجتماعی به پیروزی و دستآورد ایجابی نزدیکتر میشود. اگر چنین چیزی بخواهد در ایران رخ دهد، قاعدتاً در سال ۱۴۰۲ خواهد بود.
این دستآورد ایجابی میتواند شکلی از عقبنشینیی نظام
سیاسی باشد؛ اعلام پذیرش حدی از اعمال تغییر و اصلاح. اما در شرایط جنبش سازشناپذیر معمولاً پذیرش اصلاحات وسط جنبش اجتماعیی سراسری و نیرومند و آنهم از سر ضعف و ناتوانیی حکومت، معمولاً مورد پذیرش معترضان قرار نمیگیرد؛ مگر اینکه اصلاح پیشنهادی بهقدر کافی رادیکال و بنیادی باشد، نظیر اعلام اجرای رفراندوم. اما پذیرش اصلاحات رادیکال نیز معمولاً از سوی نیروهای خود نظام
سیاسی در این شرایط محتمل نیست، زیرا میتواند اقدامی اساسی علیه نظام باشد و منجر به انحلال آن گردد. این است که بهنظر میرسد در این شرایطی که اکنون در آن بهسر میبریم، تقابل خشونتبار دو طرف ادامه مییابد و هزینههای بسیار بزرگتری به کشور تحمیل میگردد.
اما خشونتگری و سرکوبگری هم فنون و دانش خاص خود را لازم دارد و راهبرد میخواهد. بهعنوان مثال، در انقلاب پنجاه و هفت،
رژیم شاه گزینهی سرکوب را انتخاب کرد اما در نحوهی انجام آن وضعیت روشنی نداشت. گاه با نیروهای معترض بسیار خشن و گاه بسیار ملایمتر برخورد میکرد. از سوی دیگر اعمال خشونت بیش از حد نه تنها همیشه مرعوبکننده و برای نظام
سیاسی ثمربخش نیست بلکه میتواند بهمنزلهی
عاملی شتابزا عمل کند و به نتایجی علیه سیستم بیانجامد. اقداماتی که در زاهدان و در ایذه انجام گردید، عملاً نقش عامل شتابزا را در درون جنبش اجتماعیی اخیر ایفا کرد (در این مورد میتوانید به نکات ارزشمند
عباس نعیمیی جورشری در کانال تلگرامیشان نیز مراجعه کنید. او نیز به این نکته بهدرستی اشاره کرده است.
https://t.me/abbasnaeemi/3121). در واقع خشونتهای بیش از حد و فاقد زمینهی مساعد در فرهنگ جامعه میتواند جریحهدارکنندهی احساسات بخش وسیعی از مردم جامعه شود و افراد بس بیشتری را به ورود در میدان اعتراضات تحریک کند. غلیان عواطف در این شرایط هر قدر که بیشتر باشد، بیشتر به ضرر نظام
سیاسی خواهد بود.
ادامه دارد.
👇👇👇#سرکوب #رژیم_سیاسی#خیزش_اجتماعی @NewHasanMohaddesi