رابرت او.پاکستون، تاریخ دان آمریکایی در آخرین کتابش «فاشیسم در عمل» تلاش کرده است به این پرسش پاسخ دهد. در سال ها دهه ۱۹۷۰ ، همین تاریخ دان بود که یکی از تابو های موجود در فرانسه درباره حکومت وبشی را از میان برداشت.
– شما در آخرین کتابتان «فاشیسم در عمل» ، فاشیسم را به مثابه مهم ترین نوآوری سیاسی قرن بیستم یعنی یک جنبش مردمی تعریف کرده اید که هم علیه چپ و هم علیه فردگرایی لیبرالی به وجود آمد و نوعی تالیف میان سوسیالیسم و ملی گرایی راست به شمار می آمد. با این وصف شما از اینکه از همان ابتدا تعریف دقیق تری از آن بدهید سر باز می زنید، چرا؟ – به طور سنتی ما دیده ایم که کتاب هایی که درباره فاشیسم نوشته می شوند از ابتدا یک تعریف «حداقلی» از فاشیسم ارائه می دهند. اشکال این قضیه به نظر من آن است که در آنها تلاش می شود پدیده فاشیسم را به صورتی منفک شده از سایر پدیده ها بفهمند و این کاری ممکن نیست زیرا بدون درک تمام مسائلی که سبب شد فاشیستها به قدرت برسند نمی توان فاشیسم را فهمید. من ترجیح دادم به نحو دیگری عمل کنم. به این ترتیب بعد از چند حادثه اساسی، خوانندگان خود را به دقت در مسیر و فرایند حرکت فاشیسم دعوت کرده ام: به وجود آمدن جنبش ها، ریشه کردن این حرکات (در شرایطی خاص) درون یک نظام سیاسی، رسیدن (گا ه به گاه) آنها به قدرت، اعمال قدرت و یا سقوط آنها صرفا در حد تبدیل شدن به اعمال آمرانه هر مرحله را باید بر اساس مفاهیم خاص خود آن شناخت، زیرا هر یک از این مراحل فرایند خاص و متفاوت خود را داشته است: جذب فعالان، سازش با نخبگان، نفوذ در جامعه مدنی. به نظر من تنها در انتهای چنین مسیری است که می توان فاشیسم را در تمام پیچیدگی و پویایی اش درک کرد.
– شما می خواهید از کلیشه ها پرهیز کنید و برای این کار، به جای آنکه به ایدئولوژی ها بپردازید بر اعمال رژیم های مختلف فاشیستی پرداخته اید و عنوان کتاب «فاشیسم در عمل» نیز از همین جا می آید…
– من به نسبت اغلب مولفان دیگر نقش کمتری برای ایدئولوژی قائل شده ام، زیرا به نظر من رادیکالیسم اقتصادی و سیاسی نخستین حرکات فاشیستی هنگامی که این حرکات به سازش با نخبگان می رسند، به فراموشی سپرده شده است: سازشی که برای رسیدن فاشیستها به قدرت ضروری است. در واقع، برنامه سیاسی جنبش های جوان فاشیستی، نمی تواند به ما در درک برنامه ای که رژیم های فاشیستی در عمل به کار می گیرند یاری رساند. آنچه می توان به آن نام یک «خیانت ایدئولوژیک» داد سبب می شود گروهی از خالص ترین و نخستین فاشیستها از صفوف آنها جدا شوند اما اغلب فعالان به برکت موفقیت و تبلیغات آن، به حزب وفادار می مانند. بنابراین پیوستن و حفظ آنها به این جنب شبه نظر من بیشتری عملی هوشمندانه می آید تا از سر غرایز.