حوادث فوریه ۲۰۱۳ تا ژانویه ۲۰۱۴ (کمی پیش از بهار ۱۳۹۳) در اوکراین که تا به امروز ادامه دارد و به بحرانی بین المللی تبدیل شده است، به همراه خود واژه ای عجیب را نیز به ارمغان آورد: «میدان» یا در روسی (майдан) با همین تلفظ؛ زیرا نقطه مرکز شورش ها و تظاهرات در میدان اصلی در شهر کی یف رخ می داد که نامش دقیقا همین «میدان» بود. این یادگار دوره عثمانی که خود ریشه از واژه ای عربی و در اصل پارسی می گرفت، از لحاظ تبار شناسی به معنایی فضایی باز و پهناور است که در دوران باستان محل اسب سواری و به ویژه بازی چوگان و گردهم آمدن مردم برای دیدن نمایش ها و از جمله نمایش های هولناک مرگ (شکنجه، به توپ بستن،اعدام …در ملاء عام) بود. ریشه شناسی در زبان های اروپایی نیز در واژه ای معادل میدان، یعنی place ما را به واژه platea در یونانی و لاتین، به همین معنا می رساند که البته در یونان اگر در موقعیت های سیاسی مطرح می شد بدان آگورا(agora) نام می دادند و در روم فوروم(forum).
با این مقدمه، هدف ما در این نوشته کوتاه، نشان دادن رابطه شناختی نمادین و فرهنگی میان گروهی از اشکال و محتوا های مربوط به آنها است که می توان با خوانشی معماری – شهرسازی و یا دقیق تر بگوییم در خوانشی انسان شناختی به آنها اشاره کرد. روشن است که اینجا جز ایده هایی اصلی و به صورتی ناکامل و بی شک با کاستی نمی توانند مطرح شوند، اما این خود می تواند شروعی برای تفکری عمیق تر بر رابطه شکل ها و محتواها در محیط های شهری در ابعادی باشد که هم به صورت همزمان (synchronique) و هم به شکل درزمان(diachronique) قابل مطالعه اند.
اگر نقطه شروع این تامل را در تاریخ معماری و شهرسازی قرار دهیم، دوره ای اساسی ما را به سوی خود جذب می کند: معماری اوسمانی (Haussmanien) پاریس. امروز نزدیک به دوقرن پس از آغاز این دوره و شکل گیری و دگردیسی های بی پایان پایتخت جدیدی که هاروی در کتاب خود : «پاریس ، پایتخت مدرنیته» (۲۰۰۶) آن را مرکز مدرنیته به شمار می آورد و فرایند اوسمانی را در قالبی بسیار جذاب می توان مترادف زایش مدرنیته شهری در غرب به شمار آورد . البته ساخت و سازهای گسترده ای که ناپلئون سوم در فاصله ۱۸۵۲ تا ۱۸۷۰، در این شهر به راه انداخت، هنوز موضوع جدل های بسیار است. شارل لویی ناپلئون که در سال ۱۸۴۸ برای نخستین بار با آرای عمومی (مردان) به ریاست جمهوری فرانسه انتخاب شد، سه سال بعد در ۱۸۵۱ و از واهمه موج گسترده انقلاب های اروپایی ۱۸۴۸ ، دست به کودتا زد و با عنوان ناپلئون سوم، بر تخت سلطنت نشست. فرایندی که در طول بیش از بیست سال او با کمک بارون اوسمان در پاریس آغاز کرد یکی از بی نظیر ترین و گسترده ترین فرایندهای شهرسازی به مثابه فضایی عمومی و معماری در تاریخ تمدن به شمار می آید که در عین حال یکی از لحظاتی است که معماری و حوزه سیاسی در نزدیکترین و پر مناقشه ترین روابط با یکدیگر قرار می گیرند. مناقشه ای که در پاریس شاید بتوان هنوز در قالب دو بنای عظیم از یک جنس و با یک کارکرد اما با دو نمادگرایی رودر رو مشاهده کرد: کلیسای بزرگ نتردام (ساخته شده باسنگ های تیره) که در انتهای قرون وسطای اروپایی (شروع ساخت: ۱۱۶۰ میلادی) شکل گرفت و در عین حال باید آن را در چارچوبی پیش رنسانسی تبیین کنیم، در برابر کلیسای دیگر و بزرگی، ساخته شده بر فراز تپه های مون مارتر(Montmartre) با سنگ هایی سفید (۱۸۷۵) که پیروزی ارتش ورسای را بر مردم شورشگر پاریس به امری مقدس بدل می کرد و در همان محلی ساخته شد که شورش بزرگ کمون پاریس (۱۸۷۱) آغاز شده بود. سنگ های سفید ساکره کور(Sacré Coeur) و مکان استقرار ش به گونه ای در برابر پایان نهاده شدن نهایی و قطعی بر دوران گذشته و شکل گیری نظم جدید شهری و صنعتی بود که نه شورشی را می پذیرفت و نه خروجی را از موقعیت «سوژه بودگی» به تعبیر تبارشناختی فوکویی از مدرنیته و فرایندهای طرد کننده آن.
حوادث فوریه ۲۰۱۳ تا ژانویه ۲۰۱۴ (کمی پیش از بهار ۱۳۹۳) در اوکراین که تا به امروز ادامه دارد و به بحرانی بین المللی تبدیل شده است، به همراه خود واژه ای عجیب را نیز به ارمغان آورد: «میدان» یا در روسی (майдан) با همین تلفظ؛ زیرا نقطه مرکز شورش ها و تظاهرات در میدان اصلی در شهر کی یف رخ می داد که نامش دقیقا همین «میدان» بود. این یادگار دوره عثمانی که خود ریشه از واژه ای عربی و در اصل پارسی می گرفت، از لحاظ تبار شناسی به معنایی فضایی باز و پهناور است که در دوران باستان محل اسب سواری و به ویژه بازی چوگان و گردهم آمدن مردم برای دیدن نمایش ها و از جمله نمایش های هولناک مرگ (شکنجه، به توپ بستن،اعدام …در ملاء عام) بود. ریشه شناسی در زبان های اروپایی نیز در واژه ای معادل میدان، یعنی place ما را به واژه platea در یونانی و لاتین، به همین معنا می رساند که البته در یونان اگر در موقعیت های سیاسی مطرح می شد بدان آگورا(agora) نام می دادند و در روم فوروم(forum).
با این مقدمه، هدف ما در این نوشته کوتاه، نشان دادن رابطه شناختی نمادین و فرهنگی میان گروهی از اشکال و محتوا های مربوط به آنها است که می توان با خوانشی معماری – شهرسازی و یا دقیق تر بگوییم در خوانشی انسان شناختی به آنها اشاره کرد. روشن است که اینجا جز ایده هایی اصلی و به صورتی ناکامل و بی شک با کاستی نمی توانند مطرح شوند، اما این خود می تواند شروعی برای تفکری عمیق تر بر رابطه شکل ها و محتواها در محیط های شهری در ابعادی باشد که هم به صورت همزمان (synchronique) و هم به شکل درزمان(diachronique) قابل مطالعه اند.
اگر نقطه شروع این تامل را در تاریخ معماری و شهرسازی قرار دهیم، دوره ای اساسی ما را به سوی خود جذب می کند: معماری اوسمانی (Haussmanien) پاریس. امروز نزدیک به دوقرن پس از آغاز این دوره و شکل گیری و دگردیسی های بی پایان پایتخت جدیدی که هاروی در کتاب خود : «پاریس ، پایتخت مدرنیته» (۲۰۰۶) آن را مرکز مدرنیته به شمار می آورد و فرایند اوسمانی را در قالبی بسیار جذاب می توان مترادف زایش مدرنیته شهری در غرب به شمار آورد . البته ساخت و سازهای گسترده ای که ناپلئون سوم در فاصله ۱۸۵۲ تا ۱۸۷۰، در این شهر به راه انداخت، هنوز موضوع جدل های بسیار است. شارل لویی ناپلئون که در سال ۱۸۴۸ برای نخستین بار با آرای عمومی (مردان) به ریاست جمهوری فرانسه انتخاب شد، سه سال بعد در ۱۸۵۱ و از واهمه موج گسترده انقلاب های اروپایی ۱۸۴۸ ، دست به کودتا زد و با عنوان ناپلئون سوم، بر تخت سلطنت نشست. فرایندی که در طول بیش از بیست سال او با کمک بارون اوسمان در پاریس آغاز کرد یکی از بی نظیر ترین و گسترده ترین فرایندهای شهرسازی به مثابه فضایی عمومی و معماری در تاریخ تمدن به شمار می آید که در عین حال یکی از لحظاتی است که معماری و حوزه سیاسی در نزدیکترین و پر مناقشه ترین روابط با یکدیگر قرار می گیرند. مناقشه ای که در پاریس شاید بتوان هنوز در قالب دو بنای عظیم از یک جنس و با یک کارکرد اما با دو نمادگرایی رودر رو مشاهده کرد: کلیسای بزرگ نتردام (ساخته شده باسنگ های تیره) که در انتهای قرون وسطای اروپایی (شروع ساخت: ۱۱۶۰ میلادی) شکل گرفت و در عین حال باید آن را در چارچوبی پیش رنسانسی تبیین کنیم، در برابر کلیسای دیگر و بزرگی، ساخته شده بر فراز تپه های مون مارتر(Montmartre) با سنگ هایی سفید (۱۸۷۵) که پیروزی ارتش ورسای را بر مردم شورشگر پاریس به امری مقدس بدل می کرد و در همان محلی ساخته شد که شورش بزرگ کمون پاریس (۱۸۷۱) آغاز شده بود. سنگ های سفید ساکره کور(Sacré Coeur) و مکان استقرار ش به گونه ای در برابر پایان نهاده شدن نهایی و قطعی بر دوران گذشته و شکل گیری نظم جدید شهری و صنعتی بود که نه شورشی را می پذیرفت و نه خروجی را از موقعیت «سوژه بودگی» به تعبیر تبارشناختی فوکویی از مدرنیته و فرایندهای طرد کننده آن.
یوتیوب: سمینار هفتگی / فصل دوم / خوشبختی/ جلسه یک / بخش اول/ با اشتراک رایگان در کانال ناصر فکوهی در یوتیوب به تداوم کار ما کمک کنید. تمام نوشتهها و سخنرانی او به یوتیوب منتقل میشوند. میزان اشتراک در کانال یوتیوب و استفاده از برنامههای ما در این کانال اهمیت بسیار زیادی دارد. لطفا به این نکته دقت کنید و به همه دوستان خود یادآوری کنید که در کانال یوتیوب که شانس دوام بسیار بیشتری از کانالهایی همچون تلگرام دارد عضو شوند.
حوادث فوریه ۲۰۱۳ تا ژانویه ۲۰۱۴ (کمی پیش از بهار ۱۳۹۳) در اوکراین که تا به امروز ادامه دارد و به بحرانی بین المللی تبدیل شده است، به همراه خود واژه ای عجیب را نیز به ارمغان آورد: «میدان» یا در روسی (майдан) با همین تلفظ؛ زیرا نقطه مرکز شورش ها و تظاهرات در میدان اصلی در شهر کی یف رخ می داد که نامش دقیقا همین «میدان» بود. این یادگار دوره عثمانی که خود ریشه از واژه ای عربی و در اصل پارسی می گرفت، از لحاظ تبار شناسی به معنایی فضایی باز و پهناور است که در دوران باستان محل اسب سواری و به ویژه بازی چوگان و گردهم آمدن مردم برای دیدن نمایش ها و از جمله نمایش های هولناک مرگ (شکنجه، به توپ بستن،اعدام …در ملاء عام) بود. ریشه شناسی در زبان های اروپایی نیز در واژه ای معادل میدان، یعنی place ما را به واژه platea در یونانی و لاتین، به همین معنا می رساند که البته در یونان اگر در موقعیت های سیاسی مطرح می شد بدان آگورا(agora) نام می دادند و در روم فوروم(forum).
با این مقدمه، هدف ما در این نوشته کوتاه، نشان دادن رابطه شناختی نمادین و فرهنگی میان گروهی از اشکال و محتوا های مربوط به آنها است که می توان با خوانشی معماری – شهرسازی و یا دقیق تر بگوییم در خوانشی انسان شناختی به آنها اشاره کرد. روشن است که اینجا جز ایده هایی اصلی و به صورتی ناکامل و بی شک با کاستی نمی توانند مطرح شوند، اما این خود می تواند شروعی برای تفکری عمیق تر بر رابطه شکل ها و محتواها در محیط های شهری در ابعادی باشد که هم به صورت همزمان (synchronique) و هم به شکل درزمان(diachronique) قابل مطالعه اند.
اگر نقطه شروع این تامل را در تاریخ معماری و شهرسازی قرار دهیم، دوره ای اساسی ما را به سوی خود جذب می کند: معماری اوسمانی (Haussmanien) پاریس. امروز نزدیک به دوقرن پس از آغاز این دوره و شکل گیری و دگردیسی های بی پایان پایتخت جدیدی که هاروی در کتاب خود : «پاریس ، پایتخت مدرنیته» (۲۰۰۶) آن را مرکز مدرنیته به شمار می آورد و فرایند اوسمانی را در قالبی بسیار جذاب می توان مترادف زایش مدرنیته شهری در غرب به شمار آورد . البته ساخت و سازهای گسترده ای که ناپلئون سوم در فاصله ۱۸۵۲ تا ۱۸۷۰، در این شهر به راه انداخت، هنوز موضوع جدل های بسیار است. شارل لویی ناپلئون که در سال ۱۸۴۸ برای نخستین بار با آرای عمومی (مردان) به ریاست جمهوری فرانسه انتخاب شد، سه سال بعد در ۱۸۵۱ و از واهمه موج گسترده انقلاب های اروپایی ۱۸۴۸ ، دست به کودتا زد و با عنوان ناپلئون سوم، بر تخت سلطنت نشست. فرایندی که در طول بیش از بیست سال او با کمک بارون اوسمان در پاریس آغاز کرد یکی از بی نظیر ترین و گسترده ترین فرایندهای شهرسازی به مثابه فضایی عمومی و معماری در تاریخ تمدن به شمار می آید که در عین حال یکی از لحظاتی است که معماری و حوزه سیاسی در نزدیکترین و پر مناقشه ترین روابط با یکدیگر قرار می گیرند. مناقشه ای که در پاریس شاید بتوان هنوز در قالب دو بنای عظیم از یک جنس و با یک کارکرد اما با دو نمادگرایی رودر رو مشاهده کرد: کلیسای بزرگ نتردام (ساخته شده باسنگ های تیره) که در انتهای قرون وسطای اروپایی (شروع ساخت: ۱۱۶۰ میلادی) شکل گرفت و در عین حال باید آن را در چارچوبی پیش رنسانسی تبیین کنیم، در برابر کلیسای دیگر و بزرگی، ساخته شده بر فراز تپه های مون مارتر(Montmartre) با سنگ هایی سفید (۱۸۷۵) که پیروزی ارتش ورسای را بر مردم شورشگر پاریس به امری مقدس بدل می کرد و در همان محلی ساخته شد که شورش بزرگ کمون پاریس (۱۸۷۱) آغاز شده بود. سنگ های سفید ساکره کور(Sacré Coeur) و مکان استقرار ش به گونه ای در برابر پایان نهاده شدن نهایی و قطعی بر دوران گذشته و شکل گیری نظم جدید شهری و صنعتی بود که نه شورشی را می پذیرفت و نه خروجی را از موقعیت «سوژه بودگی» به تعبیر تبارشناختی فوکویی از مدرنیته و فرایندهای طرد کننده آن.