هویت ملی به سه چیز نیاز دارد؛ آموختن، خلاقیت، آزادی
جلال ستاری یکی از اندیشمندان معاصر است که بیش از نیم قرن تلاش فرهنگی را در پشتوانه خود دارد، نامی که یادآور گستره بزرگی از
اسطوره
ها، تحلیل های عمیق، نقدهای ادبی و اندیشیدن بر هنر به ویژه در عرصه های نمایشی. و همچنین فعالیت های اجرایی وسیعی در حوزه فرهنگ است. بسیاری از ما با نام هایی همچون دومزیل، الیاده، باستید، آرتو…. برای نخستین بار از خلال آثار ستاری آشنا شدیم، آثاری که تا امروز با آهنگی خستگی ناپذیر تداوم یافته است. در گفتگوی حاضر تلاش ما آن بوده است که با توجه به این پیشینه ارزشمند نظری و تجربی، موضوع را همچون همیشه به حوزه کاربردهای فرهنگ بکشانیم. ناصر فکوهی:
اسطوره، حوزه تخصصی شما است و به جرات می توان گفت هیچ کس به اندازه شما در دو دهه اخیر، در این زمینه تولید فرهنگی نداشته است. خوشبختانه به مدد فعالیت شما و برخی دیگر، در سال های اخیر،
اسطوره دیگر به عنوان امری حاشیه ای، پیش پا افتاده و غیر واقعی تلقی نمی شود. از این گذشته، آثار شما این حسن بزرگ را داشته و دارد که صرفا یک دیدگاه بومی را دنبال نکرده است، یعنی در عین حال که در آنها به اساطیر ایرانی پرداخته شده است، از شناخت و معرفی اساطیر جهان هم غافل نبوده اید. میراث بزرگ فرهنگی جهان که شما در خلال مجموعه کتاب های “
اسطوره شناسی” به ایرانیان عرضه کردهاید، بسیار قابل تامل است. در این آثار، دیدگاه های
اسطوره شناسان بزرگ جهان چون میرچا الیاده، دومزیل، باستید و…مطرح شده است. با این وجود هنوز در ایران دیدگاه هایی مبنی بر بی فایده بودن یا کم فایده بودن این گونه آثار که نگاهی جهانی دارند، وجود دارد. من علاقمندم که در این گفت و گو نشان دهیم که چقدر این تجربیات جهانی برای ما ایرانیان اهمیت دارد و چگونه می توانیم بر پایه آنها به سوی ساختن و شکل دادن به اندیشهای ملی و حتی هویتی تعریف شده در این زیمینه پیش برویم.
این واقعیتی است که ما ایرانیان یک میراث بزرگ فرهنگی از پیشینیان خود به ارث برده ایم. اما سوال این است که آیا چنین میراثی به شکل خودکار می تواند به یک ملت و هویت تبدیل شود؟ اصلا این میراث چیست و چگونه می توان از آن در شکل گیری یک دولت ملی مبتنی بر حافظهای جمعی و احساس تعلق به سرنوشتی مشترک استفاده کرد؟
جلال ستاری:
اسطوره، در وهله نخست یک روایت، قصه و داستان است. با این تفاوت که یک انسان
اسطورهباور،
اسطوره را حقیقی می داند در حالی که افسانه یا قصه را راست نمی داند و آن را نوعی سرگرمی می شمارد. برای
اسطورهباور، همیشه
اسطوره به واقعیت ارجاع دارد. پس ایمان به
اسطوره، وجه فارق بین
اسطوره و افسانه یا قصه است. وقتی
اسطوره باور،
اسطوره را به عنوان یک واقعیت انکار ناپذیر، باور دارد، پس نمی توان گفت که همه اساطیر، زبان رمزی دارند. زیرا اگر از دیدگاه
اسطوره باور،
اسطوره واقعی است، پس رمزگونگی آن بی معنی است. هر چه هست،
اسطوره برای امروزیان، مانند گذشته نیست. همه
اسطوره شناسان بزرگ امروز در این امر متفق القول هستند که زبان
اسطوره رمزی نیست و البته در فرهنگ ما می توان راه حلی برای پیوند واقعیت با رمز یافت.
#گفتگوی #ناصر_فکوهی با
#جلال_ستاری:
#اسطورهها و
#شکلگیری #هویت_ملی/ مرداد 1385
لینک در کانال اصلی ناصر فکوهی
https://t.me/nasserfakouhi/608لینک به متن کامل در وبگاه ناصر فکوهی
https://nasserfakouhi.com/%da%af%d9%81%d8%aa-%d9%88-%da%af%d9%88%db%8c-%d9%86%d8%a7%d8%b5%d8%b1-%d9%81%da%a9%d9%88%d9%87%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d8%ac%d9%84%d8%a7%d9%84-%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d8%b7%d9%88/