ماجرایی که اشک امیرالمومنین
#عمر فاروق رضی الله عنه را جاری کرد
خلیفه
عمر بن خطاب_ رضی الله عنه _از مردم حمص خواست تا اسامی مردم فقیر و مستمند شهر حمص را برایش بنویسند تا سهمیه ای از بیت المال مسلمین برای آنها در نظر بگیرد و به آنها کمک کند.
زمانی که اسامی مردم مستحق شهر را به پیش خلیفه آوردند، از دیدن اسم والی شهر سعید بن عامر(رض) در میان اسامی مستحقین و مستمندان شگفت زده شدوبا تعجب از مردم شهر حمص سوال کرد، چرا اسم یکی از فرماندارنش که والی شهر حمص است در جزء فقیران شهر نوشته شده است؟
مردم جواب دادند که او تمامی حقوقش را برای کمک به فقیران و مستمندان خرج می کند .و میگوید من مسئول آنان شدم در مقابل خدا
خلیفه از آنان پرسید آیا در او عیبی میبینید و در وظایفش کوتاهی میکند؟
گفتند: عیب او در سه چیز است.
1-او فقط قبل از ظهر در میان ما می آید. 2-شب او را نمی بینیم 3-یک روز در هفته از ما پنهان می شود.
وقتی که
عمر(رض) از سعید(رض) علت این کارها را پرسید. او جواب داد این حق است ای امیرالمومنین و این دلیلش است.
اینکه من فقط قبل از ظهر در میان آنها ظاهر میشوم به خاطر اینکه باید حاجت ونیاز های خانواده ام را تامین کنم وحتی خدمتکاری ندارم و همسرم بیمار است مجبورم خودم درخانه خدمت کنم. اما پنهان شدنم در شب به خاطر اینکه روز در اختیار مردم و در خدمتشان هستم اما شب برای عبادت خدایم وقت گذاشتم. پنهان شدنم در یک روز هفته به خاطر اینکه من فقط یک لباس دارم ،آن را شستشو میکنم و منتظر میمانم تا خشک شود و در میان مردم ظاهر می شوم.
اشک از چشم
عمر(رض) سرازیر شد . و سپس به سعید(رض)مبلغی داد که در همان حین سعید(رض) پول را بخشید وآن را به مستحقین و مستمندان داد. خداوند از سیدنا
عمر ابن خطاب(رض) و سعید بن عامر(رض)خشنود باد و روز قیامت ما را در جمع آنها و در زیر بیرق سیدنا محمد صلی الله علیه وسلم محشور بفرماید .
📚منبع:صور من حیاة الصحابة ص ۱۲