نان کار آزادی

#سکانس_سوم
Channel
Politics
News and Media
Education
Social Networks
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel نان کار آزادی
@NK_AzadiPromote
432
subscribers
20.8K
photos
10.8K
videos
10.5K
links
تلاشی برای انعکاس جنبش هاى #کارگری، #زنان، #دانشجویی و #رفع_ستم_ملی برای نیل به آزادی و برابری !
2⃣

💢 #سه_برداشت از زندگی سه زن #کولبر در کردستان

#سکانس_دوم، #زن_دوم

«ریزان» کم سن و سال‌تر که بود نمره‌های ۲۰ کارنامه‌اش پشت سر هم ردیف می‌شدند و هر کسی او را می‌شناخت به پدر و مادرش می‌گفت خوش به حالتان که «ریزان» آینده روشنی دارد...

«فکر می‌کردم برای زندگی مشترک انتخابم درست بوده است، اما خب فقط فکر می‌کردم. به جای ادامه تحصیل به خانه بخت رفتم. دو سال که گذشت و دخترمان «آگرین» که به دنیا آمد همه چیز رنگ باخت. به قدری مشغول دخترم شده بودم که جای خالی همسرم را حس نکردم. وقتی به خودم آمدم که کار از کار گذشته بود. رفت و آمد‌های وقت و بی‌وقتش بی‌دلیل نبود. او دچار اعتیاد شده بود و هرچه می‌گذشت وضعش بدتر از روز قبل می‌شد تا جایی که حتی برای خریدن یک عدد نان هم پولی نداشت. چاره‌ای نبود جز اینکه به فکر کار کردن بیفتم، از تمیز کردن خانه مردم تا کار کردن در زمین‌های کشاورزی. کار به جایی رسیده بود که شوهرم خرج موادش را هم از من می‌خواست. سعی می‌کردم سکوت کنم تا اطرافیانم - خودشان را به ندانستن می‌زدند - متوجه واقعیت زندگی من نشوند.

دو سالی گذشت و من با اینکه فقط ٣۰ سال داشتم، شبیه به زن‌های پا به سن گذاشته شده بودم. جلوی آینه دیگر پنهانکاری فایده‌ای نداشت، چهره تکیده‌ام دستم را رو کرده بود. به سراغ پدر و مادرم رفتم و گفتم که مدتی است شوهرم راه خانه را گم کرده و حالا چند وقتی است که تمام روز را زیر پل معروف شهر چمباتمه می‌زند و وقتی هم که نشئه نیست، از هر راهی که فکرش را بکنید، خرج موادش را در می‌آورد.» می‌گوید: بعد از سال‌ها، در کنار خانواده‌ام احساس آرامش کرده بودم. به کمک آنها بارها و بارها شوهرم را برای ترک به کمپ‌های مختلف بردیم اما فایده‌ای نداشت. افیون غیرتش را از او گرفته بود و من که نمی‌خواستم آینده «آگرین» تباه ندانم کاری‌های پدرش و انتخاب اشتباه من شود از پدر و برادرهایم خواستم تا اجازه بدهند همراه آنها به جاده‌های مرزی بروم و کول بردارم. گرچه دل‌شان راضی نمی‌شد و برای‌شان سخت بود، اما من سخت‌تر بودم و بالاخره توانستم رضایت‌شان را بگیرم. «آگرین» امسال کلاس اول ابتدایی هست و من چهارمین سالی است که به همراه اعضای خانواده‌ام راهی کوهستان‌های مرزی می‌شوم و در حالی که لباس مردانه به تن می‌کنم و کلاه به سر می‌گذارم و صورتم را با روبنده می‌پوشانم برای تأمین مخارج دخترم جانم را نادیده می‌گیرم.

#سکانس_سوم، #زن_سوم

«هاوژین» با زنان این قصه فرق دارد، او نه از شوهر نااهلش نالان است نه برای پر کردن جای خالی پدرش راهی کوهستان‌ها شده، بلکه زندگی با او و شوهرش سر ناسازگاری برداشته و برای اینکه روی تیرگی‌ها را سپید کنند به کاری که به قول خودش در‌ شأن او و همسرش نیست رو آورده‌اند.

«هاوژین» و شوهرش زوج تحصیلکرده‌ای هستند که در شهرشان جایی برای کار کردن نداشتند و برای اینکه از پس مخارج زندگی بر بیاند تصمیم گرفتند دوشادوش یکدیگر دل به کوهستان بسپارند و مخارج زندگی‌شان را از راه کولبری تأمین کنند.

@khamahangy
تماس با ما @hkomite
💢 #سه_برداشت از زندگی سه زن #کولبر در کردستان

🔹برش

با هر کدام از این زنان کولبر که می خواستیم صحبت کنیم، به هزار و یک دلیل و از جمله ترس اینکه احیانا «مردهای گروه بفهمند پشت آن صورت نقاب بسته، چهره زنی پنهان است و نان شان آجر شود، روی خوش نشان نمی دادند. از همین رو، از میان آنانی که به ما معرفی شده بودند، به جز سه نفر، حاضر به گفت و گو نشدند. البته باید به آنها حق داد. وقتی زندگی تک تک شان را مرور می کنی به نقطه ای مشترک می رسی؛ همان جایی که پدر یا همسران کولبرشان را در مسیر های سخت گذر از دست داده اند و حالا از گفتن واقعیت زندگی شان حذر می کنند تا به درد سر نیفتند. / سهیلا نوری👇

#سکانس سوم، #زن سوم

«هاوژین» با زنان این قصه فرق دارد، او نه از شوهر نااهلش نالان است نه برای پر کردن جای خالی پدرش راهی کوهستان‌ها شده، بلکه زندگی با او و شوهرش سر ناسازگاری برداشته و برای اینکه روی تیرگی‌ها را سپید کنند به کاری که به قول خودش در‌ شأن او و همسرش نیست رو آورده‌اند.

«هاوژین» و شوهرش زوج تحصیلکرده‌ای هستند که در شهرشان جایی برای کار کردن نداشتند و برای اینکه از پس مخارج زندگی بر بیاند تصمیم گرفتند دوشادوش یکدیگر دل به کوهستان بسپارند و مخارج زندگی‌شان را از راه کولبری تأمین کنند.

حرف‌هایش این‌طور شروع شد: خوشحالم که انتخاب من و همسرم برای شریک زندگی ردخور نداشت. ما در کنار هم احساس آرامش می‌کنیم و حاضریم دست به هر کار سختی بزنیم تا این همراهی و آرامش را از دست ندهیم. خوب می‌دانستیم که نمی‌توانیم گذشته را برگردانیم یا دنیا را تغییر بدهیم اما خودمان را که می‌توانستیم تغییر بدهیم، پس باید تا جایی که توان داشتیم رو به جلو گام برمی داشتیم و در مقابل جلوی دردها کوتاه نمی‌آمدیم. به همین خاطر همرنگ بسیاری از مردمان همزبان‌مان شدیم و کولبری را برای ادامه زندگی انتخاب کردیم. الان دومین سالی است که من و همسرم به مرزهای مختلف ایران و عراق می‌رویم و او بارهای سنگین‌تر برمی‌دارد و من به نسبت او بارهای سبک تری را به کول می‌گیرم و از این راه زندگی‌مان را پیش می‌بریم. در این مسیرها، افراد جور واجوری را دیده‌ام که هر کدام بنا به شرایطی که بر زندگی‌شان حاکم است این کار را انتخاب کرده‌اند، از تحصیلکرده گرفته تا پیرمردی که چاره ای جز کار کردن ندارد و دست روی دست گذاشتن را بر خود و خانواده‌اش روا نمی‌داند و با شانه‌هایی که از گذر عمر خم شده بار زندگی را به دوش می‌کشد، به همین خاطر کار را بر خود عار نمی‌دانم و در تمام فراز و نشیب‌های کوهستان، به امید رسیدن روزهای بهتر برای خودم، همسرم و تمام همزبان‌هایم گام بر می‌دارم.
پایان #سه_برداشت از زندگی سه زن #کولبر در کردستان

@khamahangy
تماس با ما @hkomite