«کانون توجه مارکس مناسبات بين افراد در توليد هستی و حيات اجتماعی شان بود: روابطی نظير بردهدار و برده، فئودال و رعيت، سرمايهدار و کارگر. در هرکدام از اين روابط، يک اقليت، تمام تصميمهای اصلی مرتبط با توليد را می گيرد: بردهدارها، فئودالها، سرمايهدارها. آنها تعيين می کنند چه چيز توليد شود؟ چگونه توليد شود؟ کجا توليد شود؟ و با ارزش اضافی تصاحبشده ناشی از کار پرداخت نشده کارگران، چه بايد کرد؟ برای رسيدن به جامعهیی که مظهر آزادی، برابری، و دموکراسی کارگری باشد، اولين و مهمترين چيزی که بايد تغيير کند شيوهی توليد است.
بايد تغييری بنيادين در شيوهی توليد کردن اتفاق بیافتد: در توليد و کنترل کارخانه، فروشگاه يا خانه، خلاصه در هرجایی که کار انجام میشود. برای مارکس هدف چنين تغييری پاياندادن به يک دوپارهگی بود؛ دوپارهگی موجود ميان عده قليلی از تصاحبکنندهگان ارزش اضافی که در رأس فضای کار قرار دارند و تصميمهای اصلی مربوط به شيوهی توليد را می گيرند و ساير افرادی که درگير فضای کارند و استثمار میشوند. اگر شيوه توليد دگرگون شود، ديگر قرار نيست توده مردم مولد مازادی [ارتش ذخيره کار] باشند که در موقع لازم به دست اقليت انگشتشماری از تصاحبکنندهگان ارزش اضافی استثمار شوند.
هدف مطلوب انسان، نظام اقتصادی و شيوهی توليدی است که فضای کاری آن از بيخوبن غير استثمارگرانه و در حد انجام #کار_لازم باشد. توليدکنندهگان اصلی صاحبان و مصرفکنندهگان و توزيعکنندهگان آن باشند و به اين طريق استثمار پايان می يابد.» #ريچارد_ولف
«کانون توجه مارکس مناسبات بين افراد در توليد هستی و حيات اجتماعی شان بود: روابطی نظير بردهدار و برده، فئودال و رعيت، سرمايهدار و کارگر. در هرکدام از اين روابط، يک اقليت، تمام تصميمهای اصلی مرتبط با توليد را می گيرد: بردهدارها، فئودالها، سرمايهدارها. آنها تعيين می کنند چه چيز توليد شود؟ چگونه توليد شود؟ کجا توليد شود؟ و با ارزش اضافی تصاحبشده ناشی از کار پرداخت نشده کارگران، چه بايد کرد؟ برای رسيدن به جامعهیی که مظهر آزادی، برابری، و دموکراسی کارگری باشد، اولين و مهمترين چيزی که بايد تغيير کند شيوهی توليد است.
بايد تغييری بنيادين در شيوهی توليد کردن اتفاق بیافتد: در توليد و کنترل کارخانه، فروشگاه يا خانه، خلاصه در هرجایی که کار انجام میشود. برای مارکس هدف چنين تغييری پاياندادن به يک دوپارهگی بود؛ دوپارهگی موجود ميان عده قليلی از تصاحبکنندهگان ارزش اضافی که در رأس فضای کار قرار دارند و تصميمهای اصلی مربوط به شيوهی توليد را می گيرند و ساير افرادی که درگير فضای کارند و استثمار میشوند. اگر شيوه توليد دگرگون شود، ديگر قرار نيست توده مردم مولد مازادی [ارتش ذخيره کار] باشند که در موقع لازم به دست اقليت انگشتشماری از تصاحبکنندهگان ارزش اضافی استثمار شوند.
هدف مطلوب انسان، نظام اقتصادی و شيوهی توليدی است که فضای کاری آن از بيخوبن غير استثمارگرانه و در حد انجام #کار_لازم باشد. توليدکنندهگان اصلی صاحبان و مصرفکنندهگان و توزيعکنندهگان آن باشند و به اين طريق استثمار پايان می يابد.» #ريچارد_ولف