روز سهشنبه ۳ اردیبهشتماه ۱۴۰۳، #پژمان_براهویی کودک کارگر ۱۳ساله در منطقه قطار خنجک زاهدان در تانکر بنزین بر اثر خفگی ناشی از استشمام گاز بنزین جان خود را از دست داد. به گزارش منابع محلی، این تانکر به اندازه یک یا دو کالن بنزین داشته و پژمان به وسیله شلنگ موفق به کشیدن بنزین برای پر کردن بطری ۱/۵ لیتری نشده و برای همین به داخل تانکر رفته و جان خود را از دست داده است. پیکر بیجان او یک روز بعد پیدا شد
🔺در بلوچستان هرچه راه برای زیستن تنها در اختیار جمعیتی کوچک از متصلان به رانت و قدرت باز است، در عوض راههای متعدد و بعضا بینظیری برای کشتهشدنِ روزمرهی تهیدستان موجود است. از مرگ در راه سوختبری یا غرق شدن در سیلاب تا بلعیده شدن توسط گاندو و مرگ در اثر سوءتغذیه. برخی از این اشکالِ مرگ را اگر برای مردمانی در اروپا و آمریکا تعریف کنید، گمان میکنند یا دروغ میگوئید یا چیزهایی از عصر ویکتوریا شنیدهاید و تلاش دارید با اغراق کردن، بگوئید که فلاکتی مهیبتر از عصر ویکتوریا در برخی حاشیهنشینهای ایران جریان دارد. از جمله اینکه باور نخواهند کرد، مردمانی در این کشورِ نفتی-موشکی سرپناهی دارند که با وزش باد فرو میریزد و جگرگوشهشان کشته میشود.
🔺امروز چهارشنبه پنجم اردیبهشت، در پی وزش باد شدید در #زاهدان، سرپناه یک خانوادهی بلوچ فروریخت که در پی آن شش تن زخمی شدند و #مریم_براهویی ۱۳ساله در اثر شدت جراحات وارده، جان باخت.
🔺تصویر و تصوری که کاربرِ شبکههای اجتماعی از "خانه" دارد، مطلقا با آنچه نزدِ #تهیدستان_شهری خانه نامیده میشود، متفاوت است. در حومه، صرفِ سرپناه، خانه و مسکن نامیده میشود و حکومت همین جمعیت را در شمارِ افرادِ دارای مسکن لحاظ میکند و با آمارسازی شمارِ بیخانمانها را کاهش میدهد. در حومهی شهرهای بلوچستان، سرپناه حتی با سرپناهِ بسیاری از حاشیهنشینان ایران تفاوت دارد: مقادیری شاخهی درخت، پلاستیک، گونی و بعضا خشت بدونِ فنداسیون و تیرآهن/تیرچوب به سرپناه تبدیل میشود که با اولین باد و بارش نابود میگردد.
🔺 در فکرِ سقفِ بیروزن بودن، اینجا کلمهی شاعرانه نیست. سقف، خودِ رویاست و تهیدستِ بلوچ، انسانِ سلبِ رویا شده یا چه بسا انسانِ انسانزداییشده. اینجا #حیات_برهنه است.