گاه زندگے بههنگامِ خوشی، سیلـیِ محکمـی بر گـوشمان مینـوازد تا خیال ماندگـاری لحظـات را از ذهـنمان بزدايد و ما را به سرزمین درد و جـدایی بکشد. اما این بار، سیلیای که زندگـی بر صـورت کـوک نواخته بود، گویی زخـمِ عمیـقی بود که نه تنهـا بر روی گونـههایش بلکه بر دلـش تا ابد حـک شده بود.
「 𝚻𝖺𝗉𝚻𝖺𝗉 」