گزیدهای از شعر "گزارش"
به: دکتر عبدالحسین زرین کوب
خدایا! پر از کینه شد سینهام.
چو شب رنگ درد و دریغا گرفت،
دل پاکروتر ز آیینهام.
دلم دیگر آن شعلهٔ شاد نیست.
همه خشم و خون است و درد و دریغ.
سرایی درین شهرک آباد نیست
خدایا! زمین سرد و بینور شد.
بیآزرم شد، عشق ازو دور شد.
کهن گور شد، مسخ شد، کور شد.
مگر پشتِ این پردهٔ آبگون،
تو ننشستهای بر سریرِ سپهر،
به دست اندرت رشتهٔ چند و چون ؟
زمین دیگر آن کودک پاک نیست.
پُر آلودگیهاست دامانِ وی،
که خاکش به سر ، گرچه جز خاک نیست.
گزارشگران تو گویا دگر
زبانشان فسردهست؛ یا روز و شب
دروغ و دروغ آورندت خبر.
کسی دیگر اینجا تو را بنده نیست.
درین کهنه محرابِ تاریک ، بس
فریبنده هست و پرستنده نیست.
علی رفت؛ زردشتِ فرمند خفت.
شبانِ تو گم گشت، و بودای پاک
رخ اندر شب نیروانا نهفت.
نماندهست جز «من» کسی بر زمین.
دگر ناکسانند و نامردمان؛
بلند آستان و پلید آستین.
...تو گر مردهای ، جانشین تو کیست؟
که پرسد؟ که جوید؟ که فرمان دهد؟
وگر زندهای ، کاین پسندیده نیست.
مگر صخرههای سپهر بلند،
-که بودند روزی به فرمان تو-
سر از امر و نهی تو پیچیدهاند؟
مگر مهر و توفان و آب، ای خدای!
دگر نیست در پنجهٔ پیر تو؟
که گویی: بسوز، و بروب، و برآی.
گذشت، آی پیر پریشان! بس است.
بمیران، که دونند، و کمتر ز دون؛
بسوزان، که پستند، و ز آن سویِ پست.
یکی بشنو این نعرهٔ خشم را،
برای که بر پا نگه داشتی،
زمینی چنین بیحیا چشم را؟
گر این بردباری برای «من» است؛
نخواهم «من» این صبر و سنگ تو را؛
نبینی که دیگر نه جای «من» است؟
ازین غرقه در ظلمت و گمرهی،
ازین گویِ سرگشتهٔ ناسپاس،
چه ماندهست؟ جز قرنهای تهی؟
تهران، مهرماه ۱۳۳۴
#مهدی_اخوان_ثالث #زمستانبرگرفته از کتاب
#متن_کامل_ده_کتاب_شعر_مهدی_اخوان_ثالث چاپ اول،۱۳۹۵
#انتشارات_زمستان صفحه ۳۷۷-۳۷۳
———————————
اینستاگرام «
انتشارات زمستان»
تنها ناشر قانونی آثار
مهدی اخوانثالث (م. امید)
———————————
صفحه اینستاگرام
مهدی اخوانثالث (م. امید)
———————————
«
انتشارات زمستان» در تلگرام
———————————
گروه تلگرام
مهدی اخوانثالث (م. امید)
بررسی و بازخوانی اشعار
———————————
فیسبوک
مهدی اخوانثالث (م. امید)
———————————