گرگ هاری شدهام هرزه پوی و دله دو شب درین دشت زمستان زده ی #بی_همه_چیز میدوم، برده ز هر باد گرو چشمهایم چو دو کانون شرار صف تاریکی شب را شکند همه بی رحمی و فرمان فرار...
...دردم این نیست ولی دردم این است که من بی تو دگر از جهان دورم و بی خویشتنم پوپکم! آهوکم تا جنون فاصلهای نیست از اینجا که منم..
مگرم سوی تو راهی باشد چون فروغ نگه ات ورنه دیگر به چه کار آیم من بی تو؟! چون مرده ی چشم سیه ات ...