دوست داشتن اونجایی عشق رو مسخره میکنه که دستش رو سمت جنون دراز میکنه وقتی از درد به خودت میپیچی و قلبت از هزار جهت زخمیه و تو، دستهای ناشناسی رو آگاهانه سمتش میبری تا توی خونش کثیف شه و نقطه به نقطهی بریدگیهات رو بشناسه.
دوست داشتن زمانی عشق رو مبهوت خودش میکنه که چاقو رو میده دست کسی که میتونه به جای باز کردن طناب دور دستش، اون رو توی شکمش فرو کنه.