سال ۲۰۰۰ در گرمای ظهر تابستان، وارد یک شهر ساحلی در ایالت فلوریدای آمریکا شدم. در اولین خروجی اتومبیلم را پارک کردم تا زیر سایه استراحت کنم. یکهو یک لشکر بچه مدرسهای، روز درسی سه شنبه دور اتومبیلم. یکی سطل آب دستش بود و دیگری جارو و سومی کهنه گردگیری ... تا من بجنبم شروع کردند
به شستن اتومبیل. سر دستهشان جلو آمد و گفت:
- فقط پنج دلار! دیل؟
#معامله؟
با او دست دادم و پنج دلار را بهش دادم. دنبال سوژهای بودم راجع
به بچههای کار در ایالت فلوریدا و برای همین ککم هم نگزید از این پیاده شدن!
به بچهها که انصافاً سر و وضعشان هم مرتب بود گفتم که:
- پس مدرسه نمیروید و کار میکنید .... پنج
#دلار برای شما چه سودی دارد آخر؟ ....
هنوز سخنرانیام پایان نیافته بود که معلومم شد، همه هممدرسهای هستند و برای جولای-فورث روز استقلال آمریکا می خواهند تیاتر اجرا کنند توی مدرسه. معلم بهشان گفته است که مدرسه میتواند نصف هزینهها را بدهد، نصف دیگر را خودتان باید "
به دست بیاورید!". و برای همین بچهها از او اجازه گرفتهاند تا با "کار کردن" پول تئاتر را در بیاورند. بعد برایم توضیح دادند که بعضی از بچهها دارند چمنزنی میکنند و بعضی دخترها
به رفت و روب خانهها کمک میکنند و عدهای دیگر یک
#بازارچه همت عالی درست کردهاند ...
بعد سردسته ماشینشوها - که پنج دلار را از من گرفته بود- پنهانی
به من گفت الان اضافه هم داریم که میرسد
به خودمان!....
#Markagement@Markagementهمین بچهها بزرگ میشدند در ایالت میشیگان، شهر
#دانشگاهی اناربر، استاد میشدند. با رفقایم روزی کنار یک جشنواره محلی که قیافه شهر دانشگاهی را عوض کرده بود، دنبال جای پارک میگشتیم. جشنواره، حسابی مرکز شهر اناربر را شلوغ کرده بود.
دانشجوها
#کاردستیها و کتابهای دست دومشان را
به هم میفروختند. هیچ جایی برای پارک پیدا نمیکردیم. یکهو یکی از بچهها تابلوی مقوایی نشانمان داد که نوشته بود پارکینگ
به ساعتی پنج دلار...فلش تابلو را تعقیب کردیم و رسیدیم
به پارکینگ یک خانه مسکونی. پیرمردی مرتب روی یک صندلی تاشوی مسافرتی زیر سایهبانی کنار پارکینگ خانه نشسته بود و کتاب میخواند. با خوشحالی دوست راننده پیچید
به سمت پیرمرد که یکهو دیدیم یکی از رفقا تا کمر خم شد زیر داشبورد. ... بعدتر
به ما گفت که این پیرمردی که روی صندلی نشسته بود و ساعتی پنج دلار پارکینگ خانهاش را کرایه میداد، مشهورترین
#استاد برق دانشگاه میشیگان است که کتاب تألیفیاش متن درسی است در چندین دانشگاه!
گره
#کارآفرینی با دانشکده کارآفرینی و تدریس کتاب بدون تجربه و عمل راه نمی افتد؛ با
#فرهنگ کارآفرینی، کار راه میافتد**!
کار عار نیست....
من
#بهمن_مقیمی که مسئولیت
#عارضه_یابی صنایع و مشاوره موسسات تجاری متعددی را در ایران و کشورهای منطقه
به عهده داشتم در پاسخ
به ارسال کننده محترم متن فوق در گروه
#کلوب_مدیران یک جمله نظر نوشتم که بارها
به تجربه ملاحظه کردم:
مشاوری که خودش کارآفرینی نکرده و حتی از لحاظ اقتصادی خودش نیز در رنج
به سر می برد، برای شغل خود
#توانمندی کافی نخواهد داشت. مثل روانشناسی ست که با هیچ کس نمی سازد!!!
به عمل کاربرآید...
به سخندانی نیست!
** (جستاری در فرهنگ نفتی و مدیریت دولتی. نشر افق - صفحات ۵۱ تا ۵۳ )
انتخاب از گروه کلوب هم اندیشی مدیران.
بهمن_مقیمی
عضو هیات علمی دانشگاه جرجیا در تفلیس. مشاور و سخنران بینالمللی
#مشاوره_مدیریت #دانش_و_تجربه#نگاه_به_درون #از_حرف_تا_عمل#مارکیجمنت