✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی
🌹#شب_زفافمى خواستم راجع به شب زفافم براتون بكم... من و شوهرم چند وقتيه عقد كرديم, من 20 سالمه و ايشون 30 ساله هستن
تو خونواده ى ما اصلا
#رسم نيست قبل از ازدواج زن و شوهر باهم رابطه داشته باشن و من اصلا اجازه نداشتم برم خونه ى شوهرم نه از نظر خونواده من و نه خونواده ى ايشون. برا همين هيچ كس به من هيچ چيز از رابطه ى زناشويى ياد نداد و من هيچ چيز نميدونستم.
و هر وقت از كسى ميپرسيدم كه چجوريه و چكار كنم ميگفتن باشه موقع عروسيت بهت ميگيم عجله نكن!
به هر حال شوهرم گفت كه نترس خودم همه چيز رو بهت ياد ميدم و نگران نباش
يه قرار گذاشيم بريم خونشون وقتى خونوادش نبودن
خونشون يه شهر ديگس و تا رسيديم كلى كثيف شده بوديم و من از استرس داشتم ميمردم و اصلا راحت نبودم
وقتى رسيديم اونجا شوهرم رفت حموم ولى من انقدر لوس و بچگانه رفتار كردم كه ميترسيدم خونه ى كسى غير از خونه خودمون برم حموم و اصلا عادت نداشتم
😢نشستم يه گوشه بغض كردم و لباسامو عوض ميكردم كه شوهرم سر رسيد و انقدر هيجان زده بود كه حمله كرد و شروع كرد به بوس كردن من
🙄ولى من چون حموم نرفته بودم بوى خوبى نميدادم و با اينكه عطر مورد علاقش رو زده بودم بازم از خستگيه راه و تابستون كلى عرق كرده بودم
برا همين ايشون نميتونست خيلى نوازشم كنه و رفت سر اصل مطلب .
يجوري بودم كه اقا نزديك من كه ميشد از درد گريه ميكردم! با اينكه اونقدر حساسيت به درد ندارم و تو عمرم از درد گريم نگرفته بود ولى انقدر درد داشت كه داشت جونم در ميومد! شوهرم خيلى تعجب كرده بود و باور نميكرد از درده ميگفت چون ترسيدى اينجوريه مگرنه درد نداره!
پنج بار بدون پيش نوازى رابطه رو انجام داديم و من از درد جيغ ميكشيدم و گريم سرازير ميريخت!
خودمم هيچ چيز
#بلد نبودم و فكر ميكردم حتما اقايى راست ميگه كه درد نداره و جرأت نداشتم بهش بكم كه بسه نكن! و حتى نميدونستم كه بايد پيش نوازى كنه يا هرچى.. برا همين خيلى مظلومانه هرچى ميگفت ميگفتم چشم!
بجاى اينكه از شوهرم دلخور بشم يا اعتراض كنم كلى خجالت كشيده بودم كه تقصير خودمه من مشكل دارم و من زن خوبى نيستم و به شوهرم اصلا خوش نگذشت!
بعد اون روز من اصلا به رابطه فكر نكردم و هر وقت يادم ميومد از ترس ميلرزيدم با اينكه خيلى به رابطه علاقه داشتم بعد از اون روز اصلا به يادمم نميومد اين موضوعها
علاقمون هم خيلى بد شد ديگه باهم حرف نميزديم و اصلا راجع به اينكه اون دلش برا من تنگ شده يا هوس كرده با من باشه و چه كارها بكنيم حرف نميزديم
چند روز پيش رفتم
#دكتر و فهميدم واژينيسموس دارم.. تازه فهميدم كه شوهرم چقدر در حقم بدى كرده و اين دردها واقعى بودن نه اينكه من از ترسم ادا در ميوردم كه اون بره كنار!!
الان رابطمون به حد صفر رسيده و واقعا ديگه تحمل شوهرمو ندارم و به فكر جداييم
با اينكه شوهرم كم كم يادش رفت و باز شده مثل اول و خيلى دلش برام تنگ ميشه ولى من اصلا
با اينكه اگه جدا بشم ديگه نميتونم ازدواج كنم جون هيج دليلي نداره پرده بكارت نداشته باشم بدون عروسى, ولى بازم نميتونم با همچين كسى ازدواج كنم فقط چون كس ديگه ى برا من وجود نداره...
دختراى گلم خواهش ميكنم قبل ازدواج همه مسائل زناشويى رو درك كنين و بدونين تا چه حدى حقتونه و بايد طلبش كنين و چه چيزايى واقعا حق اقاتونه..
اصلا هيچ دردى تو اولين بار طبيعى نيست و اگه هر دردى حس كردين بايد متوقف بشين و تا به دكتر مراجعه نكردين دوباره رابطه رو انجام ندين..
اين حق شماست كه لذت ببرين و اصلا هيج دردى حس نكنين...
اميدوارم همتون خوشبخت بشين و اشتباه منو هيج كس تكرار نكنه
🔴 #تجربه های بیشتر در
کانال دوم ما ،
#مشاوره_زندگی 👇👇👇👇👇@moshavere_zeeendegy@moshavere_zeeendegy