#جوامع_الحکایات_و_لطایف_الافاضات خواجه یوسف خان کلان آبادی
آن مرد با مرام، آنکه گاه نگفتی لام تا کام و گاه تمام بکردی با یک کلام، آنکه هی بگفتی از آلام، از فرهنگ و از نان و از برجام، آن تهران نشین والا
مقام ، خواجه یوسف خان نیکفام ، فهو کان من الرجال العراق العجام !
آورده اند که در مجالست بزرگان همی بودی و همی نوشتی و همی نشر بدادی، چندان که مایه حیرت عوام گردیدی و خواص انگشت تحیر به لب بگَزیدندی و هیچکس هیچ نتوانستی که بگویدی!
و نیز آورده اند که روزی در اراک پرسه میزدی، شامگاه به باغ ملی برسیدی و به گوشه ای خیره شدی و ناگاه فریادی از شوق برکشیدی و بگفتی " سینما دنیا " ، پس از آن قلم برداشتی و هیچ توقف ننمودی و کتابتی نشر دادی عجیباً عجیبا!
و نیز نبشته آمده که روزنامچه ای قدیمی بیافتی و بخواندی و " ذبیح درشکه چی " پدید آوردی پدید آوردنی !
از آثار اوست " اسفار السلاطین فی العراق العجم " ، " الآلام المشترکه " ، " الطنازون العراق " ، " الخاطرات من الایام الطغیان " ، " یوم السینما " و قس علیهذا.
شنیدم که روزی طی طریق بنمودی و زیر لب غر و لند بکردی و کلمات بر زبان جاری نمودی که کس نفهمیدی مگر خواجه سعید شیری چرّایی، چون عوام سوال کردندی بگفتی " از گرانی کاغذ " !
شبی مع العیون الگریان و روحی پریشان نشسته بودی با حالتی حیران، گویی نشسته بر کلبه احزان، و رفع الدستان که بار الها برسان، در آن حالت بودی که هاتفی فرود آمدی و اشارتی بنمودی " الرازان "
زان پس خواجه را دیدندی رازان به دست سر از پای نشناخته و کفش برای خویش بافته از بلاد طهران تا بلاد اراک تاخته و بالعکس ، و پرچم رازان افراشته!
اللهم ارفع درجاته و کلماته و اصواته ، اللهم ارزان کن کاغذ و زینک و غیره و غیره !
پی نوشت:
- اینکه آیا به هنگام حضور خواجه یوسف خان نیکفام در باغ ملی، خواجه رضا مهدوی
هزاوه هم حاضر بوده یا خیر بر مولف پوشیده است، لیکن حسب ظاهر و ترادف اقوال و تجارب الرجال اخصاً خواجه مهدی آببرین و خواجه محمد مددی حضور وی بعید نیست !
- از عجایب روزگار آنکه خواجه یوسف خان کلان آبادی از خواجه ایرج خان کاتب الممالک مطالبت شیره و انگور نمودی مکررا کرارا و شنیدم که هنوز در آرزوی مطالبه خویش بمانده و آه حسرت از دل کشانده!
تاریخ دیهقی
ایرج احمدی
هزاوه ، ۲۵ بهمن ماه سنه ۱۴۰۰
@hezavegram #هزاوه_روستا_امیرکبیر_قائم_مقام