I am kheradgera

#قسمت_هفتم
Channel
Logo of the Telegram channel I am kheradgera
@IamkheradgeraPromote
5.42K
subscribers
9.44K
photos
15K
videos
6.24K
links
توییتر: https://twitter.com/Iamkheradgera1?s=09 اینستاگرام: https://www.instagram.com/Iamkheradgera1 کانال تلگرام: https://t.center/Iamkheradgera
جلسه هفتم - کربلا قبل از عاشورا
@ImansaIran
💥موضوع: کربلا قبل از عاشورا

📌#قسمت_هفتم

🎤سخنران: استاد بزرگوار #ايمان_سليمانى_اميرى



🔥کانال: من خردگرا هستم👇

@Iamkheradgera
💥نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن

📌#قسمت_هشتم

یک جانور سپیدی که چیزی میانِ استَر و الاغ بود در نزدیکیِ دَرِ مسجد پدیدار شود؛ این جانور در پهلوهایش دارای دو بال بود و در هنگام شتاب گرفتن میتوانست به اندازه ای که میدید پرش کُند. جبرئیل مرا سوار این چهارپا کرد؛ سپس جبرئیل با من گام برداشت، (بگونه ایکه) او از من جلو نمیزد، و من هم از او پیشی نمیگرفتم.

💢ولی هنگامیکه من برای نُخستین بار نزدیک این جانور شده تا سوارش شوم، او روی دو پایش برخاست. هماهنگ با آن، جبرئیل دستش را بالا بُرد و رویِ یالِ آن چهارپا گذاشت: سپس او از آن چهارپا پُرسید: ای «براق»! آیا تو از رفتارت شرم نمیکُنی؟ ای «براق»! سوگند به خُدا، تا پیش از محمد که خادم خداست کسی سوار تو نشده است که ارجمندتر از او در پیشگاه خدا باشد.’ هماهنگ با آن، «براق» به اندازه ای شرمگین شُد که دانه های عرق از بدنش سرازیر شُدند.

سپس «براق» آرام ایستاد تا من سوار او شدم. «الحسن» گزارش کرده است که:
پیامبر خدا به راه افتاد و جبرئیل نیز با او همراه شُد، تا اینکه آنها به اورشلیم رسیدند. محمد در آنجا ابراهیم و موسی، عیسی و گروهی از پیامبران را یافت. هماهنگ با آن، رسول الله در جایگاهِ پیشنماز با آنها اقامه نماز کرد. پس از آن، جبرئیل دو آوَند (ظرف) آورد؛ در یکی از آنها می (شراب) بود و در دیگری شیر.

💢هماهنگ با آن، رسول الله آوندِ شیر را بدست گرفت و از آن نوشید، و به آوندِ می دست نَزَد. سپس جبرئیل به رسول الله گفت: «شما و پیروانِ شما به سرشت و نهاد طبیعت هدایت شده اید. ای محمد! از اینرو نوشیدن می بر شما حرام است.»
سپس رسول الله راهش را دُنبال کرد. و بامدادان، محمد به سوی مردم قبیلۀِ قریش رفت و دیده های خودش را با آنها درمیان گذاشت. سپس بسیاری از مردم گفتند: «به خدا سوگند! آنچه که تو میگویی همانند روز روشن است! به خدا سوگند!
یک کاروان برای سفر از مکه به سوریه یک ماه زمان نیاز دارد و یک ماه نیز برای بازگشتن. آیا محمد میتواند یک شبه چنین سفری را انجام دهد و بامداد به مکه بازگشته باشد [١٥]؟»

برپایۀِ این گُزارش، ُمحمد در یک شب از مکه به اورشلیم رفته و بازگشته است. ولی بازگویی های (روایت های) سپسین در اینباره بگونۀِ قابل توجه ای به این سفر شاخ و برگ داده اند؛ به هر روی، همۀِ این بازگویی ها ادعا میکُنند که گُزارش آنها ُمستقیم از خود محمد سرچشمه گرفته است.

💢در کتاب «مشکات المصابیح» نوشتۀِ « محمد بین عبدالله خطیب تبریزی» که در سال ١٣٤٠ یا ١٣٤١ میلادی فوت کرد، این داستان با استناد به نام یک سری از نویسندگان گزارش شده است که آنرا بازگویی کرده اند: «رسول الله [١٦] گُفت....هنگامیکه من بخواب رفته بودم،...یک شخصی (جبرئیل) پیش من آمد: سپس او سینه مرا شکافت و قلب مرا بیرون آورد. سپس او یک جام تلایی (طلایی) پُر از ایمان آورد. قلب مرا بشُست؛ پس از اینکه او قلب مرا سرجایش گذاشت، من بخود آمدم....سپس او مرا پیش یک چهارپای سفیدی آورد که کوچکتر از اَستر، ولی بُزرگتر از الاغ بود: آن چهارپا را «براق» مینامیدند، و هر پرش او به اندازۀِ مسافتی بود که میتوانست ببیند. سپس او مرا سوار آن چهارپا کرد، و جبرئیل مرا به همراه بُرد تا اینکه ما به پایین ترین طبقه آسمان رسیدیم. او درخواست ورود کرد. سپس کَسی (نگهبانی) پُرسید: ‘آنجا کیست؟
همراهِ من پاسخ داد: ‘جبرئیل’. آن نگهبان پُرسید: ‘و آن شخصی که همراه شماست، کیست؟’ جبرئیل پاسخ داد: محمد.

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت هفتم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/21068
💥نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن

📌#قسمت_هفتم

برای نمونه «ابن اسحاق» با پُشتیبانی به روایت هایِ قابل اعتماد از عایشه، همسر محمد، گُزارش میکند که «در آن شب بَدنِ رسول الله ناپدید نَشُد، و خُدا تنها روح او را به این سفر شبانه فرستاد.» روایت های دیگر از خود ُمحمد گُزارش میکُنند که گفته است: «چشمان من [١٢] خوابیده بودند، ولی قلب من بیدار بود.»
یکی از مفسرین پُرآوازۀِ قرآن به نام « Muhiyyu'd Din » پذیرفته است که همۀِ داستانِ معراج یک داستان تشبیهی و تنها معنی کنایه ای (استعاری) دارد [١٣]. به هر روی، از آنجا که هم اکنون در اینجا پُرسمان جدیِ ما پاسخ به این پُرسش نیست که آیا این «سفر شبانه» هرگز انجام گرفته است یا نه، ما نیازی به ادامۀِ بررسی این دیدگاه ها را نمی بینیم. روشن است که بخش بُزرگی از مفسرین و راویان مسلمان باور دارند که براستی محمد در آن شب از مکه به اورشلیم رفت و همچنین از آسمان ها دیدن کرد، و آنها روایت هایِ روده درازی دربارۀِ آنچه که محمد در آن شب انجام داد و دید گزارش میکُنند.

💢هدفِ ما در این پژوهش بررسی این روایت ها هستند؛ و با بررسی این روایت ها ما بسادگی سرچشمۀِ ویژگی هایِ بُنیادین این رویداد را در افسانه هایِ گذشته ردگیری کرده ایم، به ویژه در بُنمایه های (منابع) زرتُشتی. این یک راستی است، آیا ما همانند بخش بُزرگی از مسلمان ها باور داریم که محمد خودش چنین گزارشی دربارۀِ معراج داده است، یا اینکه چنین نتیجه بگیریم که همۀِ این افسانه در زمان هایِ پس از محمد بافته شده است [١٤].

از آنجا که از نگاه زمانی گزارش «ابن اسحاق» به ما نزدیکتر است، ما نُخست گزارش «ابن اسحاق» را بررسی میکنیم. این گُزارش که از سوی «ابن هشام» بازنگری شده است، بدینسان به ما رسیده است: محمد ادعا کرد که [جبرئیل آمد و او را برای «سفر شبانه» دوبار بیدار کرد، ولی او هربار دوباره بخواب میرفت]. سپس ابن هشام چنین ادامه میدهد:« هماهنگ با آن، جبرئیل برای بار سوم پیش من آمد:
سپس او با پایش مرا لمس کرد، و من سرجایم نشستم. پس از اینکه او دست مرا گرفت، من با او برخاستم. سپس او گذاشت یک جانور سپیدی که چیزی میانِ استَر و الاغ بود در نزدیکیِ دَرِ مسجد پدیدار شود؛ این جانور در پهلوهایش دارای دو بال بود و در هنگام شتاب گرفتن میتوانست به اندازه ای که میدید پرش کُند. جبرئیل مرا سوار این چهارپا کرد؛ سپس جبرئیل با من گام برداشت، (بگونه اى كه) او از من جلو نمیزد، و من هم از او پیشی نمیگرفتم.

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت ششم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/21039
💥دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ

#قسمت_هشتم

از اینرو، نام «مُحَمَد» صفتى در ستایش از «عیسی» است، همانگونه که این واژۀِ ستایش کُننده در مسیحیتِ سوریه ای و مسیحیت سریانی/ عربی (پیش از کنفرانس نیسه) روی سکه ها کنده کاری شده، و بر روی دیوار اندرونی قبه الصخره و در نوشته های قرآنی نوشته شده است:

💢عیسی برگزیده/ستایش شونده (مُحَمَد)، مسیح (مسیاح)، خدمتکار خدا (عبدالله)، پیامبر (نبی)، فرستاده (رسول)، کاردار، دادرس و نماینده خدا (ولی الله)، کلام و روان خدا. ولی چه ُشد که با گذشت زمان «مُحَمَد-عیسی» پیامبر عرب ها ُشد؟
٣) گُسیخته شدن پیوندِ میانِ فرنامِ مسیحیِ «مُحَ َمد» با «عیسی»
٣.١ کاربُرد و امکان کژبرداشتی(سوتفاهم) از فرنام مسیحیِ «مُحَ َمد» کاربُردِ صفتهای «مقدس» و ستایش کُنندۀِ مسیحی این است که تجربه هایِ دینباوران را در این پیوند بیان کُنند که به کمکِ «عیسی» همۀِ پُرسش های مذهبی آنها «پاسخ داده شده» و امیدهایِ آنها جان گرفته است- آنهم باوجود نبودنِ سند در تایید این تجربه ها.

«عیسی» برای کسانیکه به او باور دارند، همانند «داروی درمانی» است. از اینرو در انگاشتِ (تصور) مسیحیان، «عیسی» موجودی با برترین توانایی هاست. و این انگاشت دربارۀِ توان شفابخشی «عیسی» در همۀِ روایت های دینی و فرهنگی آنها بازتاب یافته است(٢٤). اکنون جُدا از اینکه «عیسی» (در تاریخ و فرهنگِ مردمان «سامی») نمادِ دخالتِ خُدا در تاریخ انسانیت از زمان آفرینش است) در جایگاهِ «مسیح» (نجات دهنده)، رسول (فرستاده)، «مُحَمَد» (ستایش شونده)....، یا هماهنگ با فرهنگِ یونانی «عیسی» پسر جسمانی خدا، و کلام خدا نامیده شود، در این صفتهای ستایش کُننده ایده آل های مذهبی و تصورات امیدبخش بازتاب مییابند که در تضاد با این اندیشه است که عیسی را نماد «ناتوانی و تنگدستی» نشان میدهد. از اینرو از نگاه روانشناسیِ مذهبی باورپذیر است، که این ویژگی
هایی را که به «عیسی» نسبت میدهند، برای دینباوران جذاب تر از خود او باشند.

💢در عیسی شناسى یونانِ باستان این خطر وجود داشت که صفاتى را در ستایش از پهلوانان افسانه ای بسازند، سپس در یک زمانی خود این صفت ها شخصیت های تاریخی شوند؛ در پیوند با «عیسی»، پیروانش او را خدایی میدانستند که روی زمین نمای انسانی یافته بود. و آنها آن «عیسی» را که قابل لمس بود نادیده میگرفتند. همچنین در عیسی شناسی یهودی/مسیحی و عیسی شناسی سوریه ای/ عربی میتوانستند القابی را که به بلندپایگان میدادند، آنچنان خیره کننده بوده باشند که شخص «عیسی» را به پس رانده باشند. این فرآیند که در آن، توجه به شخصِ «عیسی» به صفتى منتقل شده است که در ستایش از «عیسی» برای او ساخته اند، و جدا شدن صفت «عیسی» از خود «عیسی» که سبب ساز تاریخی آن بوده است، از نگاه تاریخی اثبات شده است

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت هفتم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/19501
💥دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ

#قسمت_هفتم

با اینهمه با توجه به کاربُرد نام «مُحَمَد» در گذشته های دورتر، این تئوری که پُشتگرمی به تفسیرهای قرن نُهم میلادی دارد، بی پایه است.
آن دو معنی نُخست (برگُزیده و ستایش شونده) از نام «مُحَمَد» از نگاهِ مذهبی باور پذیر هستند. اگر آدم زبان عربی را مورد توجه قرار دهد که سپس تر بر چیرگی آن افزوده شد و همچنین به نوشته هایی که بر دیوار اندرونی قبه الصخره نگارش شده اند، رویکرد نشان دهد که در آنجا به دنبالِ ستایش خدا (حمد)، ستایشِ (مُحَمَد) خدمتکار خدا میآید، در اینجا آدم میتواند معنی سوریه ای/ عربی «ستایش شونده» را برای نام «مُحَمَد» بپذیرد. هر دو معنی گوناگونِ نام «مُحَمَد» یک عنوان مسیحی را نمایندگی میکنند، در حقیقت، این فرنام هم با فرهنگ یهودیانِ مسیحی (یهودیانی که به عیسی در جایگاه یک انسان باور داشتند) هماهنگ است و هم با آدابِ مردمان سامی، و عرب های سوریه ای.
با این فرنام از نقش مقدس «عیسی» تاریخی که «پسر مریم» نامیده ُشده است(٢٠)، ستایش میشود.

💢این نقشِ "مقدس تاریخیِ" «عیسی» در برداشتی که «افراهات (Aphrahat) سالمرگ ٣٤٥ میلادی» از «عیسی» دارد، آشکار تر میشود. با اینکه «افراهات» با کنفرانس جهانی مسیحیت در سال ٣٢٥ شهر نیسه (ترکیه) آشنایی نداشت، از «ماریایِ پیامبر،....که بزرگترین پیامبر را زاییده است»، سخن میگوید، که در اینجا منظور «عیسی» است(٢١). این برداشت «افراهات» از «عیسی» بسیار متفاوت از آن فرنام مسیحی است که مسیحیت متاثر از فرهنگ یونانی، به «عیسی» میداد: عیسی پسر جسمانی خداست؛ او خدایی است که در بدن انسان حلول کرده است(٢٢).

باور به خُدا بودن «عیسی» از سال ٣٢٥ با کنفرانس جهانی مسیحیت در شهر نیسه، دُکتُرین یا بُنپایۀِ دینی کلیسای یونانی (لاتینی) ُشد. کلیسای سوریه تصمیماتِ شورای نیسه را که نُخست به دو ذات انسانی و خدایی
عیسی رای داد، و سپس دکترین دوگانگی خدا و سپس سه گانگی خدا را پیشکشید، نخست در سال ٤١٠ در کنفرانس مسیحیان جهان در تیسفون پذیرفت. و بدینسان این باور های دگرگون شده آرام آرام وارد باورهای جهانِ مسیحیت شدند(٢٣). نُکتۀِ مُهم اینجاست که دامنۀِ این دگرگونی هایِ دینی در جهان مسیحیت، به مسیحیان عرب/سوریه ای نرسید که در بخش خاوری سرزمین های ایران کوچ داده شده بودند؛ آنها به باورهای دینی شان که پیش از کنفرانس جهانی نیسه، پذیرفته بودند، وفادار ماندند و پس از پایان فرمانروایی ساسانیان-و حاکم شدن مسیحیان عرب/ سوریه ای بر ایران، آنها این باورها را در درون ایران و سپس تر در بخش باختری سوریه نگهداشتند.

ادامه دارد...

📌مطالعه بخش ششم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/19411
💥امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها

#قسمت_هشتم

در آشوب ازدحام خلایق، فریاد شیون آمیز مادرم را تشخیص می دادم که: " برشکاکش لعنت. مگر دین و ایمانی براى مردم این دوره باقی مانده؟
گریۀ بچۀ من، اگر معجزة امام رضا نیست پس چیست؟

💢چرا سفرهاى دیگر حتی یک قطره اشک توي چشمش جمع نمی شد؟ سر و جانم به فدایت یا امام رضا." ساعت به ساعت هجوم زوار به طرف اطاق ما بیشتر می شد و من هم، بی آنکه تعمد و تلاشی در کار باشد، اشک می ریختم. چشم گریانم چشمۀ فیض خداوندي شده بود و خشکیدن نداشت. موضوع شکستن گلگلو بکلی فراموشم شده بود، اصلا یادم نبود که گلگلویی داشته ام و شکسته است و فعلا هم در گوشۀ حرم افتاده است . اگر عیساي مریدبان نمی آمد و مردم را از دور و برم دور نمی کرد و در بغل نوازش نمی گرفت و گلگلو را به دستم نمی داد، محال بود در آن حال وهوا به یادش افتاده باشم.

وقتی که گلگلو به دستم رسید از لاي مژگان اشک آلود نگاهی به آن انداختم. عجبا، معجزه رخ داده بود. گلگلویم صحیح و سالم پیش چشمم بود و صداي عیساي مریدبان در گوشم که " گلگلوي بچه زیر دست و پاي زوار افتاده بود، چرخش در آمده بود، درستش کردم؛ بگیر بابا! گریه بس است برو بازي کن جانم. آي بر پدر و مادر هر چه شکاك است لعنت. پدر سگهاي بی دین بابی می گویند عیساي مریدبان دروغی سرِ هم کرده تا مردم به زیارت بیایند و پولی گیرش بیاید.

💢آي بر پدر و مادرتان لعنت. خدا چشمتان را کور کرده، نمی بینید بچۀ به این کوچکی چه اشکی می ریزد؟ شما هم بدبختها قلبتان را مثل قلب این طفل معصوم صاف کنید تا معجزة امام را ببینید."

هنوز ساعتی از غروب آفتاب نگذشته بود که از برکت گریۀ بی امان یکباره موقعیت خانوادگی و اجتماعی من دیگرگون شد. طفل معصومی شدم " نظر کرده" که چشمش به جمال مبارك امام افتاده است و سر تا پایش تبرك است. نخستین کسی که این کشف مهم را اعلام کرد حاج ملا خدیجه همسایۀ همسفرمان بود که در میان حیرت حاضران پیش آمد و دستش را از زیر چادرش بیرون آورد و بر سر و گوش من کشید و با فرستادن صلواتی بر چشمان قی کرده و لبان چروکیدة خودش مالید، و صدایش را بلند کرد که " این بچه نظر کرده امام رضاست، همه وجودش تبرك است، خاك راهش را باید مثل توتیا توي چشممان بکشیم". در پی این فتواي قاطع، هجوم حاضران شروع شد؛ یکی دستم را می بوسید، دیگري تکه اي از لباسم را می خواست و سومی لنگه کفش از پا درآمدة خاك آلودم را بر چشمهایش می مالید، و اگر مادرم زودتر به فکر نیفناده و مرا به پستوي اطاق نبرده و در را به رویم نبسته و خودش در نقش " رضوان" به دربانی نپرداخته بود، چه معلوم که فی المجلس قطعه قطعه ام نکرده بودند و اجزاٍ بدنم را به عنوان تبرك با خود نبرده بودند .

💢از بامداد روز بعد با انتشار خبر نظرکردگی بنده و گریه هاي بی اختیار دوشینه ام، هم وضع من دیگرگون شد و هم طرز مراجعۀ زوار تغییر شکل مطبوعی یافت، از برکت ابتکار خاله هاجر همسایۀ دست راستی مان که، بشقاب پر از نقل و نباتی را جلوم گذاشت تا هر چه دلم می خواهد بخورم و او پس مانده اش را که با سرانگشتان من تبرك شده، میان زوار تقسیم کند و بجاي هر دانه نقل کلی شیرینی و قوتو و آرد نخود و نان چرب و شیري و حتی سکه ها دو قرانی و پنج قرانی تحویل گیرد، و لاي پرِ چارقدش بپیچد.

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت هفتم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/18191
💥امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها

#قسمت_هفتم

اگر در دوران کودکی دچار محاکمه اي درونی از این قبیل شده باشید، میدانید که غالبا دلایل وکیل مدافع، دلنشین تر و مقبول تر از اتهامات جناب دادستان است، و احیانا اگر بندرت وکیل مدافع در جواب دادن فرو ماند، ناگهان عامل خارجی به یارى متهم می آید_ مثلا رسیدن به صحن امامزاده_. که اگر ختم دادرسی را اعلام نکند، دست کم تنفسی می دهد و جان آدمیزاده را از این بگو مگوها خلاصی می بخشد . من هم به صحن امامزاده رسیده بودم. چشمم به مادر افتاد که در آن طرف صحن، جلوِ درگاه اطاق نشسته و نی قلیان را زیر لب دارد. خوب، تکلیف چیست؟
به طرف اطاق بروم و گریۀ آماده را سر دهم که گلگلویم شکسته است و منتظر مجازات باشم؟. البته این کار عاقلانه اي نیست.

💢مگر نه این است که امام رضا به دیدن امامزاده آمده است. مگر نه این است که زوار امامزاده، آنهم در این روزها، هر حاجتی بخواهد روا می شود، خوب، غفلت چرا؟ چرا به حرم نروم و اصلاح گلگلویم را از آقا نخواهم؟ در حرم محشري بر پا بود. با گلگلوى شکستۀ زیر بغل گرفته میان انبوه جمعیت خزیدم، و از لاي پاي جماعت زوار راهی به گوشه اي گشودم. در زاویه اى نشستم. فضا انباشته از بوي شمع و نالۀ محتاجان و گریۀ دردمندان بود. صداي زیارتنامه خوانها آهنگ شاخص این سمفونی با شکوه به شمار می رفت.

مردم دهاتی و شهري زن و مرد گردِ محجر طواف می کردند. دست در میله هاي فولادي و قفلهاي آهنی انداخته، با نالۀ شیون آلود حاجات خود را از امام رضا می طلبیدند. حاجتهاي عرضه شده گوناگون بود. از شفاى بیمار گرفته تا اداى قرضها، از مراجعت عزیزان به سفر رفته گرفته تا جلب محبت شوهران سر به هوا، از مرغ پر شدن هوو گرفته تا به زمین آمدن نخل قد فرزند ناخلف، اینهمه را با صداي بلند از میهمان امامزاده علی می خواستند، و در خواستن هم اصراري داشتند.

💢تماشاى این منظره خار خار شکی در دلم انگیخت، که با وجود اینهمه آدمهاى بزرگ، اینهمه پیرزن و پیرمردى که به حاجت خواهی آمده اند، جایی براي طرح حاجت بچه اي به قد و بالاي من؛ اصلا باقی مانده باشد؟. اما ذهنی که انباشته از شرح معجزات ایمۀ اطهار است به این سادگیها تسلیم تردید و نومیدي نخواهد شد. من هم نشستم و در زاویه اى از حرم سرم را به دیوارِ دلشکستگی تکیه دادم، گلگلو را در بغلم فشردم و زدم زیر گریه.

نمی دانم چه مدتی این حالت پر خلسۀ روحانی طول کشید، ظاهرا باید یک ساعتی ادامه یافته باشد تا صداى گریۀ بی امان من توجه زوار را جلب کند و در آن انبوه جمعیتِ غریبه، آشنایی پیدا شود و مرا بشناسد و به سراغ مادرم رود که " بیا، بچه ات از گریه خودش را هلاك کرد." لحظه اي بعد زوار امام رضا دور اطاق ما حلقه زده بودند. اشکهاى بی دریغی که از چشمان کودك شش ساله جریان داشت، زنگار هر شایبۀ و تردیدي را از صفحۀ دل شکاکان زدوده بود.

💢ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت ششم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/18171
💥محمد، پيامبر اعراب، پسر چه كسى بود عبدالله يا شخصى ديگر؟

#قسمت_هشتم

اين داستان به زبان های مختلفی روایت شده است و در جایی به عبدالله وعده صد شتر را داده است اما نکته ظریف نهفته در این داستان است این است که آن زن که ادعای پاکدامنی داشته گویا از متاهل بودن عبدالله بی خبر بوده است گویا از زمان ازدواج عبدالله با آمنه هنوز زمان چندانی نگذشته است که آن زن به اصطلاح پارسا چنین پیشنهادی به عبدالله می دهد و خود را زنی زناکار معرفی نمی کند بلکه می گوید:
قَالَتْ: إِنِّي وَاللَّهِ لَسْتُ بِصَاحِبِةِ رِيبَةٍ وَلَكِنِّي رَأَيْتُ نُورَ النُّبُوَّةِ
📚#منبع: الطبقات الكبرى  جلد : ١  صفحه : ٩٦
#ترجمه: گفت: به خدا سوگند من زن بدكارى نيستم، اما پرتو پيامبرى را در چهره ات ديدم

احادیث اسلامی که همگی بر صحت آنان متفق هستند می گویند عبدالله بن عبدالمطلب در سن ٢٥ سالگی از دنیا رفته و آمنه بر محمد حامله بوده است. باید پرسید چه مدت عبدالله با آمنه زندگی کرده است؟ بعضی روایات گفته ٢ ماه برخی نيز کمتر.

💢ابن سعد در طبقات چنین می گوید:

📌وفات عبدالله بن عبدالمطّلب

💢محمد بن عمر بن واقد اسلمى از موسى بن عبيدة ربذى، از محمد بن كعب، و سعيد بن ابو زيد از ايوب بن عبد الرحمن بن ابى صعصعة نقل مى كردند كه آن دو مى گفتند عبد الله بن عبدالمطّلب به قصد بازرگانى همراه با كاروانى از قريش كه كالاى بازرگانى مى بردند، به شام و غزّه رفت. چون از بازرگانى خود و فروش كالاهاى خويش آسوده گشتند، برگشتند و هنگامى كه به مدينه رسيدند، عبدالله بن عبدالمطّلب بيمار بود و گفت من نزد داييها خود، بنى عدى بن نجار مى مانم و او مدت يك ماه در مدينه بيمار و بسترى بود. همراهانش به مكه برگشتند. عبدالمطّلب از عبدالله پرسيد. گفتند: بيمار بود و او را پيش داييهايش بنى عدى بن نجار گذاشتيم. عبدالمطّلب بزرگترين پسر خود حارث را پيش او فرستاد. چون حارث به مدينه رسيد متوجه شد عبدالله رحلت كرده است و در خانه نابغه كه مردى از بنى نجار است او را دفن كرده اند و گور او در غرفه سمت چپ آن خانه قرار دارد. داييهاى عبدالله به كيفيت بيمارى و چگونگى مراقبتهاى خود حارث را آگاه كردند و گزارش دفن او را دادند.

حارث پيش پدر برگشت و اين خبر را داد. عبد المطلب و برادران و خواهران عبدالله سخت افسرده و اندوهگين شدند و در آن هنگام رسول خدا هنوز متولد نشده بود و عمر عبدالله هنگام مرگ بيست و پنج سال بوده است.
محمد بن عمر واقدى مى گويد، همين روايت در مورد چگونگى رحلت عبدالله و سن او هنگام مرگ صحيح ترين روايات در نظر ماست.

📚#منبع: الطبقات الكبرى/ترجمه، ج ١، ص:٨٩
 
ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت هفتم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/17203
Forwarded from Atheist
💥محمد، پيامبر اعراب، پسر چه كسى بود عبدالله يا شخصى ديگر؟

#قسمت_هفتم

⭕️نتيجه گيرى:
همان طور که گفتیم اکثر علماء اسلام گفته اند که محمد فوت کرد و عمرش ٦٣ سال بود و ٨ سال بعد مرگ حمزه محمد فوت نموده است و حمزه در سال سوم هجری کشته شد در حالی كه ٥٩ ساله بود یعنی حمزه بدون شک باید چهار سال بزرگتر از محمد باشد و نه دو سالی که برخی روی آن اصرار دارند.
حال بپردازیم به روایاتی که نحوه و زمان همبستر شدن عبدالله با آمنه را نشان می دهد که چه مدت بعد از زمان ازدواج حاملگی آمنه صورت گرفته است:

ابن سعد و سایر مورخین و محدثین اسلامی ماجرای زنی از قبیله خثعم را  که سبب شد عبدالله برود و با آمنه همبستر شود را چنین ذکر می کنند:
خلاصه متن عربى:
ذِكْرُ الْمَرْأَةِ الَّتِي عَرَضَتْ نَفْسَهَا عَلَى عَبْدِ اللَّهِ
بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَقَدِ اخْتُلِفَ عَلَيْنَا فِيهَا،
فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: كَانَتْ قُتَيْلَةَ بِنْتَ نَوْفَلِ بْنِ
أَسَدِ بْنِ عَبْدِ الْعُزَّى بْنِ قُصَيٍّ أُخْتَ وَرَقَةَ بْنِ
نَوْفَلٍ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: كَانَتْ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُرٍّ الْخَثْعَمِيَّةَ
قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ وَاقِدٍ الْأَسْلَمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ابْنُ أَخِي الزُّهْرِيِّ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُرْوَةَ قَالَ: وَحَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ صَفْوَانَ، عَنْ أَبِيهِ، وَحَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جُبَيْرِ بْنِ مُطْعِمٍ، قَالُوا جَمِيعًا: هِيَ قُتَيْلَةُ بِنْتُ نَوْفَلٍ أُخْتُ وَرَقَةَ بْنِ نَوْفَلٍ وَكَانَتْ
تَنْظُرُ وَتَعْتَافُ فَمَرَّ بِهَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَدَعَتْهُ يَسْتَبْضِعُ مِنْهَا، وَلَزِمَتْ طَرَفَ ثَوْبِهِ، فَأَبَى وَقَالَ: حَتَّى آتِيَكِ وَخَرَجَ سَرِيعًا
حَتَّى دَخَلَ عَلَى آمِنَةَ بِنْتِ وَهْبٍ فَوَقَعَ عَلَيْهَا، فَحَمَلَتْ بِرَسُولِ اللَّهِ، ثُمَّ
رَجَعَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ إِلَى الْمَرْأَةِ
فَوَجَدَهَا تَنْظُرُهُ، فَقَالَ: هَلْ لَكِ فِي الَّذِي
عَرَضْتِ عَلَيَّ؟ فَقَالَتْ: لَا، مَرَرْتَ وَفِي وَجْهِكَ نُورٌ سَاطِعٌ، ثُمَّ رَجَعْتَ وَلَيْسَ فِيهِ ذَلِكَ النُّورُ،
وَقَالَ بَعْضُهُمْ: قَالَتْ: مَرَرْتَ وَبَيْنَ عَيْنَيْكَ غُرَّةٌ
مِثْلُ غُرَّةِ الْفَرَسِ، وَرَجَعْتَ وَلَيْسَ هِيَ فِي وَجْهِكَ

📚منبع: الطبقات الكبرى ج: ١ ص:٩٦-٩٥

📌ترجمه: داستانى زنى كه خود را به عبد الله بن عبد المطّلب عرضه داشت:
در مورد اين زن روايات مختلف براى ما نقل كرده اند، برخى گفته اند او نفيلة دختر نوفل بن اسد بن عبد العزّى بن قصىّ، خواهر ورقة بن نوفل است و برخى گفته اند او فاطمه دختر مرّخثعمى است.
محمد بن عمر بن واقد اسلمى از محمد بن عبدالله برادرزاده زهرى، از زهرى از عروة، و عبيدالله بن محمد بن صفوان، از قول پدرش، و اسحاق بن عبيدالله از سعيد بن محمد بن جبير بن مطعم همگى نقل مى كردند اين زن فتيلة دختر نوفل و خواهر ورقة بن نوفل است و او پيش بينى مى كرد و زنى پاكدامن بود. چون عبدالله بن عبد المطّلب از كنار او گذشت او را صدا زد و دعوت كرد تا از او كام بگيرد و گوشه لباس عبدالله را گرفت. عبدالله از پذيرفتن خواسته او خود دارى كرد و گفت: باش تا برگردم، و شتابان رفت و با آمنه دختر وهب همبستر گرديد و او به رسول الله باردار شد. عبدالله پيش آن زن برگشت و ديد همچنان منتظر اوست. گفت: آيا براى پيشنهاد خود حاضرى؟ گفت: نه، آن وقت كه عبور كردى بر چهره تو نورى مى درخشيد و اكنون كه برگشته اى آن نور نيست. برخى هم گفته اند:
نفيلة به عبدالله گفت آن وقت كه بر من گذشتى ميان دو چشمت نورى سپيد چون سپيدى پيشانى اسب بود و اكنون كه برگشته اى نيست.
  
ادامه دارد

مطالعه قسمت ششم از این طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/17149




🔥مطالب بیشتر در کانال: من خردگرا هستم👇

@Iamkheradgera
Forwarded from Deleted Account
💥سيّد كيست و به چه كسانى سادات ميگويند؟

#قسمت_هشتم

⭕️اما مقام و منزلت همه سید‌ها یکسان نیست. جیمز فریسر (۱۹) در «سفرنامه کردستان و میانرودان» خود که در سال ۱۸۴۰ چاپ شده، می‌نویسد مقام آنها وابسته به شهرتی که درمورد کارهای خارق‌العاده به هم زده‌اند، بالاتر و یا پایین‌تر است.

⭕️به گفته فرایزر در آن ولایات یکی از بلند پایه‌ترین سیدها، کسی بوده که گویا وارد تنوری با هیزم‌های آتشین و سرخ رنگ می‌شده، تکه‌های سوزان هیزم را به دست می‌گرفته و بدون آنکه دست و یا بدنش بسوزد، می‌گفته «من سردم هست!» آنگاه سید مزبور بدون آنکه نقطه‌ای از بدنش سوخته باشد از درون تنور بیرون می‌آمده است. این داستان باعث اوج گرفتن شهرت و نفوذ آن سید محل گشته، اما فرایزر در اینجا محتاطانه این را هم علاوه می‌کند که طبیعتا هیچ کس شخصا سید نام‌برده را در درون تنوری سوزان ندیده بود.

⭕️البته سیدها هم از داستان‌های خوف‌انگیز که باعث افزایش نفوذ و اعتبارشان می‌شد خوششان می‌آمد، اما هنگامی که شخصی به این داستان‌ها باور نمی‌کرد و به آن محلی نمی‌گذاشت، رفتار سید‌ها بر می‌گشت.

📌مثلا در سال‌های ۱۸۹۰ راهزنی در آذربایجان بود که امن و امان مردم را گرفته بود. اما هرچه می‌کردند، نمی‌توانستند راهزن نامبرده را دستگیر کنند. بالاخره «سیدی وعده داد که در ازای پانصد تومان با خواندن دعایی باعث بازداشت راهزن مزبور شود» (۲۰)
اما راهزن سر گردنه از این تهدید‌ها نترسید، چرا که سربازان محل با او همدست شده بودند. در نتیجه راهزن مزبور با شلیک گلوله‌ای به وسط دو چشم سید، او را از پا درآورد.

⭕️سید‌ها بخت خود را با «فرنگی‌ها» هم آزمایش می‌کردند تا شاید پولی از آنها دسترس کنند. فلویر در بلوچستان به دو سید مسن و جاافتاده برخورده بود که با توپ و تشر می‌خواستند از او پولی بگیرند. فلویر هم عوض جا زدن و پرداختن پول، خود به توپ و تشر نسبت به آن دوسید پرداخته بود. وقتی آن دو این اوضاع را دیده بودند، این بار شروع به تمنا و خواهش پول کرده بودند که در نتیجه فلویر حتی بیشتراز مقدار درخواستی آنها پولی پرداخته، کار را با خوشی پایان داده بود (۲۱).

🌺مردها خواهان ازدواج با زنان سیده نبودند، چرا که فکر می‌کردند که آنها توقعات بیش از حدی دارند. اما خانواده‌ها مایل بودند دختر خود را به عقد سیدی بدهند و حتی مهریه هم نخواهند و مخارج عروسی را هم خودشان تقبل نمایند، زیرا امتیاز و فواید ازدواج با یک سید آشکارا بیشتر از غیر سید‌ها بود.

📌موسر به شکل مبالغه‌آمیزی می‌نویسد «هر کسی که عمامه سبز بر سر دارد، باید حقه باز باشد.» (۲۲) اما مالکلم این تشخیص را «نسبی» کرده علاوه می‌کند که سیدها و ملاها بعنوان فرد، محترم بودند، گرچه بعنوان یک قشر کسی به آنها حرمت نمی‌کرد.
فریر که آشنایی نزدیکی با رفتار و عادات سیدها داشت، می‌نویسد: «سیدها بدترین زالوهای مردم هستند. مردم مجبورند خرج زندگی آنها را تامین کنند. هیچ کس به درجه سیدها نادان نیست، اما آنها هرقدر هم غیر قابل تحمل باشند، مردم جسارت نمی‌کنند توقعات آنها را رد کنند.» (۲۳)

ادامه دارد ...

مطالعه قسمت هفتم از طریق👇

https://t.me/Iamkheradgera/15612




🔥مطالب بیشتر در کانال: من خردگرا هستم👇

@Iamkheradgera
💥سيّد كيست و به چه كسانى سادات ميگويند؟

#قسمت_هفتم

⭕️آب دهان سید‌ها هم «دوای هر درد» محسوب می‌شد. مادران تکه قندی آورده از سید خواهش می‌کردند که سید آن را با آب دهان خود خیس کند، سپس آن را بُرده به کودک بیمار خود می‌دادند. حتی زنانی که حاضر نبودند به هیچ عنوان صورت خود را حتی به حکیم‌ها نشان دهند، رضایت می‌دادند که یک سید روی قسمت‌های محرم بدن آنان دعایی بنویسد تا مثلا باردار شوند و یا محبت و وفاداری شوهرانشان را جلب کند.

📌بس آلن دونالدسون، یک زن آمریکایی و میسیونر که در سال ۱۹۱۰ به‌ایران آمده، چندین سال در تهران و مشهد آموزگاری کرده بود، در کتاب معروف خود بنام «جادو و فولکلور اسلامی در ایران» داستان کسی بنام «سید شاه» در مشهد را تعریف می‌کند که مرد متمولی بود و از مردم پول جمع می‌کرد تا میان فقرا تقسیم کند. در روزهای مخصوص دینی، انبوه مردم رو به سوی خانه سید شاه می‌گذاشتند تا سکه پولی از او بگیرند. این سکه‌ها «تبرّک» محسوب می‌شد چرا که دست سید به آن خورده بود و مردم باور داشتند که‌این سکه‌ها خوش‌یُمن هستند. وقتی سید از خانه بیرون می‌رفت، مردم کوشش می‌کردند دست «مبارک» سید را فقط یک بار لمس کنند. سید در ضمن خودش را «معلم اخلاق» جماعت حس می‌کرد و به همین دلیل همیشه چوبدست‌های خُرد و کلانی با خود به همراه داشت. هنگامی که مردی را می‌دید که سرش را از ته نتراشیده و برعکس ریشش را تراشیده، با یک چوبدست کوچک به سر آن مرد می‌زد تا او را تنبیه کند و هرگاه زنی را می‌دید که به نظر سید پوشش‌اش به قدر کافی رعایت اصول اسلامی را نمی‌کند، باز با یک چوبدست محکم بر سر آن زن می‌زد. یکی از همین زنان به نویسنده کتاب، بس دونالدسون، گفته بود که یک بار پس از خوردن ضربه‌های چوبدست سید شاه، سرش ساعت‌ها درد می‌کرد.

⭕️ترس از سید‌ها
احترام بیش از حد، اغلب ترس هم ایجاد می‌کند. هیوم-گریفیث در سال ۱۹۰۹ می‌نوشت «ایرانیان که سیدها را همچون شخصیت‌های مذهبی در نظر می‌گیرند، از هرگونه مخالفت با سید‌ها و رنجاندن آنها هراس دارند».

📌بریکتو (همانجا) می‌نویسد که روستاییان خوششان نمی‌آید که در روستای آنها سید‌ها هم زندگی کنند. این هم شگفت انگیز نیست. چه کسی می‌خواهد برای محصول کار و زحمتش «شریک مفت» داشته باشد؟ در عین حال آنها فکر می‌کنند که به هرحال هم احوال خوب و هم احوال بد یک سید در روستای آنها می‌تواند برای «دنیا و یا آخرت» عواقب ناخوشایندی داشته باشد.

💢سیدها در میان ترکمن‌های ایل یوموت مقام ویژه‌ای داشتند. هنگامی که یک بار راهزن‌های یوموت با تصور یغمای ایل «گوکلان» گوسفندهایی را دزدیده بودند، کاشف به عمل آمد که آن گوسفند‌ها متعلق به سید محل بوده است که ترکمن‌ها «خواجه» می‌نامند. بعد از این جریان هم «خواجه سید» محل به سراغ ترکمن‌های یوموت آمده خواستار برگرداندن گوسفندهایش گشت و ترکمن‌های وحشتزده با هزار «توبه، توبه» و طلب بخشایش، گوسفند‌های سید را پس دادند.

ادامه دارد ...

مطالعه قسمت ششم از طریق:
https://t.me/Iamkheradgera/15442



🔥مطالب بیشتر در کانال: من خردگرا هستم👇

@Iamkheradgera
💥جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!

#قسمت_هشتم

اما وقتی که بیشتر در کتب حدیث اسلامی غور می کنیم می بینیم اصلا برای جهاد با شمشیر بابی جداگانه زده شده است در حالی که برای جهاد با نفس چنین چیزی ذکر نشده و از طرفی بیشترین ترغیب بر جهاد با شمشیر و آلات قتاله است تا بدین وسیله اسلام حاکم شود تا بعد از آن جهادهای علمی و کشاورزی و غیره آغاز شود.پس اساس کار جهاد با کفار است.نمونه های دیگر احادیث در باب جهاد می توان به احادیث زیر اشاره نمود:

📌محمد خطاب به قریش زمانی که در مکه او را اذیت می کردند و او به بت ها و مقدسات قریش و پدرنشان فحاشی می کرد وعده داد که یک زمانی برای ذبح شما به سراغتان خواهم آمد و چنین گفت: فقال: تسمعون يا معشر قريش، أما والذي نفس محمد بيده لقد جئتكم بالذبح
رواه أحمد في " المسند " (١١/٦٠٩) طبعة مؤسسة الرسالة من رواية الصحابي عبد الله بن عمرو بن العاص رضي الله عنهما، وحسنه المحققون، والشيخ أحمد شاكر في تحقيق المسند أيضا، وحسنه الهيثمي في " مجمع الزوائد " (٦/١٩) ، وكذا الشيخ الألباني في " صحيح الموارد " (١٤٠٣) .

#ترجمه: پس محمد رو به آنان گفت: ای جماعت قریش آیای صدای مرا می شنوید؟ آگاه باشید به خدایی که جانم در دستان اوست به تحقیق من با ذبح به سوی شما آمده ام (کنایه از آنکه اگر اسلام نیاورید کشته خواهید شد)

💢این روایت هم مانند روایت قبل تر بعنوان سند تاریخی مورد قبول شیعه قرار گرفته بعنوان اعجاز و پیشگویی های محمد و مجلسی در کتاب: «بحارالانوار» ج١٦، ص١١٦- چاپ احیاء التراث العربی این خبر را به نقل از «اربلی» صاحب «کشف الغمة» روایت نموده است.
حدیث بعدی: وَاعْلَمُوا أَنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ ظِلَالِ السُّيُوفِ .
روى البخاري (٢٩٦٦) ومسلم (١٧٤٢)

#ترجمه: بهشت زیر سایه شمشیرها است
این روایت را هم شیعه بعنوان حدیثی معروف پذیرفته و در کتب بیشماری بدان استناد جسته است.
📚در میزان الحکمه ریشهری ج٥ ص ٣٤٥ مفصلا آمده است: أهَمِّيَّةُ السِّلاحِ: الكتاب : وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أسْلِحَتِكُم».
#الحديث ٨٨٨٤: رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله: الخَيرُ في السَّيفِ ، و الخَيرُ مَعَ السَّيفِ ، و الخَيرُ بِالسَّيفِ .
الحديث ٨٨٨٥: عنه صلى الله عليه و آله : الخَيرُ كُلُّهُ في السَّي فِ و تَحتَ ظِلِّ السَّيفِ ، و لا يُقِيمُ الناسَ إلاّ السَّيفُ ، و السُّيُوفُ مَقالِيدُ الجَنَّةِ و النارِ .
الحديث ٨٨٨٦: عنه صلى الله عليه و آله: الجَنَّةُ تَحتَ ظِلال السُّيُوفِ .
الحديث ٨٨٨٧: عنه صلى الله عليه و آله : السُّيُوفُ أردِيَةُ المُجاهِدِينَ .

💢ثواب ساختن اسلحه:
الحديث ٨٨٨٣: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند عزّ و جلّ به سبب [ساختن ]يك تير، سه نفر را به بهشت مى برد: سازنده آن كه از ساختنش نيّت خير داشته باشد ، پرتاب كننده آن، و كسى كه آن تير را به دست او بدهد.

📌ادامه دارد...

💢مطالعه قسمت هفتم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/15311
💥جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!

#قسمت_هفتم

با توجه به روايات قسمتهاى قبل فهمیدیم که بنیاد اسلام همان جهاد شمشیر است و نه کنترل نفسانیات و خواهش های غیر انسانی. البته در احادیث صحیح اسلامی آمده که مجاهد کسی است که با نفسش نيز مبارزه می کند و ترمذی آن را با سند صحیح نقل کرده که گفته:
وَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «المُجَاهِدُ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ»: وَفِي البَاب عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ، وَجَابِرٍ وَحَدِيثُ فَضَالَةَ حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ

📚 #منبع: سنن الترمذي - ت شاكر نویسنده: الترمذي، محمد بن عيسى جلد: ٤ صفحه: ١٦٥
#ترجمه:
فَضَالَةَ بْنَ عُبَيْدٍ گوید که از رسول الله صلّی الله علیه و سلّم شنیدم که می گفت: «مجاهد کسی است که با نفسش بجنگد»

💢این حدیث عملا بیانگر این نکته نیست که مجاهد با نفس مقامی بالاتر از مجاهد با شمشیر دارد. پیشتر گفتیم که هر کار خیری در اسلام از آن بزرگان اسلام به جهاد تعبیر کرده اند. در نگاه سردمداران دینی دانشجو، کشاورز، معلم، پزشک و .... همه مجاهد فی سبیل الله هستند و سربازان الله البته برای رسیدن به هدف والاتر یعنی جنگ با غیر مسلمانان و اجرای احکام الله حجاز در دنیا بر سرکار خود هستند.

حال جناب نبی باز هم توضیح دادند که فرد باید ابتدا نفس خود را از گناه پاک کند تا در او زمینه جهاد بالاتر یعنی گذشتن از جان برای تاراج غیر مسلمانان فراهم شود.

💢اما در نزد شیعيان هم هیچ سندی محکم از پیامبر اسلام نقل نشده است گفته باشد جهاد اکبر جهاد با نفس است. طبق عادت همیشگی شیعه که در حدیث و خصوصا احادیث محمد دستی بر کار ندارند علماء و فقها شیعه با ظنّ بر اینکه این حدیث معروف است آن را بدون ذکر منبع به زبان محمد چسبانده اند و با آن مانور داده اند. البته خیلی موارد از سرقت های علمی شیعه از اهل سنت چه در علوم حدیث و چه تفسیر وجود دارد که اینجا جای بحثش نیست.

در هر حال در سیره محمد هم که سرک بکشی او علاقه زیادی به جهاد بدنی و غلبه بر مخالفان داشته است و نمی تواند با افکار جنگ طلبانه محمد کنترل نفس جهاد اکبر باشد. اما به هر حال ما هم صادقانه می گوییم که محمد کسی را که نفسش را کنترل کند او را مجاهد خطاب کرده است ولی ربطی به بزرگ بودن این عمل در برابر جهاد با آلات جنگی و تاراج اموال و نوامیس غیر مسلمانان ندارد.

📌ادامه دارد


https://t.me/Iamkheradgera/15275
💥عبدالمطلب، شخصيت جعلى تاريخ اسلام!

#قسمت_هفتم

محمد در روايت بعدى(٣٥٢٨) اولاد عبدمناف را با اولاد عبدالمطلب در یک نصیحت از هم جدا نموده اما در جای دیگر سعی كرده كه قرابت خویش را با عبدمناف یکی سازد و در جواب عثمان بن عفان که به محمد گفت به بنی عبدالمطلب از خمس دادی و ما را واگذاردی، میگوید:

💢همانا بنی هاشم و بنی عبدالمطلب یکی هستند( چون عثمان از بنی امیه بود وبا هاشم نیز جدشان به عبدمناف میرسد، يعنى به گونه اى عبدالمطلب را فرزند عبدمناف معرفی کرد که در خمس یکسان باشند)(صحیح بخارى روایت ٣٥٠٢)
حال با خواندن اين قسمت از تاريخ و كنار هم گذاشتن قطعه هاى اين پازل ميدانيم كه فقر و فلاكت از سوئى و سرکوفت بزرگان قریش از سوى ديگر، چنين تفكراتى را در پسر عبدالله(محمد) میپروراند، که در سالهای آتی وى را به شاه اعراب تبديل كند.

اكنون شايد نوبت رقابت محمد و ابوسفیان از بزرگان قريش باشد تا بخت را با اين مرد جوان و تشنه قدرت يارى كند. اكنون دیگر بايدفقر و بدبختی جایش را به ثروت و قدرت دهد.
اما قبل از اینکه به شورش محمد بپردازیم، گذرى به نامهاى منتسب به محمد بزنيم.
محمد مدعیست که نامش در تورات و انجیل آمده و پيامبران يهود وى را آخرین پیام آور و حجت خدا بر زمین میدانند.
اما برای گذاشتن صحه بر ادعاى بى مدرك و سندش، ادعاى احمقانه ديگرى ميكند مبنى بر اينكه كتب تورات و انجيل تحريف شده اند.
طبعا نه محمد و نه پيروان او در ١٤٠٠ سال گذشته قادر به اثبات اين ادعا نبوده و نخواهند بود زيرا، براى اثبات اينكه يك كتاب تحريف شده است، بايد يك نسخه تحريف نشده از آن كتاب را در دست داشت و با مقايسه نسخه قديم و كتاب موجود، ادعاى تحريف را اثبات كرد
آيا در ١٤٠٠ سال گذشته هيچ احدى از مسلمانان قادر به اينكار بوده است؟
مسلما پاسخ خير است.
اما با تحقيق هزاران نفر در طول تاريخ و جستجو در تمامى نسخه هاى تورات و انجيل و باقى كتب يهوديان، نه نامى از اين شخص و نه نشانى از او بدست نيامد كه نيامد.
محمد در زمان خود نيز بارها و بارها از سوى یهودیان و مسیحیان مورد امتحان قرار گرفت و چون نتوانست ادعای خود را بر آنها ثابت نماید،
شروع به قتل عام و تصفيه اين بينوايان كرد(داستان قتل عام يهوديان قبايل مختلف يهود در مدينه را بارها شنيده ايد)

📌ادامه دارد...


🔥کانال خردگرا👈
@Iamkheradgera
I am kheradgera
▪️هدف از مراسم حج چه بوده و چگونه وارد اسلام شد؟ #قسمت_ششم قبایل درون عربستان پیش ازظهور اسلام به ۳ مجموعهٔ بزرگ و رقیب و متخاصم تقسیم می‌شدند که هرکدام دارای خدایان قبیله‌ای ویژه و کعبه قبیله‌ای خاص و آداب و رسومِ سنتی و دین مخصوص به خودشان بودند، و در…
▪️هدف از مراسم حج چه بوده و چگونه وارد اسلام شد؟

#قسمت_هفتم

این نکته بسیار جالب است که در مناطق مختلف انواع کعبه و سنگ و موسم حج بوده و پیامبر اسلام پس از به قدرت رسيدن و تغيير رويه نسبت به باقى اديان و اعتقادات، اکیدا دستور انهدام این مراکز را داده است.
ابراهیمی بودن این مکان هم از این حیث مردود است که یهود و مسیحیان و صابئین قبل از انتشار اسلام در سراسر شبه جزیره عربستان بودند و همه آنها، ادیان به نوعی ابراهیمی به حساب مى آمدند اما هیچ کدامشان حج نمی کردند و اصلا این مکان را ابراهیمی نمی دانستند،
حتی خود محمد در ابتداى امر قبله اش مكان ديگرى به جز مكه كنونى بود در حالی که قرآن، کعبه و مکه و بکه را اولین خانه ای که برای خدا پرستی و توسط ابراهیم بنا شده بود را معرفی کرده است(البته هيچ سندى براى اثبات اين ادعا معرفى نكرده است).
چون اغراض سیاسی #محمد از جانب یهود تامین نشد و یهود محمد را به سخره گرفتند جهت قبله به ناگاه از بیت المقدس به کعبه متوجه شد.(در نظريات جديد مورخين، قبله اول مسلمانان بيت المقدس نبوده است و اين مورد فقط ادعاى مورخين مسلمان است و لاغير).
اصلا دیدگاه اهل کتاب(یهود و نصاری) ساكن عربستان به این نوع عبادت عرب ها از زاویه بت پرستی بود و نظر مثبتی به کعبه های اعراب نداشتند. اگر واقعا کعبه مکان ابراهیمی بود باید هنگام تغییر قبله یهود ناراحت می شد اما اين مسئله اصولا برایشان مهم نبود بلکه خوشحال بودند محمد قبله آنان را رها کرده و رو به سمت همان بتکده اعراب نموده است.
اما قضیه رمی جمرات یا پرتاب سنگ به سمت شیطان در ایام حج از اعمال رایج ادیان در خاورمیانه بوده چنانچه در آیین زرتشتی نیز آیین پرتاب سنگ به ديوان که مانند شیطان است وجود دارد چنانچه در رسائل مانفیسکهار Epistles of Manfiskihar این عمل درفصلهاى ٣،٧ و ٩ آن بيان شده است.
مهدی اخوان ثالث در شعر سنگستان خود اشاراتی به این رسم ایرانیان می کند و می گوید:
پس از آن هفت ریگ از ریگ‌های چشمه بردارد
در آن نزدیک‌ها چاهی ست
کنارش آذری افزود و او را نمازی گرم بگزارد
پس آنگه هفت ریگش را
به نام و یاد هفت امشاسپندان در دهان چاه اندازد
جالب است در رمی جمرات مسلمین هم تعداد سنگها ٧ عدد است!
این قضیه که پرتاب سنگ از آیین های خاورمیانه ای بوده را اسلام شناس معروف Alessandro Bausaniدر کتابش موسوم به L'Islam صفحه ٦١ بدان استناد نموده است.
اما قضیه تراشیدن سر در ایام حج نیز باید گفت این عمل هم از رسوم جاهلیت بوده است چنانچه اعراب بعد از حج برای ب ها موهای سر را می تراشیدند و آن مو را با آرد مخلوط می کردند و در هوا می انداختند.

ادامه دارد...

https://t.center/Iamkheradgera
I am kheradgera
▪️ چه كسانى قرآن را نوشته و هدفشان چه بوده است؟ #قسمت_ششم ▪️پراکندگی متن قرآن پیش از آغاز باید چند نکته را درباره قرآن بیان کرد. #اول از همه، قرآن را نباید کتابی یکپارچه و منسجم دانست. قرآن در واقع مجموعه‌ای از نوشته‌های پراکنده است که بنا به احادیث رسمی…
▪️ چه كسانى قرآن را نوشته و هدفشان چه بوده است؟

#قسمت_هفتم

ﻣﺸﮑﻞ دﯾﮕﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ راه ﺗﻔﺴﯿﺮ ﻗﺮآن، ﻋﺪم اﺷﺎره ﺑﻪ زﻣﯿﻨﻪ ﻣﺘﻦ و ﻣﻮﺿﻮع ﺻﺤﺒﺖ اﺳﺖ. ﺑﻪ ﻧﺪرت اﺷﺎره‌ای ﺑﻪ اﺳﺎﻣﯽﺧﺎص، ﻧﺎم ﻣﮑﺎنﻫﺎ و زﻣﺎن ﺣﻮادث ﻣﯽﺷﻮد. در ﺑﺴﯿﺎری از ﻣﻮارد ﻣﻌﻠﻮم ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺳﺨﻦ از ﭼﻪ ﮐﺴﯽ و ﺧﻄﺎب ﺑﻪ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ اﺳﺖ. ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ دﻟﯿﻞ، ﻣﻔﺴﺮﯾﻦ ﺑﺮای درک ﻣﺘﻦ، ﺑﻪ اﺣﺎدﯾﺚ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ و ﺑﻪ اﺻﻄﻼح ﺑﺮای ﺑﺮﺧﯽ آﯾﺎت‌ﺷﺎن ﻧﺰول ﻗﺎﺋﻞ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ.
ﺑﺎ اﯾﻦ ﺣﺎل، اﮐﺜﺮ اﺣﺎدﯾﺚ "در ﺻﻮرﺗﯿﮑﻪ ﻣﻌﺘﺒﺮ ﻗﻠﻤﺪاد ﺷﻮﻧﺪ" ﺗﻨﻬﺎ آﯾﺎت ﻣﺪﻧﯽ را ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻣﯽدﻫﻨﺪ و در ﺗﻮﺿﯿﺢ آﯾﺎت ﻣﮑﯽ ﺳﺎﮐﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻣﻮﺿﻮع ﺻﺤﺒﺖ ﻧﺎﮔﻬﺎن ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه ﺑﺪون ﻣﻘﺪﻣﻪ از ﯾﮏ ﻣﻮﺿﻮع ﺑﻪ ﻣﻮﺿﻮع دﯾﮕﺮی ﻣﯽرود.
ﺿﻤﺎﯾﺮ ﻧﯿﺰ ﻣﺸﺨﺺ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ. الله ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ اول ﺷﺨﺺ ﺟﻤﻊ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﯽﺷﻮد و ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺳﻮم ﺷﺨﺺﻣﻔﺮد. ﮔﺎﻫﯽ اول ﺷﺨﺺ ﺟﻤﻊ، ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽرﺳﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎن ﺑﺎﺷﻨﺪ و ﻧﻪ الله:
وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا ﴿۶۴﴾
#ترجمه: و [ما فرشتگان] جز به فرمان پروردگارت نازل نمى ‏شويم آنچه پيش روى ما و آنچه پشت‏ سر ما و آنچه ميان اين دو است [همه] به او اختصاص دارد و پروردگارت هرگز فراموشكار نبوده است "سوره ۱۹ آیه ۶۴" (ﺗﺮﺟﻤﻪ #ﻓﻮﻻدوﻧﺪ) اﯾﻨﮑﻪ ﺿﻤﯿﺮ ﺟﻤﻊ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎن ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﺣﺪس ﻣﺘﺮﺟﻢ اﺳﺖ. در ﻫﺮ ﺣﺎل ﻣﺸﺨﺺ اﺳﺖ ﮐﻪ در اﯾﻨﺠﺎ ﺿﻤﯿﺮ ﺟﻤﻊ الله ﻧﯿﺴﺖ
در ﻧﻬﺎﯾﺖ، در ﻗﺮآن ﮐﻠﻤﺎﺗﯽ دﯾﺪه ﻣﯽﺷﻮد ﮐﻪ رﯾﺸﻪ ﻋﺮﺑﯽ ﻧﺪارﻧﺪ و ﺣﺘﯽ ﻣﻔﺴﺮﯾﻦ اﺳﻼﻣﯽ ﻧﯿﺰ ﻣﻌﻨﺎی واﻗﻌﯽ آﻧﺮا ﻧﻤﯽداﻧﻨﺪ و ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺣﺪس و ﮔﻤﺎن ﺑﺴﻨﺪه ﮐﺮده اﻧﺪ. ﺣﺘﯽ اﺳﻢ ﻓﻌﻠﯽ ﻗﺮآن در زﺑﺎن ﻋﺮﺑﯽ ﭘﯿﺶ از اﺳﻼم اﺳﺘﻔﺎده ﻧﻤﯽﺷﺪه اﺳﺖ. رﯾﺸﻪ اﺣﺘﻤﺎﻟﯽ اﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ، واژه مسیحی سوری قریانی qiryani به معنای خواندن از یک ﻣﮑﺘﻮب در ﻫﻨﮕﺎم ﻣﻮﻋﻈﻪ اﺳﺖ.
ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﺳﻮری "ﺑﻼد ﺷﺎم" ﺑﻮدﻧﺪ ﮐﻪ از واژه ﻗﺮآن ﯾﺎ ﻗﺮﯾﺎن، ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻣﻌﺎدﻟﯽ ﺑﺮای ﻣﻮﻋﻈﻪﻫﺎ و ﺧﻄﺎﺑﻪﻫﺎﯾﺸﺎن اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽﮐﺮدﻧﺪ. ﻣﺜﺎل دﯾﮕﺮ ﮐﻠﻤﻪ #اﻟﯿﺎس در سوره‌های ۶:۸۵ و ۳۷:۱۲۳ است که منظور همان پیامبر Elijah است ﮐﻠﻤﻪ ﻋﺒﺮی اﯾﻦ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻣﺸﺘﻖ ﻧﺸﺪه اﺳﺖ ﺑﻠﮑﻪ از ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺳﻮری و ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ اﯾﻦ ﻧﺎم ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ "اﻣﺮی ﮐﻪ ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﺪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن رﯾﺸﻪﻫﺎی ﺳﺮﯾﺎﻧﯽ دارد." ﻫﻤﯿﻦ ﮔﻔﺘﻪ در ﻣﻮرد ﮐﻠﻤﻪ #ﯾﻮﻧﺲ ﺻﺎدق اﺳﺖ ﮐﻪ در زﺑﺎن ﻋﺒﺮی Yonah تلفظ می‌شود اﻣﺎ در ﺗﺮﺟﻤﻪ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻋﻬﺪ ﻋﺘﯿﻖ، ﯾﻮنس است.
ﺑﺴﯿﺎری از ﮐﻠﻤﺎت ﻣﺎﻧﻨﺪ #ﮐﻮﺛﺮ، #زﺑﺎﻧﯿﻪ، #ﺣﻮر_اﻟﻌﯿﻦ ﻧﯿﺰ در ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن رﯾﺸﻪ ﻋﺮﺑﯽ ﻧﺪارﻧﺪ و ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺣﺪس و ﮔﻤﺎن ﺑﻪ آن ﻣﻌﻨﺎﯾﯽ را ﻧﺴﺒﺖ داده اﻧﺪ.
ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ ﻣﺤﺘﻮاﯾﯽ ﻧﯿﺰ ﺑﺴﯿﺎری از آﯾﺎت ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن در ﺗﻀﺎد ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ اﺳﺖ "در اداﻣﻪ، ﻣﻮارد ﺑﺴﯿﺎری ذﮐﺮ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ" ﻟﺤﻦ و ﻣﺤﺘﻮای آﯾﺎت ﻣﮑﯽ ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺘﻔﺎوت از آﯾﺎت ﻣﺪﻧﯽ اﺳﺖ و ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﺘﻮان ﺗﺼﻮر ﮐﺮد ﮐﻪ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه ﯾﺎ ﮔﻮﯾﻨﺪه اﯾﻦ آﯾﺎت ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﺷﺪ. ﺗﻤﺎﻣﯽ اﯾﻦ ﻣﻮارد ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﺪ ﮐﻪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﺑﺮﺧﻼف ﻧﻈﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن، ﻧﻪ ﻓﺼﯿﺢ اﺳﺖ و ﻧﻪ ﭘﺮﻣﻌﻨﯽ، ﺑﻠﮑﻪ ﮔﻨﮓ، ﭘﺮاﮐﻨﺪه و ﮔﺎﻫﯽ ﺑﯽﻣﻌﻨﺎ و ﻣﺘﻨﺎﻗﺾﻧﻤﺎﺳﺖ.

ادامه دارد...

https://t.center/Iamkheradgera
▪️ چرا اسلام را كنار گذاشتم؟

#قسمت_هفتم

١٨) در آیه ٢٣٣ #سوره_بقره(ماده گاو) می خوانیم که زنانتان کشتزار شما هستند. هرجا و هرگونه که خواهید به کشتزار خود درآیید و آنان را برای خودتان مقدم دارید فکر نمی کنم لازم به توضیح باشد. خودتان می بینید که الله چگونه درباره زنان صحبت می کند. و از ديد اين الله كه خودش مرد است، زنان چه موجودات محقرى هستند.
١٩) در بخشی از آیه ١٢٢ #سوره_بقره می خوانیم و سوال کنند از تو دربارهی عادت ماهانه زنانه، بگو آن رنجی است برای زنان.
امروزه ما می دانیم که عادت ماهانه نشان دهنده کار دستگاه تناسلی زنانه است و نتيجه طبیعی کارکرد هرمون هایی خاصی است. با این حال،
آیا شما فکر می کنید که این خونریزی عذابی باشد که الله برای زنان قرار داده است؟؟
٢٠) در قسمتى از آيه ٢٣٠ #سوره_بقره می خوانیم که: و اگر شوهر برای بار سوم او را طلاق گفت پس از آن دیگر زن برای او حلال نیست تا اینکه با شوهری غیر از او ازدواج کند و با او همخوابگی نماید،
پس اگر [شوهر دوم] وی را طلاق گفت اگر آن دو [همسر سابقا پندارند که حدود خدا را برپا می دارند گناهی بر آن دو نیست که به یکدیگر بازگردند و اینها حدود احکام الهی است که آن را برای فومی دانا بيان می کند.
#يعنى اينكه، اگر مردی سه بار همسرش را طلاق دهد، و بخواهد برای بار چهارم با او ازدواج کند باید آن زن حتما با شخص سومی ازدواج کند و با او همبستر شود.
در واقع این آیه برای تنبیه مرد مسلمان از بدن زن استفاده ابزارى کرده است.
جالب اینجا است که این وظیفه سنگین را معمولا در طول تاریخ خود روحانیت(قشر آخوند و ملا) انجام میداده است. شما چه فکر می کنید؟ آيا موجودى كه چنين تفكراتى را به جامعه القاء ميكند ميتواند خداى خالق تمام كهكشانها باشد؟؟
٢١) بر اساس آیه ١١ #سورة_نساء سهم زن از ارث، نصف سهم مرد است. این حرف با اصل يکم اعلامیه جهانشمول حقوق بشر که حقوق تمامی افراد بشر را یکسان می داند در تضادى كاملا فاحش است.
٢٢) در آیه ١٠ از #سورة_الممتحنه می خوانیم که: ای کسانی که ایمان آوردید، زنان مؤمنه ای که هجرت کرده اند و به سوی شما آمدند، خدا به ایمانشان داناتر است.
شما از آنها تحقیق کنید، اگر با ایمانشان شناختيد دیگر آنان را به شوهران کافرشان بر مگردانید که هرگز این زنان مؤمن بر کفار و آن شوهرات كفر به این زنان حلال نیستند.

ادامه دارد ....
https://t.center/Iamkheradgera
▪️ اسماء الله الحسني، صفاتى براى الله يا نام بتهاى عرب؟

#قسمت_هفتم

#یعقوبی در تاریخ خود جلد ١ صفحه ٢٥٦ در مورد آن چنين آورده است:
نحج للرحمن بيتا عجبا، مستترا، مضببا، محجبا.
▪️نتیجه اینکه #الهه_الرحمن از الهه های شناخته شده درمیان عرب های بت پرست آن دوران بوده و فی الواقع وحی و یا حتی اختراع اسمی از جانب #محمد برای انتساب آن به الله نبوده است،
بلکه تحت تاثیر فضای دینی آن زمان هوشمندانه به عاریت گیری این الفاظ اقدام می نموده است تا الله را جامع تمام خصوصیّات سایر الهه های مورد پرستش و ستایش در عرب آن دوران قلمداد کند.در واقع یک الله با قدرتی تمام عیار و با خصوصيات تمامى الله هاى اعراب كه قدرتمند تر تمامى الهه هاست.
چنانچه قبلتر هم ذكر شد مفسرين بزرگى مانند #جلالین و #ابن_کثیر به مشتق شدن نام برخی از بت ها به وضوح اشاره می کنند. و در واقعيت نيز این همه اقتباس گیری محمد از آیین بت پرستی آن دوران هم جالب و هم در خور توجه است.
در مقاله قبلى نيز كپى كردن روزه و ورود آن به اسلام توسط محمد و به تقليد از نصرانيها و صائبين را مفصلاً عنوان کرديم كه محمد آن را بعنوان دستورى از سوى الله و بعنوان يك عبادت الهى به خورد پيروانش داده است.
ممکن است در اينجا مغلطه ای از سوى اسلامگرايان صورت بگيرد و بگويند که این ها همه عبادت های توحیدی اديان ابراهیمی بوده اند كه کم کم از راه خود منحرف شده و شکل عبادات شرکی به خود گرفته اند.
در جواب این مغالطه کاران می گوییم اولا اینکه بخش عمده و اعظم این نوع خداپرستی عمدتا شکلی عربی دارند و سابقه قبلى نداشته اند و اين به خودى خود بزرگترین دلیلی است که این شیوه عبادات به هیچ نحو از سوى آسمان نیامده و در حقيقت ساخته دست یک انسان عرب است جهت اتحاد دینی-سیاسی اعراب.
در ثانی رسوماتی نظیر #حج که بعدا راجع آن به بحث خواهیم نشست شعار بت پرستی در سراسر شبه جزیره بوده که با دقت اطرافیان محمد و گوشزد کردن آن ها در ردیف شعائر الله به حساب آورده شده اند مانند رسم صفا و مروه و
نکته سوم اینکه ماه های حرام اساساً یک قرار داد میان اعراب بوده که آن ها هم بعدا تبديل به ماه های حرام نزد الله شدند.
هیچ کدام از این عبادات و رسومات در دیگر ادیان ابراهیمی نبوده و فقط و فقط جنبه آیینی و عربی داشته و کار محمد فی الواقع متحد کردن الهه های مختلف سرزمين اعراب بوده که منجر به اتحاد دینی در آنجا شده و غایتاً منجر به اتحاد سیاسی سراسر مناطق شبه جزيره در زیر لوای الهه واحد الله گردید.

ادامه دارد.....

https://t.center/Iamkheradgera
▪️ آيا محمد، پيامبر اسلام وجود خارجى داشته است؟

#قسمت_هفتم(آخر)

#عبدالملك_مروان در حقیقت «کنستانتین و پاولوس مقدس در یک شخصیت است.» او زبان عربی را به نام زبان فرمانروایی خودش نهادینه کرد. شکل و تصویر را از روی سکه های پول برداشت، نخستین ساختمان های اسلامی را به نام «بیت المقدس یا Dome of the Rock » بناکرد.
از نگاه «تام هُلاند (Tom Holland)» او خودش را به نام نماینده خدا یا «خلیفه» شناساند. #عبدالملک خودش را در جایگاه #محمد نشاند. پس از مرگ عبدالمالک از قدرت مطلقه حکومت خلیفه گری او کاسته شد. همزمان رویدادهای دیگر شکل گرفتند.
با گسترش فرمانروایی اسلام و فتح کشورهای تازه، موجی از بردگان به سوی ام القرای اسلام و کانون خلیفه گری روانه شدند که در سربازخانه ها و در مرزها و حاشیه شهرها همانند عراق جای داده میشدند.
نوادگان این بردگان، به ویژه آنها که آزاد میشدند، #قرآن خواندن را آغاز میکردند و کوشش میکردند که پیام های «آسمانی» آنرا در راه دستیافتن به حقوق انسانی، رحمت و ایستادن در برابر زورگویی ها و گُستاخی های اشغالگران عرب، برعلیه سروران عربشان تفسیر کُنند.
بسیاری از این بردگان مسیحی، یهودی یا زرتشتی بودند؛
آنها فرهنگ ها و باروهای دینیشان را در گفتگوهای دینی وارد میکردند. با تاثیر پذیری از فرهنگ ها و باورهای دینی گوناگون، اسلام از شکل خام و آغازینش به شکل «تکامل» یافته امروزیش رسیده است.
▪️ نمونه اول: برخی از کیش های اسلامی خیانت جنسی به همسر را با شلاق زدن کیفر میدهند، و برخی دیگر با سنگسار، درحالیکه کیفر سنگسار در قرآن وجود ندارد، و این قانون از دین یهود گرفته شده است.
▪️نمونه دوم: برپایه سفارش قرآن مومنین باید سه بار در روز نماز بخوانند. ولی امروز مسلمان ها پنج بار در روز نماز میخوانند؛ زرتشتیان پنج بار در روز نماز میخوانند، از اینرو آیین پنج بار نماز خواندن در اسلام از زرتشتیان گرفته شده است. آیا اینها نمونه هایی از تاثیر پذیری اسلام از دین های دیگر نیست؟
بدینسان دین اسلام با تاثیر پذیری از فرهنگ های گوناگون آغاز شد و به شکل نو و امروزی درآمده است. ولی این ویژگی ها به دین اسلام اعتبار «دین حقیقی» را نمیدهد. همه این دگرگونی ها را به شکلی با دست بردن در حدیث و سنت به محمد نسبت میدهند که آغازی برای سُست کردن نظام خلیفه گری در اسلام است.
#مترجم : Javid Namjou

پايان ....
https://t.center/Iamkheradgera
▪️پيامبر اسلام، گذار از بت پرستى سنتى به بت پرستى اسلامى

#قسمت_هفتم

#خلاصه_ترجمه و پيام اين حدیث بدين صورت است:
١) بهترین ایام روز جمعه است
٢) دستور داده شده در این روز بیشترین صلوات بر محمد فرستاده شود
٣) صلوات همه مسلمانان به قبر جناب محمد می رسد چون مدعی شده جسد انبیاء نمی پوسند
اگر دقت کنید تمامی عبادات و جو روحانی اسلام به نحوی بر محمد ختم می شود. تمرکز در کمترین عبادات با محمد گره خورده است.
اما ببينيم ادامه اين شعار كه از به صلوات نام ميبرند، چه معنا و مفهومى دارد.
در واقع ميخواهيم معناى اين جمله يعنى:
" صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ".
را بيابيم و بررسى كنيم.
صَلّي به معنای دعا هست و در زبان #سریانی_آرامی به معنی انحناء است.
پس صلاة با انحناء یعنی سجود همراه ميشود. اگر صلّی به معنی دعا باشد یعنی در واقع به عمل سجده كردن قلمداد می شود.
کاهنان سریانی که رو به مردم می کردند می گفتند "صلوا علیَّ" یعنی ای مردم برای من از خدا برکت بطلبید و این طلب صلوات از مردم فی الواقع رسم کاهنان سریانی بوده است.
پس می توان گفت که صلّ علیَّ یعنی البرکة یا طلب برکت یا دعا له بالبرکة يعنى براى كسى بركت و خير طلبيدن.
امّا معنی "و سلّم" که همان سلام است که ما در هنگام ديدار با همديگر آنرا ادا ميكنيم كه در زبان فارسى مرادف فارسى آن يعنى درود را بكار ميگيريم.
ببينيم #طبری مفسر بزرگ قرآن در معناى بركت در تفسیر خود چه چيزى نوشته است!
ايشان در تفسير طبرى ذيل آيه مربوطه ميگويد:
كما حدثني علي قال: ثنا أبو صالح قال: ثني معاوية، عن علي، عن ابن عباس، قوله ( إن الله وملائكته يصلون على النبي يا أيها الذين آمنوا صلوا عليه ) يقول: يباركون على النبي. وقد يحتمل أن يقال: إن معنى ذلك: أن الله يرحم النبي، وتدعو له ملائكته ويستغفرون، وذلك أن الصلاة في كلام العرب من غير الله إنما هو دعاء .
#طبری می گوید: یصلون علی النبی یعنی یبارکون علی النبی یا یرحم النبی و در کلام عرب صلوات یعنی دعا. و در واقع طلب بركت براى محمد است.
تاثیر آثار و فرهنگ سریانی و آرامی بر اسلام زیاد است و در جاى جاى عبادات و احكام اسلامى به وضوح قابل مشاهده است كه خود می تواند موضوع طولانى و كاملا تخصصى در یک بحث باشد اما آنچه مبرهن است در خواست صلوات از مردم برای خود توسط محمد شبیه در خواست کاهنان سریانی برای خود به جهت برک یا تبرک می باشد كه كمى پيشتر در موردشان نوشتيم.
▪️ نکته مهمى كه در اينجا قابل ذكر است این است که چرا باید در صلوات به آل محمد درود بفرستیم؟

ادامه دارد...

https://t.center/Iamkheradgera
More