I am kheradgera

#قسمت_هشتم
Канал
Логотип телеграм канала I am kheradgera
@IamkheradgeraПродвигать
5,42 тыс.
подписчиков
9,44 тыс.
фото
15 тыс.
видео
6,24 тыс.
ссылок
توییتر: https://twitter.com/Iamkheradgera1?s=09 اینستاگرام: https://www.instagram.com/Iamkheradgera1 کانال تلگرام: https://t.center/Iamkheradgera
Audio
💥موضوع: روز عاشورا، مشروعیت یا عدم مشروعیت قیام حسین

📌#قسمت_هشتم

🎤سخنران: استاد بزرگوار #ايمان_سليمانى_اميرى



🔥کانال: من خردگرا هستم👇

@Iamkheradgera
💥نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن

📌#قسمت_نهم

سپس نگهبان پُرسید: ‘آیا او فراخوانده شده است؟ جبرئیل پاسخ داد: ‘آری.’ سپس نگهبان گفت: ‘او خوش آمده است، ورود او خوشایند است.’ سپس(دروازه ای) باز شد. و هماهنگ با آن، من به آسمان پایينی اندر شدم. حضرت آدم در آنجا بود. جبرئیل گفت: ‘این پدر تو حضرت آدم است. از اینرو بر او درود بفرست.’ هماهنگ با آن،من برای او درود فرستادم و او پاسخ داد. سپس حضرت آدم گفت: ‘خوش آمدید؛ ای پسر و پیامبر خوب.’ این داستان ادامه پیدا میکند و بگونه خسته کُننده گُزارش های آن بدینگونه تکرار میشود، که چگونه جبرئیل محمد را از یک آسمان به آسمان دیگر میبرد، و با رسیدن به دروازۀِ هر آسمان همان پُرسش ها و پاسخ ها تکرار میشوند. در آسمان دوم محمد را با یحیی (غسل تعمید دهنده) و حضرت مسیح آشنا میکُنند؛ در آسمان سوم با یوسف، در آسمان چهارم با ادریس، در آسمان پنجم با هارون و در آسمان ششم با موسی.

💢در این میان موسی گریه میکرد؛ و هنگامیکه از موسی دلیل گریه او را پُرسیدند، موسی پاسخ داد که دلیل اشک هایش این آگاهی است که شمار پیروان محمد که وارد بهشت خواهند شد بیشتر از پیروان او خواهند بود.

در آسمان هفتم محمد از ابراهیم بازدید میکند، و همان درود گفتن ها و خوش آمدگویی ها تکرار میشوند. پس از آن من به سوی درخت «سِدرَۀُ المُنتَهی» بالا رفتم [١٧]، که میوه های آن همانند کوزه هایِ کوزه گران است و برگ های آن همانند گوش های یک فیل. او گفت که این درخت «سِدرَة المُنتَهی» است. در آنجا چهار رودخانه وجود داشت، دوتا رودخانه که به درون هدایت میشدند و دوتا رودخانه که به بیرون.

💢من پُرسیدم: ای «جبرئیل»! این رودخانه ها چه هستند؟ او پاسخ داد:
آن دو رودخانه های اندرونی از بهشت سرچشمه میگیرند، ولی آن دو رودخانه بیرونی رودخانه های «نیل» و «فرات» هستند. گزارش این سفر با بسیاری از جزییات بیشتر ادامه پیدا میکند، که در میان آنها رویداد گریه کردن حضرت آدم است که در نوشته پیشین [١٨] به آن اشاره کردیم؛ و نیازی به تکرار آن در اینجا نیست. در آثار توده پسند [١٩] که بخش بزرگی از مسلمان های نواندیش دانستنی ها و داده های(اطلاعات)خودشان را از آنجا بدست میآورند، گزارشِ معراج دربرگیرندۀِ ُمعجزه های فراوانی است.

«هنگامیکه محمد به درختِ سِدرَۀُ المُنتَهی رسید، جبرئیل دیگر جرأت نکرد که محمد را در آنسوی درخت همراهی کُند، در نتیجه فرشته ای به نام اسرافیل وظیفۀِ راهنمایی محمد را پذیرفت و او را به سرزمین زیر فرمان خودش هدایت کرد، به جاییکه رسول الله تا تختِ فرمانروایی خُدا پیشرفت؛ و در آنجا با آوایی که از خود خُدا سرچشمه میگرفت، از محمد درخواست شُد تا دَمپایی هایش را درنیاورد، زیرا تماس با آن حتی ارج و کرامتی برای درگاه خداست [٢٠].»

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت هشتم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/21083
💥نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن

📌#قسمت_هشتم

یک جانور سپیدی که چیزی میانِ استَر و الاغ بود در نزدیکیِ دَرِ مسجد پدیدار شود؛ این جانور در پهلوهایش دارای دو بال بود و در هنگام شتاب گرفتن میتوانست به اندازه ای که میدید پرش کُند. جبرئیل مرا سوار این چهارپا کرد؛ سپس جبرئیل با من گام برداشت، (بگونه ایکه) او از من جلو نمیزد، و من هم از او پیشی نمیگرفتم.

💢ولی هنگامیکه من برای نُخستین بار نزدیک این جانور شده تا سوارش شوم، او روی دو پایش برخاست. هماهنگ با آن، جبرئیل دستش را بالا بُرد و رویِ یالِ آن چهارپا گذاشت: سپس او از آن چهارپا پُرسید: ای «براق»! آیا تو از رفتارت شرم نمیکُنی؟ ای «براق»! سوگند به خُدا، تا پیش از محمد که خادم خداست کسی سوار تو نشده است که ارجمندتر از او در پیشگاه خدا باشد.’ هماهنگ با آن، «براق» به اندازه ای شرمگین شُد که دانه های عرق از بدنش سرازیر شُدند.

سپس «براق» آرام ایستاد تا من سوار او شدم. «الحسن» گزارش کرده است که:
پیامبر خدا به راه افتاد و جبرئیل نیز با او همراه شُد، تا اینکه آنها به اورشلیم رسیدند. محمد در آنجا ابراهیم و موسی، عیسی و گروهی از پیامبران را یافت. هماهنگ با آن، رسول الله در جایگاهِ پیشنماز با آنها اقامه نماز کرد. پس از آن، جبرئیل دو آوَند (ظرف) آورد؛ در یکی از آنها می (شراب) بود و در دیگری شیر.

💢هماهنگ با آن، رسول الله آوندِ شیر را بدست گرفت و از آن نوشید، و به آوندِ می دست نَزَد. سپس جبرئیل به رسول الله گفت: «شما و پیروانِ شما به سرشت و نهاد طبیعت هدایت شده اید. ای محمد! از اینرو نوشیدن می بر شما حرام است.»
سپس رسول الله راهش را دُنبال کرد. و بامدادان، محمد به سوی مردم قبیلۀِ قریش رفت و دیده های خودش را با آنها درمیان گذاشت. سپس بسیاری از مردم گفتند: «به خدا سوگند! آنچه که تو میگویی همانند روز روشن است! به خدا سوگند!
یک کاروان برای سفر از مکه به سوریه یک ماه زمان نیاز دارد و یک ماه نیز برای بازگشتن. آیا محمد میتواند یک شبه چنین سفری را انجام دهد و بامداد به مکه بازگشته باشد [١٥]؟»

برپایۀِ این گُزارش، ُمحمد در یک شب از مکه به اورشلیم رفته و بازگشته است. ولی بازگویی های (روایت های) سپسین در اینباره بگونۀِ قابل توجه ای به این سفر شاخ و برگ داده اند؛ به هر روی، همۀِ این بازگویی ها ادعا میکُنند که گُزارش آنها ُمستقیم از خود محمد سرچشمه گرفته است.

💢در کتاب «مشکات المصابیح» نوشتۀِ « محمد بین عبدالله خطیب تبریزی» که در سال ١٣٤٠ یا ١٣٤١ میلادی فوت کرد، این داستان با استناد به نام یک سری از نویسندگان گزارش شده است که آنرا بازگویی کرده اند: «رسول الله [١٦] گُفت....هنگامیکه من بخواب رفته بودم،...یک شخصی (جبرئیل) پیش من آمد: سپس او سینه مرا شکافت و قلب مرا بیرون آورد. سپس او یک جام تلایی (طلایی) پُر از ایمان آورد. قلب مرا بشُست؛ پس از اینکه او قلب مرا سرجایش گذاشت، من بخود آمدم....سپس او مرا پیش یک چهارپای سفیدی آورد که کوچکتر از اَستر، ولی بُزرگتر از الاغ بود: آن چهارپا را «براق» مینامیدند، و هر پرش او به اندازۀِ مسافتی بود که میتوانست ببیند. سپس او مرا سوار آن چهارپا کرد، و جبرئیل مرا به همراه بُرد تا اینکه ما به پایین ترین طبقه آسمان رسیدیم. او درخواست ورود کرد. سپس کَسی (نگهبانی) پُرسید: ‘آنجا کیست؟
همراهِ من پاسخ داد: ‘جبرئیل’. آن نگهبان پُرسید: ‘و آن شخصی که همراه شماست، کیست؟’ جبرئیل پاسخ داد: محمد.

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت هفتم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/21068
💥دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ

#قسمت_نهم

در اینجا باید نوشته هایی که بر دیوارهای داخلی پرستشگاه ها (قبه الصخره، مسجد معاویه در دمشق و مدینه) نگارش ُشده اند، در کانون توجه ما بایستند. این نوشته ها را به دستور حاکمان و با هدف و با برنامه بر دیوارهای اندرونی پرستشگاه هایی که بنا میکردند، بازتاب میدادند، بگونه ایکه میشود از روی این نوشته ها برنامه رسمی و مذهبی آنها را بازشناخت.

💢٣.٢) دوران عبدالمک
همۀِ صفتهاى ستایش کُننده که در سال ٦٩٣ میلادی بر دیوار اندرونی قبه الصخره در اورشلیم نگارش شده اند، بگونه آشکار و روشن در پیوند با «عیسی»، پسر مریم هستند؛ در این نوشته برای «عیسی» از خُدا درخواست آمُرزش میشود. ادعایِ فرزن ِد خُدا بودنِ «عیسی» رد میشود. و نوشته ای بر دیوار بیرونی قبه الصخره که همزمان (٦٩٣ میلادی برابر با ٧٢ هجرى قمرى) با آن نوشته بر دیوار اندرونی این ساختمان است، گواهی به یگانگی الله و بدون شریک بودنِ او میدهد و همان فرنامها را در ستایش از بلندپایگیِ «عیسی» بکار میبرد:

📌فرستاده (رسول)، پیامبر، ستایش شونده (مُحَمَد)، خدمتکار خدا (عبدالله)؛ ادعای خدا بودن «عیسی» رد میشود.

برای فرستادۀِ خدا (رسول الله) درخواست آمرزش از خدا میشود. ولی نام «عیسی» یا نام «مسیح» بیان نمیشود، با آنکه تلاش این نوشته در رد ادعای پسر داشتن خداست، و برپایۀِ نوشته ای که بر دیوار اندرونی این ساختمان، نگاشته شده است، منظور از همۀِ پاژنام های بالا «عیسی مسیح» است(٢٥). همچنین سنگنبشته ای بر یک ستون سنگی (که فاصله میان شهرها را نشان میدهد) در نزدیکی «طبریه (اسرائیل)» که از سال ٧٠٤ میلادی برابر با سال ٨٣ هجرى قمرى سرچشمه میگیرد، به یگانگی خدا و اینکه «مُحَمَد» فرستاده خداست، گواهی میدهد(٢٦).

💢و وجود هرگونه شریک برای خدا رد میشود. همچنین روی سکه ها که باور مذهبی کسانی را بازتاب میدهد که حق سکه زدن دارند، حتی از زمان «معاویه» نام «عیسی» وجود ندارد. ولی دلیل این ادعا که نوشته های روی سکه ها به «عیسی» اشاره میکنند، وجود نمادهای مسیحی روی این سکه هاست: وجود چلیپا (صلیب) روی سکه ها همراه با نمای یک فرمانروای آخرِ زمانی (apocalyptic) در شمایل «عیسی»، سر «یحیی» غسل دهنده به همراه کبوتر (نماد غسل شدن عیسی). همچنین در آغاز دوران «عبدالملک»، نام «مُحَمَد» همراه با چلیپا که یک نماد آشکار مسیحی است (یا به همراه نمای یک فرمانروای مسیحی)، روی سکه ها نمایان میشُد(٢٧).

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت هشتم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/19539
💥دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ

#قسمت_هشتم

از اینرو، نام «مُحَمَد» صفتى در ستایش از «عیسی» است، همانگونه که این واژۀِ ستایش کُننده در مسیحیتِ سوریه ای و مسیحیت سریانی/ عربی (پیش از کنفرانس نیسه) روی سکه ها کنده کاری شده، و بر روی دیوار اندرونی قبه الصخره و در نوشته های قرآنی نوشته شده است:

💢عیسی برگزیده/ستایش شونده (مُحَمَد)، مسیح (مسیاح)، خدمتکار خدا (عبدالله)، پیامبر (نبی)، فرستاده (رسول)، کاردار، دادرس و نماینده خدا (ولی الله)، کلام و روان خدا. ولی چه ُشد که با گذشت زمان «مُحَمَد-عیسی» پیامبر عرب ها ُشد؟
٣) گُسیخته شدن پیوندِ میانِ فرنامِ مسیحیِ «مُحَ َمد» با «عیسی»
٣.١ کاربُرد و امکان کژبرداشتی(سوتفاهم) از فرنام مسیحیِ «مُحَ َمد» کاربُردِ صفتهای «مقدس» و ستایش کُنندۀِ مسیحی این است که تجربه هایِ دینباوران را در این پیوند بیان کُنند که به کمکِ «عیسی» همۀِ پُرسش های مذهبی آنها «پاسخ داده شده» و امیدهایِ آنها جان گرفته است- آنهم باوجود نبودنِ سند در تایید این تجربه ها.

«عیسی» برای کسانیکه به او باور دارند، همانند «داروی درمانی» است. از اینرو در انگاشتِ (تصور) مسیحیان، «عیسی» موجودی با برترین توانایی هاست. و این انگاشت دربارۀِ توان شفابخشی «عیسی» در همۀِ روایت های دینی و فرهنگی آنها بازتاب یافته است(٢٤). اکنون جُدا از اینکه «عیسی» (در تاریخ و فرهنگِ مردمان «سامی») نمادِ دخالتِ خُدا در تاریخ انسانیت از زمان آفرینش است) در جایگاهِ «مسیح» (نجات دهنده)، رسول (فرستاده)، «مُحَمَد» (ستایش شونده)....، یا هماهنگ با فرهنگِ یونانی «عیسی» پسر جسمانی خدا، و کلام خدا نامیده شود، در این صفتهای ستایش کُننده ایده آل های مذهبی و تصورات امیدبخش بازتاب مییابند که در تضاد با این اندیشه است که عیسی را نماد «ناتوانی و تنگدستی» نشان میدهد. از اینرو از نگاه روانشناسیِ مذهبی باورپذیر است، که این ویژگی
هایی را که به «عیسی» نسبت میدهند، برای دینباوران جذاب تر از خود او باشند.

💢در عیسی شناسى یونانِ باستان این خطر وجود داشت که صفاتى را در ستایش از پهلوانان افسانه ای بسازند، سپس در یک زمانی خود این صفت ها شخصیت های تاریخی شوند؛ در پیوند با «عیسی»، پیروانش او را خدایی میدانستند که روی زمین نمای انسانی یافته بود. و آنها آن «عیسی» را که قابل لمس بود نادیده میگرفتند. همچنین در عیسی شناسی یهودی/مسیحی و عیسی شناسی سوریه ای/ عربی میتوانستند القابی را که به بلندپایگان میدادند، آنچنان خیره کننده بوده باشند که شخص «عیسی» را به پس رانده باشند. این فرآیند که در آن، توجه به شخصِ «عیسی» به صفتى منتقل شده است که در ستایش از «عیسی» برای او ساخته اند، و جدا شدن صفت «عیسی» از خود «عیسی» که سبب ساز تاریخی آن بوده است، از نگاه تاریخی اثبات شده است

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت هفتم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/19501
💥امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها

#قسمت_نهم

هنوز آفتاب گرم تابستان از پیشانی دیوار غربی زیارتگاه فروتر نخزیده بود که متولی گرى خاله هاجر، مثل همۀ مشاغل پر درآمد، مدعیان و رقیبها پیدا کرد، از ملا توتی روضه خوان ناخوش آواز و ناموزون حرکات هم محله اي مان گرفته تا ملا رقیه مکتبدار خشونت شعاري که تا همین دیروز با دیدن قیافۀ اخمو و ترکه هاي در آب خیسانده اش ستون فقراتم به لرزه می افتاد و اکنون به فیض نظر کردگی در آغوش محبتش جا خوش کرده بودم، از تفی که همراه بوسه هایش بر صورتم می مالید دلم را به هم می زد. جنگ سرد رقیبان براستی تماشایی بود، هر یک به شیوه اي در پی جلب نظر عنایت من بودند و حربۀ راندن حریفانشان از این قبیل که:

💢من از روز اول می دونستم این بچه نظر کرده یه . .نگاه کن چه نوري تو صورتش تتق میزنه . .هر دعایی که این بچه بکنه مستجاب می شه .
خود من همین پارسال خواب دیدم که داشت با دو طفلون مسلم بازي می کرد، دستش به مس برسه طلا می شه، و صدها کلمات قصاري که مفهوم بعضی را می فهمیدم و بعضی را نه . کارم گرفته بود، بی آنکه خود بدانم و بخواهم در شمار ابدال و اقطاب و مشایخ درآمده بودم و صاحب کشف و کراماتی شده بودم.

نمی دانم کدام شیر پاك خورده اي فاصلۀ دو فرسخی امامزاده علی تا سیرجان را طی کرده و خبر کرامات مرا به سرعت برق و باد به گوش بقیۀ اهالی رسانده بود که مقارن ظهر شمارة زوار دو برابر شد و غروب آن روز نه تنها صفه ها و اطاقهاي دور حیاط و صحن امامزاده لبریز جمعیت شد که بسیاري در سنگلاخهاي دور و بر زیارتگاه اطراق کرده بودند و عجبا که همه شوق زیارت مرا داشتند و من هم که به رمز چشم گریان چشمۀ فیض خداست پی برده بودم چنان سیل اشکی در آستین داشتم که چه عرض کنم. اکنون که از فاصلۀ نیم قرن زمان بدان صحنه می نگرم صادقانه اعتراف می کنم که اصلا و ابدا به فکر شیادي و مردم فریبی نبودم، راستش را بخواهید عقلم بدین جاها نمی رسید که امان از عقل نارس طفلانه.

💢واقعیتش این است که وقتی می دیدم مردم به محض اینکه چشمشان به من می افتد شروع می کنند به گریستن و ضجه زدن، من هم می زدم زیر گریه. آخر شما که بهتر از من می دانید گریه هم مثل خنده عارضه اي است مسري؛ و امتحاتش آسان. در هر مجلسی که هستید شروع کنید به خندیدن و خندة بیجاي خود را نیم دقیقه اي ادامه دهید تا ببینید چگونه حاضران جلسه به خنده می افتند و می خندند، البته به ریش مبارك شما نه به طبع مقلدمآب خودشان.

قصه کوتاه. آن روز تمام روز من به شکم چرانی گذشت و هق هق بیجا زدن، و تمام روزِ متولیانم که اکنون به هفت هشت نفر رسیده بودند به انباشتن سکه ها و اسکناسها. دیگر رمقی برایم نمانده بود، متولیان نمی گذاشتند به جمع بچه ها ملحق شوم و مثل آنها آزادانه به بازي پردازم. دلم در آرزوي ساعتی خاکبازي و گلگلورانی لک زده بود. اما "مریدبانها" دست بردار نبودند و مریدان بیمار و مقروض و گرفتار هم التماس دعا داشتند؛ و سر خیلِ همه مادرم که، از دیشب سفارشهاي بی انتهایش آغاز شده و خواب خوش از دیدگانم بریده بود که:"مادر جان! دعا کن،دعاي تو مستجاب می شه، براي پدرت دعا کن، بگو خدایا قرضهایش را ادا فرما، بگو خدایا رحمی به دل طلبکارها بینداز، بگو خدایا به آب قنات صدر آباد برکت بده، بله مادر یاد دایی زندانیت هم باش، دعا کن که خدا خلاصش کنه."

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت هشتم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/18264
💥امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها

#قسمت_هشتم

در آشوب ازدحام خلایق، فریاد شیون آمیز مادرم را تشخیص می دادم که: " برشکاکش لعنت. مگر دین و ایمانی براى مردم این دوره باقی مانده؟
گریۀ بچۀ من، اگر معجزة امام رضا نیست پس چیست؟

💢چرا سفرهاى دیگر حتی یک قطره اشک توي چشمش جمع نمی شد؟ سر و جانم به فدایت یا امام رضا." ساعت به ساعت هجوم زوار به طرف اطاق ما بیشتر می شد و من هم، بی آنکه تعمد و تلاشی در کار باشد، اشک می ریختم. چشم گریانم چشمۀ فیض خداوندي شده بود و خشکیدن نداشت. موضوع شکستن گلگلو بکلی فراموشم شده بود، اصلا یادم نبود که گلگلویی داشته ام و شکسته است و فعلا هم در گوشۀ حرم افتاده است . اگر عیساي مریدبان نمی آمد و مردم را از دور و برم دور نمی کرد و در بغل نوازش نمی گرفت و گلگلو را به دستم نمی داد، محال بود در آن حال وهوا به یادش افتاده باشم.

وقتی که گلگلو به دستم رسید از لاي مژگان اشک آلود نگاهی به آن انداختم. عجبا، معجزه رخ داده بود. گلگلویم صحیح و سالم پیش چشمم بود و صداي عیساي مریدبان در گوشم که " گلگلوي بچه زیر دست و پاي زوار افتاده بود، چرخش در آمده بود، درستش کردم؛ بگیر بابا! گریه بس است برو بازي کن جانم. آي بر پدر و مادر هر چه شکاك است لعنت. پدر سگهاي بی دین بابی می گویند عیساي مریدبان دروغی سرِ هم کرده تا مردم به زیارت بیایند و پولی گیرش بیاید.

💢آي بر پدر و مادرتان لعنت. خدا چشمتان را کور کرده، نمی بینید بچۀ به این کوچکی چه اشکی می ریزد؟ شما هم بدبختها قلبتان را مثل قلب این طفل معصوم صاف کنید تا معجزة امام را ببینید."

هنوز ساعتی از غروب آفتاب نگذشته بود که از برکت گریۀ بی امان یکباره موقعیت خانوادگی و اجتماعی من دیگرگون شد. طفل معصومی شدم " نظر کرده" که چشمش به جمال مبارك امام افتاده است و سر تا پایش تبرك است. نخستین کسی که این کشف مهم را اعلام کرد حاج ملا خدیجه همسایۀ همسفرمان بود که در میان حیرت حاضران پیش آمد و دستش را از زیر چادرش بیرون آورد و بر سر و گوش من کشید و با فرستادن صلواتی بر چشمان قی کرده و لبان چروکیدة خودش مالید، و صدایش را بلند کرد که " این بچه نظر کرده امام رضاست، همه وجودش تبرك است، خاك راهش را باید مثل توتیا توي چشممان بکشیم". در پی این فتواي قاطع، هجوم حاضران شروع شد؛ یکی دستم را می بوسید، دیگري تکه اي از لباسم را می خواست و سومی لنگه کفش از پا درآمدة خاك آلودم را بر چشمهایش می مالید، و اگر مادرم زودتر به فکر نیفناده و مرا به پستوي اطاق نبرده و در را به رویم نبسته و خودش در نقش " رضوان" به دربانی نپرداخته بود، چه معلوم که فی المجلس قطعه قطعه ام نکرده بودند و اجزاٍ بدنم را به عنوان تبرك با خود نبرده بودند .

💢از بامداد روز بعد با انتشار خبر نظرکردگی بنده و گریه هاي بی اختیار دوشینه ام، هم وضع من دیگرگون شد و هم طرز مراجعۀ زوار تغییر شکل مطبوعی یافت، از برکت ابتکار خاله هاجر همسایۀ دست راستی مان که، بشقاب پر از نقل و نباتی را جلوم گذاشت تا هر چه دلم می خواهد بخورم و او پس مانده اش را که با سرانگشتان من تبرك شده، میان زوار تقسیم کند و بجاي هر دانه نقل کلی شیرینی و قوتو و آرد نخود و نان چرب و شیري و حتی سکه ها دو قرانی و پنج قرانی تحویل گیرد، و لاي پرِ چارقدش بپیچد.

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت هفتم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/18191
💥محمد، پيامبر اعراب، پسر چه كسى بود عبدالله يا شخصى ديگر؟

📌#قسمت_نهم(آخر)

بنا بر روایاتى كه نقل كرديم، عبدالله هنگام وفات ٢٥ ساله بوده و از طرفی گفته شده یکسال با آمنه در عقد نکاح بوده است پس عبدالله آن زمان ٢٤ ساله داشته است. فلذا نظریه نزدیکی عبدالله با آمنه به محض عقد هم به لحاظ عقلی درست است هم به لحاظ ساختار فرهنگی. این که باز یک عده ماله کش می گویند آمنه خردسال بود و عبدالله صبر کرد اون بزرگ شود، پوزش تف سر بالاست زیرا چطور عبدالله آمنه را عقد کرده و صبر کرده او بزرگ شود اما در طول یک سال آمنه به محمد حامله شده است؟

نگاهى خلاصه به گفته هاى تاريخى بيندازيم: 

(آمِنِه بنت وَهْب (زاده؟ - درگذشته ٥٧٧ ميلادى)، مادر محمد بود. هنگامی که به محمد باردار بود، همسرش عبدالله درگذشت و هنگامی که پيامبر شش‌ساله بود، خود او در ابواء بیمار شد و درگذشت.

از زنان قریش بود که در ۱۲ یا ۱۳ سالگی به همسری عبدالله بن عبدالمطلب درآمد. آمنه یک سال پس از ازدواج با عبدالله یعنی در عام الفيل، محمد را به دنیا آورد. دوران ٩ ماه حمل آمنه را حساب كنید و یکسال زندگی مشترک این دو نفر یعنی ٣ ماه به اضافه ٩ ماه.

💢در مجموع در این یک سال باید نزدیکی صورت گرفته باشد بعلاوه ٩ ماه بارداری بعلاوه ٣ ماه هم زندگی مشترک، یک سال تمام می شود. حالا چطور حمزه که مادرش با مادر محمد در یک مجلس عقد نکاح کرده اند چهار سال بزرگتر درمی آید از عجایب اسلام است.

حال بماند این وسط تولد محمد در عام الفیل هم مطابق روایت به شدت دچار تناقض است و ما قصد موشکافی آن را در این بحث نداریم.
از اين روی در روایت اسلامی در مورد مدت حمل یا حاملگی سعی کرده اند بگویند این مدت می تواند تا دو سال و چهار سال هم بطول بیانجامد. بعنوان مثال ابن هشام گفته مالک و ضحاک دو سال در شکم مادرهایشان بودند و بعد جواز ٣ سال و ٤ سال را هم صادر کرده اند که خود می تواند نقطه عطفی باشد برای کسانی که پی به دروغ بودن و متناقض بودن روایات اسلامی راجع نحوه تولد محمد باشد.

فقد ذكر أن مالكا مكث في بطن أمه سنتين، وكذا الضحاك بن مزاحم التابعي مكث في بطن أمه سنتين. وفي المحاضرات للجلال السيوطي أن مالكا مكث في بطن أمه ثلاث سنين، وأخبر سيدنا مالك أن جارة له ولدت ثلاثة أولاد في اثنتي عشرة سنة بحمل أربع سنين

📚#منبع: السيرة الحلبية = إنسان العيون في سيرة الأمين المأمون جلد : ٢ صفحه : ١١٠

همین روایت را شیعه هم استناد کرده و گفته اند دوران حاملگی تا دو سال هم می تواند به طول بیانجامد:

[ ٢٦٣٦٦ ] ـ وبإسناده عن سلمة بن الخطاب، عن إسماعيل بن أبان ، عن غياث ، عن جعفر بن محمد ، عن أبيه قال : أدنى ما تحمل المرأة لستة أشهر ، وأكثر ما تحمل لسنتين.

📚#منبع: وسائل الشیعه الحرّ العاملی ج ١ ص ٣٤٨

📌براى اثبات يك موضوع جعلى و رهائى دادن محمد از اتهام حرامزادگى تلاش ميكنند كل قوانين دنيا را تغيير دهند.
قبلا هم اثبات كرديم كه عبدالمطلب يك شخصيت جعلى و ساختگى است


📌مطالعه قسمت هشتم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/17278
💥محمد، پيامبر اعراب، پسر چه كسى بود عبدالله يا شخصى ديگر؟

#قسمت_هشتم

اين داستان به زبان های مختلفی روایت شده است و در جایی به عبدالله وعده صد شتر را داده است اما نکته ظریف نهفته در این داستان است این است که آن زن که ادعای پاکدامنی داشته گویا از متاهل بودن عبدالله بی خبر بوده است گویا از زمان ازدواج عبدالله با آمنه هنوز زمان چندانی نگذشته است که آن زن به اصطلاح پارسا چنین پیشنهادی به عبدالله می دهد و خود را زنی زناکار معرفی نمی کند بلکه می گوید:
قَالَتْ: إِنِّي وَاللَّهِ لَسْتُ بِصَاحِبِةِ رِيبَةٍ وَلَكِنِّي رَأَيْتُ نُورَ النُّبُوَّةِ
📚#منبع: الطبقات الكبرى  جلد : ١  صفحه : ٩٦
#ترجمه: گفت: به خدا سوگند من زن بدكارى نيستم، اما پرتو پيامبرى را در چهره ات ديدم

احادیث اسلامی که همگی بر صحت آنان متفق هستند می گویند عبدالله بن عبدالمطلب در سن ٢٥ سالگی از دنیا رفته و آمنه بر محمد حامله بوده است. باید پرسید چه مدت عبدالله با آمنه زندگی کرده است؟ بعضی روایات گفته ٢ ماه برخی نيز کمتر.

💢ابن سعد در طبقات چنین می گوید:

📌وفات عبدالله بن عبدالمطّلب

💢محمد بن عمر بن واقد اسلمى از موسى بن عبيدة ربذى، از محمد بن كعب، و سعيد بن ابو زيد از ايوب بن عبد الرحمن بن ابى صعصعة نقل مى كردند كه آن دو مى گفتند عبد الله بن عبدالمطّلب به قصد بازرگانى همراه با كاروانى از قريش كه كالاى بازرگانى مى بردند، به شام و غزّه رفت. چون از بازرگانى خود و فروش كالاهاى خويش آسوده گشتند، برگشتند و هنگامى كه به مدينه رسيدند، عبدالله بن عبدالمطّلب بيمار بود و گفت من نزد داييها خود، بنى عدى بن نجار مى مانم و او مدت يك ماه در مدينه بيمار و بسترى بود. همراهانش به مكه برگشتند. عبدالمطّلب از عبدالله پرسيد. گفتند: بيمار بود و او را پيش داييهايش بنى عدى بن نجار گذاشتيم. عبدالمطّلب بزرگترين پسر خود حارث را پيش او فرستاد. چون حارث به مدينه رسيد متوجه شد عبدالله رحلت كرده است و در خانه نابغه كه مردى از بنى نجار است او را دفن كرده اند و گور او در غرفه سمت چپ آن خانه قرار دارد. داييهاى عبدالله به كيفيت بيمارى و چگونگى مراقبتهاى خود حارث را آگاه كردند و گزارش دفن او را دادند.

حارث پيش پدر برگشت و اين خبر را داد. عبد المطلب و برادران و خواهران عبدالله سخت افسرده و اندوهگين شدند و در آن هنگام رسول خدا هنوز متولد نشده بود و عمر عبدالله هنگام مرگ بيست و پنج سال بوده است.
محمد بن عمر واقدى مى گويد، همين روايت در مورد چگونگى رحلت عبدالله و سن او هنگام مرگ صحيح ترين روايات در نظر ماست.

📚#منبع: الطبقات الكبرى/ترجمه، ج ١، ص:٨٩
 
ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت هفتم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/17203
Forwarded from Deleted Account
💥علم غیب ائمه شیعه٬ واقعیت یا دروغی شاخدار؟

#قسمت_هشتم

⭕️بر خلاف ادعای اسلامگرایان، امام اول ایشان با آن علم غیب کذایی خود آنچنان از منذربن جارود عبدی (از کارگزاران علی‌ در یکی از سرزمین‌های اشغال شده‌ی ایران توسط اعراب به نام اصطخر) فریب می‌خورد که داد خودش هم در می‌آید!
چنانکه در نامه ۷۱ نهج البلاغه آمده‌است:

📌نامه به «منذربن جارود عبدى» كه در بعضى از كارهاى فرماندارى خويش خيانت كرده بود:
امّا بعد! شايستگى پدرت مرا نسبت به تو گرفتار خوش بينى ساخت و گمان كردم كه تو هم پيرو هدايت و شيوه او هستى و از راه او مى‌روى. ناگهان به من خبر دادند كه تو در پيروى از هوا و هوس فروگذار نمى‌كنى! و براى آخرتت ذخيره‌اى باقى نگذاشته‌اى. دنيايت را با ويرانى آخرت آباد مى‌سازى، و پيوند با خويشاوندانت را به قيمت قطع دينت برقرار مى‌كنى. اگر آنچه از تو به من رسيده درست باشد، شتر (باركش) خانواده‌ات و بند كفشت از تو بهتر است! 


🔥مطالب بیشتر در کانال: من خردگرا هستم👇

@Iamkheradgera
Forwarded from Deleted Account
💥سيّد كيست و به چه كسانى سادات ميگويند؟

#قسمت_هشتم

⭕️اما مقام و منزلت همه سید‌ها یکسان نیست. جیمز فریسر (۱۹) در «سفرنامه کردستان و میانرودان» خود که در سال ۱۸۴۰ چاپ شده، می‌نویسد مقام آنها وابسته به شهرتی که درمورد کارهای خارق‌العاده به هم زده‌اند، بالاتر و یا پایین‌تر است.

⭕️به گفته فرایزر در آن ولایات یکی از بلند پایه‌ترین سیدها، کسی بوده که گویا وارد تنوری با هیزم‌های آتشین و سرخ رنگ می‌شده، تکه‌های سوزان هیزم را به دست می‌گرفته و بدون آنکه دست و یا بدنش بسوزد، می‌گفته «من سردم هست!» آنگاه سید مزبور بدون آنکه نقطه‌ای از بدنش سوخته باشد از درون تنور بیرون می‌آمده است. این داستان باعث اوج گرفتن شهرت و نفوذ آن سید محل گشته، اما فرایزر در اینجا محتاطانه این را هم علاوه می‌کند که طبیعتا هیچ کس شخصا سید نام‌برده را در درون تنوری سوزان ندیده بود.

⭕️البته سیدها هم از داستان‌های خوف‌انگیز که باعث افزایش نفوذ و اعتبارشان می‌شد خوششان می‌آمد، اما هنگامی که شخصی به این داستان‌ها باور نمی‌کرد و به آن محلی نمی‌گذاشت، رفتار سید‌ها بر می‌گشت.

📌مثلا در سال‌های ۱۸۹۰ راهزنی در آذربایجان بود که امن و امان مردم را گرفته بود. اما هرچه می‌کردند، نمی‌توانستند راهزن نامبرده را دستگیر کنند. بالاخره «سیدی وعده داد که در ازای پانصد تومان با خواندن دعایی باعث بازداشت راهزن مزبور شود» (۲۰)
اما راهزن سر گردنه از این تهدید‌ها نترسید، چرا که سربازان محل با او همدست شده بودند. در نتیجه راهزن مزبور با شلیک گلوله‌ای به وسط دو چشم سید، او را از پا درآورد.

⭕️سید‌ها بخت خود را با «فرنگی‌ها» هم آزمایش می‌کردند تا شاید پولی از آنها دسترس کنند. فلویر در بلوچستان به دو سید مسن و جاافتاده برخورده بود که با توپ و تشر می‌خواستند از او پولی بگیرند. فلویر هم عوض جا زدن و پرداختن پول، خود به توپ و تشر نسبت به آن دوسید پرداخته بود. وقتی آن دو این اوضاع را دیده بودند، این بار شروع به تمنا و خواهش پول کرده بودند که در نتیجه فلویر حتی بیشتراز مقدار درخواستی آنها پولی پرداخته، کار را با خوشی پایان داده بود (۲۱).

🌺مردها خواهان ازدواج با زنان سیده نبودند، چرا که فکر می‌کردند که آنها توقعات بیش از حدی دارند. اما خانواده‌ها مایل بودند دختر خود را به عقد سیدی بدهند و حتی مهریه هم نخواهند و مخارج عروسی را هم خودشان تقبل نمایند، زیرا امتیاز و فواید ازدواج با یک سید آشکارا بیشتر از غیر سید‌ها بود.

📌موسر به شکل مبالغه‌آمیزی می‌نویسد «هر کسی که عمامه سبز بر سر دارد، باید حقه باز باشد.» (۲۲) اما مالکلم این تشخیص را «نسبی» کرده علاوه می‌کند که سیدها و ملاها بعنوان فرد، محترم بودند، گرچه بعنوان یک قشر کسی به آنها حرمت نمی‌کرد.
فریر که آشنایی نزدیکی با رفتار و عادات سیدها داشت، می‌نویسد: «سیدها بدترین زالوهای مردم هستند. مردم مجبورند خرج زندگی آنها را تامین کنند. هیچ کس به درجه سیدها نادان نیست، اما آنها هرقدر هم غیر قابل تحمل باشند، مردم جسارت نمی‌کنند توقعات آنها را رد کنند.» (۲۳)

ادامه دارد ...

مطالعه قسمت هفتم از طریق👇

https://t.me/Iamkheradgera/15612




🔥مطالب بیشتر در کانال: من خردگرا هستم👇

@Iamkheradgera
💥جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!

#قسمت_نهم

در ادامه قسمت قبل و نگاهى به احاديث مروج جهاد به اين حديث ميرسيم:
١٣٦٣٨ - حَدَّثَنَا عَفَّانُ، حَدَّثَنَا حَمَّادٌ، عَنْ حُمَيْدٍ، عَنْ أَنَسٍ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: " جَاهِدُوا الْمُشْرِكِينَ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَأَلْسِنَتِكُمْ
إسناده صحيح على شرط مسلم، رجاله ثقات رجال الشيخين غير حماد- وهو ابن سلمة- فمن رجال مسلم.
📚#منبع: مسند أحمد - ط الرسالة نویسنده: أحمد بن حنبل    جلد: ٢١  صفحه: ٢٣٢

#ترجمه: پیامبر اسلام گفته: با مشرکان بوسیله اموال و جان ها و زبان هایتان جهاد کنید.
امّا با مراجعه به سیرت محمد بعد از هجرتش به یثرب یا مدینه تمام زندگیش آمیخته با غزوات و سرایا می باشد.او ٢٧ غزوه و 56سیره برایش رخ داده ودر ٩ جنگ شخصا جنگیده است.

💢سیر تکاملی جهاد در اسلام بنا به بررسی های سیره و تاریخ حیات محمد در چهار بخش بوده است:
١)- مرحله مکی که دوران صلح و البته گاها با تهدید قریش در آینده بوده روزگاری هم خواهد شد سراغتان بیایم.
٢)- مرحله ابتدایی مدنی که محمد می گوید برای قتال از طرف خدا دستور گرفته حال آنکه راهزنی های او سبب تحریک قریش شد و قریش بعد هجرت محمد گفتند و ما از او برستیم.

البته این مطلب را خارج موضوع بگویم فرار محمد از مکه و رفتنش به مدینه و گذاشتن علی به جای خودش در بستر و پنهان شدن در غار و تار زدن عنکبوت و تخم گذاشتن کبوتر بنا بر شواهد رفتاری اهل مکه با محمد و بر عکس نمی تواند صحیح باشد.قریش از رفتن محمد به مدینه احساس شعف می کرد و می گفتند که از دستش خلاص شدیم. اصلا بودن فردی که دائم به مقدسات مردم و پدران مردم فحاشی می کرده سودش در چه بوده است؟
٣)- مرحله قتال با کسانی که محمد را تهدید می کردند و وجودش را در مدینه علیه منافع خود می دیدند نظیر اعراب بادیه و قبایل پراکنده در حومه مدینه و یهود مدینه
٤)- مرحله تهدید جدی و تهاجم و فتوحات و کسب غنائم حتی کسانی که اعلان جنگی به محمد نکرده بودند مانند اهل فدک و غضب زمین های آن ها تا فتح مکه.
٥)- دستور به اخراج هر کسی که از نظر محمد مشرک تلقی می شده و نفی بلد کردن آنان خصوصا یهود که عمر بن خطاب این وصیت محمد را انجام داد و یهود را اخراج کرد.

💢لا اقل کسی که یک بار کتب معتبر سیره محمد را از بعثت تا وفات بخواند کتاب مد نظر همین مراحل را به وضوح پیش چشمش قرار خواهد داد.
همین نتیجه گیری ما را ابن قیم در کتابش زاد المعاد می آورد تا دیگران ادعا نکنند که پیامبر فقط دفاع می کرده و هدفش این نبوده با جهاد اسلام را ترویج کند و به دروغ ادعا کنند اسلام از قلوب وارد شد و مقدمه اش جنگی نبوده است.

📌ادامه دارد...

💢مطالعه قسمت هشتم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/15398
💥جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!

#قسمت_هشتم

اما وقتی که بیشتر در کتب حدیث اسلامی غور می کنیم می بینیم اصلا برای جهاد با شمشیر بابی جداگانه زده شده است در حالی که برای جهاد با نفس چنین چیزی ذکر نشده و از طرفی بیشترین ترغیب بر جهاد با شمشیر و آلات قتاله است تا بدین وسیله اسلام حاکم شود تا بعد از آن جهادهای علمی و کشاورزی و غیره آغاز شود.پس اساس کار جهاد با کفار است.نمونه های دیگر احادیث در باب جهاد می توان به احادیث زیر اشاره نمود:

📌محمد خطاب به قریش زمانی که در مکه او را اذیت می کردند و او به بت ها و مقدسات قریش و پدرنشان فحاشی می کرد وعده داد که یک زمانی برای ذبح شما به سراغتان خواهم آمد و چنین گفت: فقال: تسمعون يا معشر قريش، أما والذي نفس محمد بيده لقد جئتكم بالذبح
رواه أحمد في " المسند " (١١/٦٠٩) طبعة مؤسسة الرسالة من رواية الصحابي عبد الله بن عمرو بن العاص رضي الله عنهما، وحسنه المحققون، والشيخ أحمد شاكر في تحقيق المسند أيضا، وحسنه الهيثمي في " مجمع الزوائد " (٦/١٩) ، وكذا الشيخ الألباني في " صحيح الموارد " (١٤٠٣) .

#ترجمه: پس محمد رو به آنان گفت: ای جماعت قریش آیای صدای مرا می شنوید؟ آگاه باشید به خدایی که جانم در دستان اوست به تحقیق من با ذبح به سوی شما آمده ام (کنایه از آنکه اگر اسلام نیاورید کشته خواهید شد)

💢این روایت هم مانند روایت قبل تر بعنوان سند تاریخی مورد قبول شیعه قرار گرفته بعنوان اعجاز و پیشگویی های محمد و مجلسی در کتاب: «بحارالانوار» ج١٦، ص١١٦- چاپ احیاء التراث العربی این خبر را به نقل از «اربلی» صاحب «کشف الغمة» روایت نموده است.
حدیث بعدی: وَاعْلَمُوا أَنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ ظِلَالِ السُّيُوفِ .
روى البخاري (٢٩٦٦) ومسلم (١٧٤٢)

#ترجمه: بهشت زیر سایه شمشیرها است
این روایت را هم شیعه بعنوان حدیثی معروف پذیرفته و در کتب بیشماری بدان استناد جسته است.
📚در میزان الحکمه ریشهری ج٥ ص ٣٤٥ مفصلا آمده است: أهَمِّيَّةُ السِّلاحِ: الكتاب : وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أسْلِحَتِكُم».
#الحديث ٨٨٨٤: رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله: الخَيرُ في السَّيفِ ، و الخَيرُ مَعَ السَّيفِ ، و الخَيرُ بِالسَّيفِ .
الحديث ٨٨٨٥: عنه صلى الله عليه و آله : الخَيرُ كُلُّهُ في السَّي فِ و تَحتَ ظِلِّ السَّيفِ ، و لا يُقِيمُ الناسَ إلاّ السَّيفُ ، و السُّيُوفُ مَقالِيدُ الجَنَّةِ و النارِ .
الحديث ٨٨٨٦: عنه صلى الله عليه و آله: الجَنَّةُ تَحتَ ظِلال السُّيُوفِ .
الحديث ٨٨٨٧: عنه صلى الله عليه و آله : السُّيُوفُ أردِيَةُ المُجاهِدِينَ .

💢ثواب ساختن اسلحه:
الحديث ٨٨٨٣: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند عزّ و جلّ به سبب [ساختن ]يك تير، سه نفر را به بهشت مى برد: سازنده آن كه از ساختنش نيّت خير داشته باشد ، پرتاب كننده آن، و كسى كه آن تير را به دست او بدهد.

📌ادامه دارد...

💢مطالعه قسمت هفتم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/15311
Forwarded from Atheist
💥عبدالمطلب، شخصيت جعلى تاريخ اسلام!

#قسمت_هشتم(آخر)

⭕️با تحقيق هزاران نفر در طول تاريخ و جستجو در تمامى نسخه هاى تورات و انجيل و باقى كتب يهوديان، نه نامى از اين شخص و نه نشانى از او بدست نيامد كه نيامد.

⭕️محمد در زمان خود بارها و بارها از سوى یهودیان و مسیحیان مورد امتحان قرار گرفت و چون نتوانست ادعای خود را بر آنها ثابت نماید، شروع به قتل عام و تصفيه اين بينوايان كرد(داستان قتل عام يهوديان قبايل مختلف يهود در مدينه را بارها شنيده ايد)

📌در اين جا ميخواهيم به نام محمد بپردازيم و كمى در مورد سابقه اين نام در ميان اعراب تحقيق كنيم:
📌با نگاهی به اسامی اعراب قبل از ظهور محمد، با قاطعیت میتوان گفت كه چنين نامى وجود نداشته است وبا فرهنك نامگذاری عرب قبل از اسلام كاملا بیگانه است.
⭕️این ادعا آنقدر واضح است که اثبات آن كار سختى نيست، كافى است سرى به نامهاى اشخاص نزديك به محمد يا هم قبيله ايهاى او بيندازيد تا ببينيد چنين نامى اصلا مسبوق به سابقه نبوده است. در كتب معتبرى مانند صحیح بخاری و بعضى از کتب تاریخی ، محمد خود را با چند نام مختلف معرفی مینماید ولی چیزی كه نامشخص است یا حداقل در كتب تاریخ تحریف و حذف گردیده نام اصلی و واقعى است.

⭕️محمد در ادعاهاى مختلفى كه در روايات اسلامى بدانها اشاره شده، خود را چنين معرفى ميكند:
📌من محمدم، من احمدم، من ماحی هستم(یعنی نابود کننده) من حاشرم (مردم حشر شوند از پی من یا حاضر و جمع شوند از پی من) من عاقب ام (آخرین پیامبر) و نمونه هاى ديگر كه در ستون روایات میبینیم ولی آنچه مهم است اين است كه با وحود تمامى اين ادعاها ما نتوانستيم به اسم اصلی و واقعى او پى ببريم‌.(صحیح بخاری روايت ٣٥٣٢)
اكثر مورخين و شرق شناسانى كه در قرن اخير تاريخ اسلام و وقايع آنها را به رشته تحرير درآورده اند نام محمد را يك صفت و نه نام شخصى خاص معرفى كرده اند. اين نام فقط ٤ بار در قرآن كه كتاب الهى مسلمانان است ذكر شده است و هر ٤ بار صفت بودن آن بيش از نام بودن آن استنباط ميشود.

⭕️فولكر پوپ در كتاب معروف خود به نام از اوگاريت تا سامراء و با استناد به مورخ باستانى ارمنى سبئوس كلمه محمد را برگردان كلمه محمت و به معناى شخص برگزيده ميداند و همچنين اضافه ميكند كه محمت صفتى براى پيامبر مسيحيان، عيسى پسر مريم از شهر ناصره است و نه يك پيامبر عرب.

📌اينكه نام اصلى پيامبر اعراب چه بوده و اينكه پدر و پدر بزرگش چه كسانى بوده اند نيز جزو معماهاى تاريك و لاينحل تاريخ اسلام ميباشد.

⁉️شايد بگوييد اين همه كتاب تاريخ اسلامى هست پس اينها چه؟
📌در پاسخ ميگوييم تمامى اين تاريخ سازيها براى دادن هويت به امپراتورى عربى بود كه قسمتهاى زيادى از اسيا و اروپا را تحت سيطره خود داشت و نكته مهم و كمبود بزرگ اين امپراتورى عربى، داشتن هويت يا دين واحد براى اتحاد بيشتر بود كه آن هم به لطف زيركى عبدالملك مروان و سپس حكومت عباسيان به حقيقت پيوست.

📌پايان...


🔥کانال خردگرا👈
@Iamkheradgera
I am kheradgera
▪️هدف از مراسم حج چه بوده و چگونه وارد اسلام شد؟ #قسمت_هفتم این نکته بسیار جالب است که در مناطق مختلف انواع کعبه و سنگ و موسم حج بوده و پیامبر اسلام پس از به قدرت رسيدن و تغيير رويه نسبت به باقى اديان و اعتقادات، اکیدا دستور انهدام این مراکز را داده است.…
▪️هدف از مراسم حج چه بوده و چگونه وارد اسلام شد؟

#قسمت_هشتم

اما قضیه تراشیدن سر در ایام حج نیز باید گفت این عمل هم از رسوم جاهلیت بوده است چنانچه اعراب بعد از حج برای ب ها موهای سر را می تراشیدند و آن مو را با آرد مخلوط می کردند و در هوا می انداختند.
عادت به کوتاه کردن موی سر بعد از حج را قبایل عربی یمنی الاصل نظیر غسان و اُزد و اوس و خزرج و خزاعه انجام می دادند چنانچه این قبایل بعد از حج برای بت منات در المشلل از علائم اتمام حج را حلق الرأس یا تراشیدن موی سر می دانستنداین مطلب در الازرقی جلد ١ ص ١٢٥ و ابن کلبی در #الاصنام صفحه ١٤بیان شده است.
١) لَمْ يَحْلِقُوا إِلَّا عِنْدَ مَنَاةَ
#منبع: أخبار مكة نویسنده: الأزرقي جلد: ١ ص ١٢٥
٢) فَحَلَقُوا رُءُوسَهُمْ عِنْدَهُ وَأَقَامُوا عِنْده لَا يرَوْنَ لحجهم تَمَامًا إِلا بِذَلِكَ
#منبع: كتاب الأصنام نویسنده: ابن الكلبي جلد: ١ صفحه: ١٤
٣) ولا يحلقون رؤوسهم فإذا نفروا وأتوا مناة وحلقوا رؤوسهم عنده وأقاموا عنده لا يرون لحجهم تماما إلا بذلك
#منبع: معجم البلدان نویسنده : الحموي، ياقوت جلد: ٥ صفحه: ٢٠٥
اما قضیه تلبیه یا لبیک اللهم گفتن زائران کعبه هم باز ماخوذ از شیوه عبادات عربی است که در سراسر شبه جزیره عربستان هنگام حج و طواف بر بت ها عبارت لبیک اللهم لبیک را می گفتند.
#یعقوبی در تاریخ خود جلد ١ ص ٢٢٥ به اين موضوع اشاره ميكند.
حال ببينيم سعى صفا و مره چيست و از كجا پديدار شده است؟
سعی بین صفا و مروه مرتبط است با دو بت اساف و نائله در دو کوه صفا و مروه.
ابن اثیر در الکامل فی التاریخ نوشته است: " گفته شد «اساف» و «نائلة» دو انسان بودند كه در كعبه زنا كردند و بدين سبب مسخ شده دو بت سنگى گرديدند". اساف مرد بوده و نائله زن که از قبیله جرهم بوده اند که این گناه را در جوف کعبه کردند و بعد از اینکه الله آن ها را سنگ کرد مورد عبادت قریش واقع شدند. واقعا تناقض و مضحکه روایات اسلامی تا چه حد؟
چگونه مجسمه سنگی دو گناهکار واسطه الله و بنده شده است؟
غیر از این است که این خرافات اعراب قبل اسلام در اسلام هم ناگزیر رسوخ کرده است؟ این ها میتولوژى يا افسانه هاى عرب قبل از اسلام است و این داستان یک داستان عاشقانه بوده که بعدها این دو شخصیت در بین عرب تقدس پیدا کرده اند.

ادامه دارد...

https://t.center/Iamkheradgera
I am kheradgera
▪️ چه كسانى قرآن را نوشته و هدفشان چه بوده است؟ #قسمت_هفتم ﻣﺸﮑﻞ دﯾﮕﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ راه ﺗﻔﺴﯿﺮ ﻗﺮآن، ﻋﺪم اﺷﺎره ﺑﻪ زﻣﯿﻨﻪ ﻣﺘﻦ و ﻣﻮﺿﻮع ﺻﺤﺒﺖ اﺳﺖ. ﺑﻪ ﻧﺪرت اﺷﺎره‌ای ﺑﻪ اﺳﺎﻣﯽﺧﺎص، ﻧﺎم ﻣﮑﺎنﻫﺎ و زﻣﺎن ﺣﻮادث ﻣﯽﺷﻮد. در ﺑﺴﯿﺎری از ﻣﻮارد ﻣﻌﻠﻮم ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺳﺨﻦ از ﭼﻪ ﮐﺴﯽ و ﺧﻄﺎب ﺑﻪ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ…
▪️ چه كسانى قرآن را نوشته و هدفشان چه بوده است؟

#قسمت_هشتم

ﺗﻌﺼﺐ و ﭘﺎﻓﺸﺎری ﺑﯽ‌ﺟﺎی ﻣﻔﺴﺮﯾﻦ ﻣﺴﻠﻤﺎن ﺑﺮ اﯾﻨﮑﻪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن، ﮐﻼم ﺧﺪاﺳﺖ، ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪه ﮐﻪ ﺗﻔﺎﺳﯿﺮ ﻣﻔﺼﻞ اﯾﺸﺎن ﺑﻪ ﺟﺎی روﺷﻦﺗﺮ ﮐﺮدن ﻣﺘﻦ، ﺑﻪ اﺑﻬﺎم ﺑﯿﺸﺘﺮ و ﻻﭘﻮﺷﺎﻧﯽ ﻣﻨﻈﻮر ﻣﺘﻦ ﻣﻨﺠﺮ ﺷﻮد.
به ﻓﺎرﺳﯽ زﺑﺎﻧﺎن ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن از ﭼﻨﺎن ﺑﻼﻏﺖ و ﺷﯿﻮاﯾﯽ ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﺎ ﮐﻨﻮن ﻫﯿﭻ ﻋﺮب زﺑﺎﻧﯽ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻪ ﻣﺘﻨﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ آﻧﺮا ﺑﯿﺎورد.
اﯾﻦ ادﻋﺎی ﮔﺰاف از ﻣﺘﻦ ﺧﻮد ﻗﺮآن اﺗﺨﺎذ ﺷﺪه اﺳﺖ و ﺑﻪ آن "ﺗﺤﺪی" ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ.
ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﻣﺘﻌﺼﺐ ادﻋﺎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ از ﮔﺬﺷﺖ ﭼﻬﺎرده ﻗﺮن ﻫﻨﻮز ﺑﻪ اﯾﻦ ادﻋﺎی ﺗﺤﺪی ﭘﺎﺳﺦ داده ﻧﺸﺪه اﺳﺖ و اﯾﻦ ﻧﺸﺎﻧﻪ‌ای ﺑﺮ اﻋﺠﺎز و ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮد ﺑﻮدن ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن اﺳﺖ.
اﻟﺒﺘﻪ در ﮐﺸﻮرﻫﺎی اﺳﻼﻣﯽ ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ ﮐﺴﯽ ﺟﺮات اﻧﺠﺎم اﯾﻦ ﮐﺎر را ﻧﺪاﺷﺘﻪ و ﻧﺪارد زﯾﺮا ﺳﺮﯾﻌﺎ ﺑﻪ اﻟﺤﺎد، ﮐﻔﺮﮔﻮﯾﯽ و ﻓﺘﻨﻪاﻧﮕﯿﺰی ﻣﺤﮑﻮم ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ كما اينكه مدتى پيش يك دختر نوجوان بدليل نوشتن سوره اى مانند قرآن به ٦ ماه زندان محكوم شد.
اﯾﻦ ادﻋﺎي ﮔﺰاف ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن اﻟﺒﺘﻪ ﯾﮏ ﻣﻐﻠﻄﻪ ﭘﻮچ اﺳﺖ. ﻣﻌﻠﻮم ﻧﯿﺴﺖ ﻣﻨﻈﻮر از آوردن ﺳﻮرهﻫﺎﯾﯽ ﻣﺜﻞ ﻗﺮآن ﭼﯿﺴﺖ و ﻣﻨﻈﻮر از ﺗﺸﺎﺑﻪ از ﭼﻪ ﻟﺤﺎظ اﺳﺖ.
ﭼﻪ ﻣﻌﯿﺎری ﺑﺮای ﻗﻀﺎوت وﺟﻮد دارد و ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻗﺮار اﺳﺖ ﻗﻀﺎوت ﮐﻨﺪ؟
ﻣﺸﺨﺼﺎ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺧﻮدش و ﺑﻪ ﺳﺒﮏ و ﺳﯿﺎق ﺧﻮدش ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ و اﯾﻦ تشابه اثبات چیز خاصی نیست.
و اصولا اگر كسى سوره اى نوشت و ادعا كرد مانند قرآن است چه كسى بايد در موردش قضاوت كند؟
خود مسلمانان كه مدعى تحدى هستند نميتوانتد در جايگاه قاضى نيز بنشينند!
ﺑﺎ اﯾﻦ ﺣﺎل در ﺳﺎل ١٩٩٩ دو نفر ﺑﻪ ﻧﺎمﻫﺎی (اﺣﺘﻤﺎﻻ ﻣﺴﺘﻌﺎر) اﻟﺼﻔﯽ و اﻟﻤﻬﺪی از ﮐﻤﯿﺘﻪ اﻣﮕﺎ ٢٠٠١ ﺑﻪ اﯾﻦ ادﻋﺎی ﺗﺤﺪی ﭘﺎﺳﺦ دادﻧﺪ و ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺗﺤﺖ ﻋﻨﻮان "ﻓﺮﻗﺎن اﻟﺤﻖ"نوشتند كه از طريق اين لينك ميتوانيد اين كتاب را ببينيد.
قابل حدس است که واکنش مسلمانان به این کتاب چه بود آﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺟﺎی ﺑﺮرﺳﯽ ﻣﻨﺼﻔﺎﻧﻪ، اﯾﻦ ﮐﺘﺎب را ﻓﺘﻨﻪ و ﺧﺪﻋﻪ‌ای ﺑﺮای ﺗﺤﺮﯾﻒ ﻗﺮآن داﻧﺴﺘﻨﺪ و در ﮐﺸﻮرﻫﺎی اﺳﻼﻣﯽ ﮐﺴﯽ ﺟﺮات ورود و ﺗﺮوﯾﺞ اﯾﻦ ﮐﺘﺎب را ﻧﺪارد. ﻣﺴﻠﻢ اﺳﺖ ﮐﻪ ادﻋﺎی "ﺗﺤﺪی"، ﯾﮏ ﮔﺰاﻓﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﺗﻮﺧﺎﻟﯽ و پوشالی است. ﭘﺲ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺑﺎ دﯾﺪی ﻋﻠﻤﯽ و روﯾﮑﺮد ﺗﻔﺴﯿﺮی ﺻﺤﯿﺢ ﺑﻪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﻧﮕﺎه ﮐﻨﯿﻢ و ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﮐﻪ اﯾﻦ ﻣﺘﻦ ﺑﺮاﺳﺘﯽ ﭼﯿﺴﺖ، ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﯾﺎ ﮐﺴﺎﻧﯽ آﻧﺮا ﻧﻮﺷﺘﻪاﻧﺪ و ﺑﺮای ﭼﻪ ﻣﻨﻈﻮر ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ.
▪️ ﻣﻠﺤﻘﺎت چه هستند؟
اﯾﻨﮑﻪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺣﺎﺻﻞ آﻣﺪه از ﭼﻬﺎر ﺣﺎﻟﺖ ﺧﺎرج ﻧﯿﺴﺖ "اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺤﺚ ﻣﺎ در اﯾﻨﺠﺎ ﻣﻨﺤﺼﺮ اﺳﺖ ﺑﻪ آﯾﺎت ﭘﯿﺶ از ﻫﺠﺮت ﯾﺎ ﺑﻪ اﺻﻄﻼح آﯾﺎت ﻣﮑﯽ"
١) ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﺑﺮ اﯾﻦ ﺑﺎور ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﮐﻼم ﺧﺪاﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﺷﻔﺎﻫﯽ ﺗﻮﺳﻂ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺑﺮاي ﻣﺤﻤﺪ ﻗﺮاﺋﺖ ﺷﺪه ﯾﺎ در ﺳﯿﻨﻪ وی ﮔﻨﺠﺎﻧﺪه ﺷﺪه و وی ﻫﻤﻪ آن را ﺑﯽ ﮐﻢ و ﮐﺎﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺳﭙﺮده اﺳﺖ.
ﺑﺮای ﯾﮏ ﺗﺤﻘﯿﻖ ﻋﻠﻤﯽ ﻧﻤﯽﺗﻮان ﭼﻨﯿﻦ ﻓﺮﺿﯽ را ﻣﻄﺮح ﮐﺮد. ﺑﻨﯿﺎن ﯾﮏ دﯾﺪﮔﺎه ﻋﻠﻤﯽ ﺑﺮ ﻋﻘﻞ اﺳﺘﻮار اﺳﺖ و ﻧﻪ ﺧﺮاﻓﺎت و اﻣﻮر ﻧﺎﻣﻤﮑﻦ. ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﻓﺮﺿﯿﺎت ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ وﺟﻮد ﻣﺎورا ﻃﺒﯿﻌﺖ را ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻨﺎر ﮔﺬارد. ﺑﺎ اﯾﻦ ﺣﺎل، از آﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯽ از ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎن ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺑﻪ اﻟﻬﯽ ﺑﻮدن ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﺑﺎور داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻣﯽﺗﻮان ﻧﻤﻮﻧﻪﻫﺎﯾﯽ از ﺗﻨﺎﻗﻀﺎت ﻣﺘﻦ را ﻧﺸﺎن داد:
ﻫُﻮَ اﻟﱠﺬِي ﺧَﻠَﻖَ ﻟَﮑُﻢ ﻣﱠﺎ ﻓِﯽ اﻷَرْضِ ﺟَﻤِﯿﻌًﺎ ﺛُﻢﱠ اﺳْﺘَﻮَى إِﻟَﻰ اﻟﺴﱠﻤَﺎء ﻓَﺴَﻮﱠاﻫُﻦﱠ ﺳَﺒْﻊَ ﺳَﻤَﺎوَاتٍ وَﻫُﻮَ ﺑِﮑُﻞﱢ ﺷَﯽءٍ ﻋَﻠِﯿ ﻢٌ {٢٩/ ٢}
او كسى اﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ آﻧﭽﻪ (از ﻧﻌﻤﺘﻬﺎ) در زﻣﯿﻦ وﺟﻮد دارد، ﺑﺮای ﺷﻤﺎ آﻓﺮﯾﺪه ﺳﭙﺲ ﺑﻪ آﺳﻤﺎن ﭘﺮداﺧﺖ، و آﻧﻬﺎ را ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻫﻔﺖ آﺳﻤﺎن ﻣﺮﺗﺐ ﻧﻤﻮد و او ﺑﻪ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ آﮔﺎه اﺳﺖ.
در آﯾﻪ ﻓﻮق ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮد ﮐﻪ الله اﺑﺘﺪا زﻣﯿﻦ را آﻓﺮﯾﺪ و ﺳﭙﺲ ﺑﻪ آﻓﺮﯾﻨﺶ آﺳﻤﺎن ﭘﺮداﺧﺖ و ﻫﻔﺖ آﺳﻤﺎن را از ﻫﻢ ﺟﺪا ﮐﺮد.

ادامه دارد...

https://t.center/Iamkheradgera
▪️ چرا اسلام را كنار گذاشتم؟

#قسمت_هشتم

٢٢) در آیه ١٠ از #سوره_الممتحنه می خوانیم که: ای کسانی که ایمان آوردید، زنان مؤمنه ای که هجرت کرده اند و به سوی شما آمدند، خدا به ایمانشان داناتر است. شما از آنها تحقیق کنید، اگر با ایمانشان شناختيد دیگر آنان را به شوهران کافرشان بر مگردانید که هرگز این زنان مؤمن بر کفار و آن شوهرات كفر به این زنان حلال نیستند.
همانطور كه ديديد در این جا #الله به جاى تحکیم خانواده به از هم پاشی نظام خانواده دامن می زند. ولی مهر و نفقه ای که آن شوهران خرج این زنان کردند به آن مردان بدهید. (به عبارتی آن زنان را از شوهرانشان بخرید.) و باکی نیست که شما با آنها نكاح كنيد ولی مهر آنان را بدهید و هرگز متوسل به كافران نشوید و شما از كافران مهر و نفقه طلب کنيد آنها هم از شما مهر و نفقه طلبند این حکم خداست میان شما بندگان و خدا به حقایق امور آگاه و حکیم است.
يعنى در تمامى اين دستورات مهمترين چيزى كه وجود ندارد، اجازه و اراده خود زن است و الله براى اين زن هيچ حق و حقوقى را متصور نشده است ولى مسلمانان ادعا ميكنند كه اسلام به زنان كرامت داده است كه البته اين ادعا مضحك و مسخره است.
٢٣) در جایی از این #آيه گفته شده که به کافران مهر و نفقه بدهيد، در جایی دیگر از همین آیه گفته شده که از کافران مهر و نفقه بگیرید، کدام یک درست است؟!
چطور ميشود اين تناقض را رفع و رجوع كرد؟
٢٤) در آیه بعدی می گوید: و اگر زنان شما به سوی کافران رفتند شما در مقام انتقام برآیید (يعنى چه کار کنید؟ یعنی زنان شما باید دین شما را کورکورانه بپذیرند؟) مهر و مخارج زنان را از کافران بگیرید.
یا زنی مؤمنه بگیرید و به همان قدر مهر و نفقه ای که خرج کرده اند به مردانی که این زنانشان رفته اند بدهید
در اينجا روی سخن با کیست؟ و از خدایی که به او ایمان آورده اید بترسید (نه عشق بورزید) و پرهیزکار شوید.
٢٥) در آیه ٣٤ #سوره_النساء آورده شده که مردان، از آن جهت که خدا بعضی را بر بعضی برتری داده است و از آن جهت که از مال خود نفقه میدهند، بر زنان تسلط دارند. پس زنان شایسته، فرمانبردارند و در غیبت همسرانشان عفيفند و فرمان خدای را نگاه میدارند. و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید، اندرز دهید و از خوابگاهشان دوری کنید و كتكشان بزنيد. اگر فرمانبرداری کردند، از آن پس دیگر راه بيداد پیش مگيريد. و خدا بلند پایه و بزرگ است.

ادامه دارد ....
https://t.center/Iamkheradgera
▪️ اسماء الله الحسني، صفاتى براى الله يا نام بتهاى عرب؟

#قسمت_هشتم

در ادامه مقاله و در يافتن ريشه اسماء الله الحسني به كتابى به نام المفصل في تاريخ العرب كه توسط #دكتر_جواد_على از نويسنده هاى چيره دست عرب نوشته شده است مراجعه ميكنيم،
زيرا دكتر جواد على در كتاب خود تحقيق كامل و جامعى درمورد تعدادى از اسماء الله كه در قرآن به عنوان نامهاى ديگر الله از آنها نامبرده شده است اشاره كرده و ريشه اصلى اين اسامى و عبارات را توضيح داده است.
ما هم با استناد به تحقيق ايشان تنها برخى ازين اسامى(بدليل طولانى نشدن مقاله) را خدمت شما ارائه ميكنم.
١) نام الرحیم در اسماء الحسنی:
دکتر جواد علی در کتاب المفصل فی تاریخ العرب جلد سوم فصل ٧٠ صفحه ٧٤٠ چنین بیان می دارد:
و رحم به معنای رحیم مانند رحمن یعنی الرحمن است.
شاید این دو اسم در اصل از اسماء الله الحسنی باشند که بعداً دو اسم جداگانه عَلَم شدند.این قول بر کلمه"صالح" در نصوص قوم صفویین منطبق است و برخی از اهل علم لفظ رحم را رحام قرائت کرده اند.
امّا نولدکه شرق شناس نامدار این دو را با تشدید حرف ح قرائت کرده و بخاطر عدم وجود علامت برای حروف جایز است که آن را رحیم نیز خواندچنانچه قبلا ذکر نمودم. همچنین اسم این الهه در نصوص قوم تدمر نیز آمده است که الرحیم معبودی در نزد آن ها بوده است.
٢) نام الملک در اسماء الحسنی:
دکتر جواد علی در همان جلد سوم فصل ٧٠ صفحه ٧٣٨ چنین آورده است:
دتلف نیلسون خاطر نشان می کند درمیان الهه های ثمود الهه ای بود که نامش الملک بوده است. ملک معنی سیاسی یک پادشاه را نمی دهد بلکه مراد از آن اسم اله است.
همچنین لفظ ملکن در نصوص قتبانی موسوم به Glasser1600 است معنی ملک یا پادشاهی از ملوک قتبان را نمی دهد بلکه منظور از آن اسم ملکن یا الملک است که نام الهه ای در نزد آنان است.
همچنین اسم #عبدالملک از اسامی معروف اعراب ماقبل اسلام بوده که در نصوص قوم ثمود و صفویین وارد شده است.

ادامه دارد...
https://t.center/Iamkheradgera
▪️ازدواج عمر بن خطاب و دختر علی بن ابی طالب، دروغ شيعيان و كودك همسرى خليفه مسلمين

#قسمت_هشتم

در اينكه #عمر_بن_خطاب خليفه دوم مسلمين با دختر على بن ابيطالب و فاطمه زهراء ازدواج كرده است هيچ شك و شبهه اى وجود ندارد و ادعاى آخوندها در اينمورد يك ادعاى بى اساس و مضحك است براى فريب مردم.
برخى هم اين ازدواج با تهديد على از سوى عمر و قبول اجبارى على ميدانند كه اين موضوع به جاى اينكه به سود آنها باشد بيشتر ضعف و سستى على را ميرساند.
به هر روى ما با استناد به منابع تاريخى خود شيعيان اين مسئله را اثبات كرديم تا ثابت كنيم اين دو خانواده رابطه بسيار خوب و دوستانه اى با هم داشته اند.
اما در ادامه به طریقه خواستگارى عمر بن خطاب و #ام_كلثوم و رفتار زشت و زننده او خواهيم پرداخت.
طبق روال سرى به كتب روائى ميزنيم كه در اينمورد چه نوشته اند.
#متن_عربی روايت:
فقام على فأمر بابنته من فاطمة فزينت ثم بعث بها إلى أمير المؤمنين عمر فلما رآها قام إليها فأخذ بساقها وقال قولي لأبيك قد رضيت قد رضيت قد رضيت فلما جاءت الجارية إلى أبيها قال لها ما قال لك أمير المؤمنين قالت دعاني وقبلني فلما قمت اخذ بساقي وقال قولي لأبيك قد رضيت فأنكحها إياه.
#ترجمه:
علی ابن‌ابیطالب دخترش را آرايش كرد و نزد عمر بن خطاب فرستاد، عمر هنگامى كه او را ديد، به سوى او آمد و ساق پاى او را گرفت و به او گفت: به پدرت بگو، راضى شدم، راضى شدم، راضى شدم. و امّ‌كلثوم نزد پدرش آمد، امام از او پرسيد:
عمر به تو چه گفت: امّ‌كلثوم عرض كرد: مرا صدا زد، و بوسيد!، هنگامى كه بلند شدم، ساق پايم را گرفت! گفت: از جانب من به پدرت بگو، راضى شدم.
#منبع: تاریخ مدینه اسلام، نوشته خطیب بغدادی، جلد ۷ صفحه ۱۲۷
در این روايت صحیح کودک همسری و کودک آزاری و رفتار زننده خليفه مسلمين و جانشين پيامبر اسلام را مشاهده می‌کنید که علی‌ دختر خردسال خود را آرایش کرده و نزد عمرى كه حدود ٥٧ سال دارد می‌فرستند كه بدينوسيله رضايت خاطر او را از شكل ظاهرى و زيبايى دخترش را جلب كند.
سوال يك انسان عاقل و خودمند اينجاست كه‌: آیا یک پدر باشرف و غيرتمند چنین کاری را انجام می‌دهد؟

ادامه دارد...

https://t.center/Iamkheradgera
▪️پيامبر اسلام، گذار از بت پرستى سنتى به بت پرستى اسلامى

#قسمت_هشتم(آخر)

فرض را بر اين بگیریم كه #محمد يك پیامبر حقیقی و از سوى خدا باشد، بر اساس اين فرض شايد بتوان صلوات بر وى را توجيه كرد اما از چه روی و
▪️بر چه اساسى بايد به آل او یا به عبارتی قوم و خویشان و فرزندان او درود و صلوات فرستاد؟
▪️آیا آل محمد همگی انسان های برتر و پيامبر خوئى بودند؟
▪️آيا بدليل اقوام بودن بر محمد، همه آنها از افراد ديگر مستثني بودند؟
برای فهم بهتر و يافتن پاسخ به اين سئوالات ابتدا باید با مفهوم #آل_محمد آشنا شویم تا به اين درک برسيم که دين اسلام پيام آور يكى از بزرگترین دروغهاى تاريخ ميباشد و قصد هدايت انسانها به خدا پرستى و خداشناسى پرده تزويرى است بر هدف پنهان اين دين بيابانى.
در ادامه اثبات خواهيم كرد که تنها هدف اسلام کرنش و بندگى مردم در برابر محمد بعنوان پادشاه عرب و اولاد و اقوامش بعنوان شاهزادگان ميباشد. يعنى بندگى و بردگى در مقابل يك قبيله خاص از انسانها و پرستش بت گونه آنها در درازاى تاريخ.
در مفهوم اسلام سنّی، آل محمد به جهت آنکه محمد پسری نداشت شامل آل علی، آل جعفر(طیار) برادر علی و آل عقیل(برادر دیگر علی) و آل عباس و زنان محمد که در نکاحش بودند می باشد يعنى همان قبيله خاصى كه پيشتر نام برديم.
اما در مفهوم #اسلام_شیعی، وضع ازين هم وحشتناكتر و مضحك تر است زيرا آل محمد همان #آل_علی هستند و سادات حسنی و حسینی و به زبان ساده تر امامزاده ها هستند که مورد پرستش در جای جای ایران قرار ميگيرند.
در واقع يك نوع از بت پرستى كه از حالت سنتى در ميان اعراب به حالت اسلامى و اينبار در سطح بسيار وسيعترى از سرزمين حجاز، رواج داده شده است و مسلمانان با پيروى كوركورانه عامل اصلى و البته بندگان اين بتهاى اسلامى هستند.
آيا براستی تمامی آل محمد انسان های وارسته بوده اند كه اكنون توسط مسلمان شيعه و سنى مورد پرستش ناخواسته قرار گرفته اند؟
در اسلام سنّی، دوران خلافت بنی عباس که سال ها ظلم و جور و فساد کردند و به نام خدا و خلیفه خدا بر گرده ما ایرانیان نشستند و هزاران ايرانى را به بردگى و كنيزى گرفته و هزاران نفر ديگر را به كام مرگ سپردند و در دوران طولانی با به کارگیری اقوام وحشی از آسیای مرکزی دمار از روزگار ایرانیان درآوردند.
پس تو ای هموطن سنّی مذهب با صلوات فرستادن و خصوصا صلوات بر آل محمد در واقع بر مشتی افراد فاسد شرابخوار قاتل اجدادت و متجاوز به ناموس وطنت درود می فرستی و تو ای مسلمان شیعه با صلوات بر آل محمد بر گروهی که به اعتراف خودت از سادات حسنی که آل محمد بودند و از مسیر امامت انحراف داشته اند صلوات می فرستی و همان سادات حسنى و حسينى ٤١ سال است سرزمين و فرهنگ و تاريخ ما را به فلاكت و قهقرا كشانده اند و با خون جوانان اين سرزمين وضو ميگيرند.

پايان ...
https://t.center/Iamkheradgera