I am kheradgera

#قسمت_سوم
Канал
Логотип телеграм канала I am kheradgera
@IamkheradgeraПродвигать
5,42 тыс.
подписчиков
9,44 тыс.
фото
15 тыс.
видео
6,24 тыс.
ссылок
توییتر: https://twitter.com/Iamkheradgera1?s=09 اینستاگرام: https://www.instagram.com/Iamkheradgera1 کانال تلگرام: https://t.center/Iamkheradgera
جلسه سوم از زندگی حسین
Telegram @RonesansIman
💥موضوع: تاريخ زندگى حسين (قبل از مرگ معاويه)

#قسمت_سوم

🎤سخنران: استاد بزرگوار #ايمان_سليمانى_اميرى



🔥کانال: من خردگرا هستم👇

@Iamkheradgera
💥نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن

📌#قسمت_چهارم

در پی چندسال پس از مرگِ محمد سپاهیان اسلام ایران را شغال کرده و بخش بزرگی از مردم ایران را به زور شمشیر به پذیرش دین اسلام ناگزیر کردند.
هرگاه دو ملت که یکی از آنها دارای دانش و تمدن پیشرفته است ولی دیگری در تاریکی و واپسماندگی از تمدن درجا میزند، بهَم برخورد کُنند یا پیوند برپا سازند، همیشه مردم پیشرفته تاثیرهای آشکار بر آن ملت واپسمانده از تمدن خواهند گذاشت.

💢سراسر تاریخ این آموزه را به ما یاد میدهد. اکنون در زمان محمد، عرب ها در سنجش با ایرانیان در تاریکی و نادانی روزگار میگُذراندند. از سوی دیگر، همانگونه که ما از اوستا و نوشته هایِ میخی دربارۀِ داریوش، خشایارشا و ویرانه های تخت جمشید و نوشته های نویسندگانِ یونانی میآموزیم، ایران از زمان هایِ دور دست گهواره تمدن بود و مردم با فرهنگ و متمدن در آنجا میزیستند. از اینرو روشن بود که برخورد دو ملت پارس و عرب روی عرب ها تاثیر گذار بوده است. نوشته هایِ گُذشتهنگاران عرب، آیه هایِ قرآن و گزارش هایِ مفسرین قرآن نشان میدهند که در زمان محمد افسانه های پهلوانی، سُروده ها و چکامه هایِ (شعرهای) پارسیان بگونۀِ قابل توجه ای در میانِ مردمِ عرب گُسترده و توده پسند بودند.

درجۀِ آشنایی قبیلۀِ قریش با افسانه هایِ پهلوانی و تخیلی پارسیان به اندازه ای بالا بود که آنها با شنیدن آیه های قرآن، محمد را متهم میکردند که یا او این آیه ها را از افسانه های پارسی وام گرفته و یا برای نگاشتن این آیه ها از افسانه های پارسی رونوشت برداری کرده است (کُپی پیست).

💢برای نمونه «ابن هشام» میگوید: [یک روزی محمد بخشی از مردم مکه را با هدف فراخواندن آنها به پرستش خدای بُزرگ به دور هم گردآورد و برای آنها از آیه هایِ قرآن خواند، و به آنها دربارۀِ ناکامی و سرنوشتِ بَدِ ملت هایی هُشدار داد که دینباور نبودند. سپس شخصی به نام «نادر ابن الحریص» که به دنُبال محمد در این گردهمایی باشنده بود، برخاست و دربارۀِ توانمدی ها و پهلوانی های رُستم و اسفندیار و پادشاهانِ ایرانی سُخن گفت. سپس او گفت: «به خُدا سوگند! محمد داستانسرایی بهتر از من نیست، و سُخنان پندآمیز و موعظه های او چیزی سوایِ افسانه های گُذشتگان نیست. او افسانه هایش را به همانگونه ساخته که من افسانه هایم را ساخته ام.

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت سوم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/20976
💥نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن

#قسمت_سوم

📌سرآغاز: تاثیرات دین زرتُشت در شکل گیری قرآن و دین اسلام

تا پیش از پیدایش اسلام، ایران نقش بسیار مهم سیاسی در شبه جزیره عربستان بازی میکرد. در آغاز سدۀِ ششم میلادی خسرو انوشیروان پادشاهی «حیره» در ساحلِ رودخانۀِ فرات را سرنگون و نمایندۀِ خودش را به نام «Mundhir Mai's Sama» بر تختِ پادشاهی نشاند. سپس او لشکری را به فرماندهی سرلشکر «فراز» به یمن فرستاد تا به اشغال ٧٠ سالۀِ کشور یمن از سوی حبشیانِ ترسایی پایان دهد و تاج پادشاهی را به شاهزاده یمنی «Abu's Saif» و خانواده او بازگرداند [١].

💢ولی نیروهای رزمی ایران در این کشور ماندند و سرلشکر «فراز» خودش تاجِ پادشاهی یمن را بر سر گذاشت و این جایگاه را در خاندانِ خودش موروثی کرد [٢]. «Mundhir » و خانواده اش تنها به نام فرماندار ایران بر عراق و عربستان حکومت میکردند [٣]. تا پیش از اینکه اسلام بر کشور یمن حاکم شود، چهار فرماندار حبشی و هشت شاهزاده ایرانی بر یمن فرمانروایی کردند [٤]. تا پیش از پیدایش جُنبش دینی محمد بن عبدالله، میان شمال باختری و باختر عربستان با ایران رفت و آمدهای بازرگانی برپا بود. گزارش هایِ تاریخی میگویند که هنگامیکه «نوفل» و « ُمطَلِب» (برادران جد بُزرگ محمد)، رهبریِ قبیلۀِ قریش را در دست داشتند، پیمان بازرگانی با کشور ایران بستند، که برپایۀِ آن کاروان هایِ بازرگانی مکه اجازه یافتند در عراق و سرزمین هایِ کشور پارس داد و ستد کُنند.
در سال ٦٠٦ یک کاروانِ بازرگانی با سرپرستی ابوسفیان به پایتخت ایران رسید و از دربار پادشاه ایران دیدن کرد

[٥]. هنگامیکه محمد بن عبدالله در سال ٦١٢ میلادی ادعایِ پیامبری کرد، کشور ایران بر آسیای کوچک، فلستین (فلسطین) و سوریه فرمانروایی میکرد. در زمان هجرتِ پیامبر اسلام در سال ٦٢٢ میلادی بخت به «هراکلیوس» امپراتور بیزانس روم روی آورد. و او توانست در پایان جنگِ ٣٠ ساله با ایران به پیروزی های مهمی دستیابد؛ و اندک زمانی پس از آن حکومتِ ایران ناگُزیر از پذیرش آتش بس و پیماننامۀ صلح شد.

💢در نتیجه فرماندار ایران در یمن، «بدزان» که اُمیدش را از گرفتن پُشتیبانی از حکومتِ ایران از دست داده بود، در سال ٦٢٨ میلادی ناگُزیر از پذیرشِ شرایط تحمیلی محمد و پرداخت باج به او شد.

در پی چندسال پس از مرگِ محمد سپاهیان اسلام ایران را شغال کرده و بخش بزرگی از مردم ایران را به زور شمشیر به پذیرش دین اسلام ناگزیر کردند.
هرگاه دو ملت که یکی از آنها دارای دانش و تمدن پیشرفته است ولی دیگری در تاریکی و واپسماندگی از تمدن درجا میزند، بهَم برخورد کُنند یا پیوند برپا سازند، همیشه مردم پیشرفته تاثیرهای آشکار بر آن ملت واپسمانده از تمدن خواهند گذاشت. سراسر تاریخ این آموزه را به ما یاد میدهد. اکنون در زمان محمد، عرب ها در سنجش با ایرانیان در تاریکی و نادانی روزگار میگُذراندند.

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت دوم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/20894
💥داستان مبهم قوم لوط در قرآن و سوالات بی پاسخ

#قسمت_سوم(آخر)

نه خود قرآن جای آن را گفته است و نه باستان‌شناسان و جغرافيدانان اثری از آن كشف كرده‌اند.

💢آری تاكنون آثار صدها شهر باستانی(متعلق به صدها يا هزاران سال پيش ) توسط باستان‌شناسان و جغرافيدانان كشف شده است، ولی در هيچ موردی دليل، سند يا مدرك محكم و معتبری نتوانسته(و نمی‌تواند) اثبات كند كه مردم آن شهر به عمل لواط معتاد بوده‌اند و به هيچ وجه حاضر نبودند از اين عمل زشت دست بكشند و همين موجب نزول عذاب الهی بر آنان شده است.

آنچه توسط باستان‌شناسان و كاوشگران كشف می‌شود، استخوان‌هايی نيمه‌پوسيده در زير خروارها خاك و سنگ بعلاوه بعضی سكه‌های رايج در آن دوران و ظروف فلزی و سفالينی است كه آنها استفاده می‌كردند و گاهی نيز تعدادی نقاشی و كنده‌كاری كه بر روی ديوارهای نيمه خراب به جا مانده است،
همين و بس. و البته از روی همين يافته‌ها تا حدودی به بعضی از شرايط اجتماعی و اقتصادی و آداب و رسوم و عقايد آنها ـ در حد حدس و گمان ـ پی‌می‌برند، اما هرگز نشانه و قرينه‌ای يافته نشده و نمی‌شود كه ثابت كند همه مردم آن شهر بدون استثناء لواط كار بودند. به هر حال منتظريم تا مسلمانان چنين شهری را به ما نشان دهند.

💢۲. فرض كنيم چنين شهری پيدا شود. در اين صورت:
الف) بالاخره روزی فرا می‌رسد كه آثار و نشانه‌های اين شهر به كلی نابود و با خاك يكسان می‌شود. آنگاه آيه مذكور كه می‌گويد: «آثار و نشانه‌های آن شهر هنوز بر جاست» خلاف واقع از آب در می‌آيد.
ب) اگر مؤمنان، در كنار آن شهر ويرانه، شهرها و آبادی‌هايی را ببينند كه مردم آنها صدها سال است كه در گناه و فساد و ظلم و تجاوز شهره آفاقند اما عذابی بر آنها نازل نمی‌شود، چگونه می‌توانند از ديدن آن ويرانه درس عبرت بگيرند؟
آيا در اين صورت به صحت و درستی آيات قرآن شك نخواهندكرد؟

آيا آنها با خود نخواهند گفت كه اگر داستان‌های قرآنی(مانند داستان قوم نوح، عاد، ثمود و لوط ) واقعيت دارند، پس چرا در اين روزگار پرگناه و پرفساد، شاهد آن‌ سيل‌ها، طوفان‌ها و باران‌هاي مرگبار نيستيم اما در عوض هر روز شاهد سيل‌ها، طوفان‌ها و زلزله‌هايی هستيم كه هزاران مرد و زن و كودك و نوزاد بی‌گناه را يا به كام مرگ می‌كشد و يا معلول و آواره و بدبخت می‌كند؟
به قلم: استاد حجت الله نیکویی

📚منابع:[۱] رجوع كنيد به سوره اعراف ـ آيات ۸۴ ـ ۸۰، سوره شعرا ـ آيات ۱۶۶ ـ ۱۶۰، سوره نمل ـ آيات ۵۸ـ۵۴، سوره عنكبوت ـ آيات ۳۰ـ۲۸، و …



🔥مطالب بیشتر در کانال: من خردگرا هستم👇

@Iamkheradgera
💥روزه ماه رمضان و چگونگى ورود آن به اسلام

#قسمت_سوم(آخر)

#ابن_حزم اشاره می کند که روزه اى كه صائبين ميگرفتند در ماه رمضان بوده است.
وَلَهُم صلوَات خمس فِي الْيَوْم وَاللَّيْلَة تقرب من صلوَات الْمُسلمين وَيَصُومُونَ شهر رَمَضَان

💢از اعیاد صابئین گویا عید فطر هم بوده که به نوعی اقتباس عید فطر هم می تواند از این کانال باشد چنانچه ابن ندیم می گوید: وأعيادهم عيد يسمى عيد فطر
#منبع: الفهرست نویسنده : ابن النديم :صفحه :٣٨٨

ابوالفداء کار را در این مورد تمام می کند و صراحتا شباهت صابئین را با اسلام چه در نماز و چه در روزه شرح می دهد. او در کتابش با عنوان #المختصر فی أخبار البشر ص جلد ١ صفحه ٨١ می گوید: ولهم الصلاة على الميت بلا ركوع ولا سجود، ويصومون ثلاثين يوماً وإن نقص الشهر الهلالي صاموا تسعاً وعشرين يوماً، وكانوا يراعون في صومهم الفطر والهلال، بحيث يكون الفطر وقد دخلت الشمس الحمل، ويصومون من ربع الليل الأخير إِلى غروب قرص الشمس،

💢#ترجمه: و صابئین نیز نماز جنازه می خواندند که رکوع و سجده ندارد و سی روز را روزه می گیرند و اگر ماه هلالی کم شود روزه را بیست و نه روزی می کنند و در زمان دیدن هلال فطر می کنند زیرا خورشید حمل داخل می گردد. روزه صابئین از یک چهارم شب تا غروب خورشید می باشد.

#ابن_جوزی در تلبیس ابلیس صفحه ٦٨ می گوید: وعليهم صيام شهر أوله الثمان ليال يمضين من آذار وسبعة أيام أولها النسع يبقين من كانون الأَوَّل وسبعة أيام أولها الثمان ليال يمضين من شباط ويختمون صيامهم بالصدقة والذبائح

💢 #ترجمه: و صابئین نیز در یک ماه روزه می گیرند از هشتم شب که از آذار گذشته و هفت روز از که اولش نسع است که از کانون اول باقی می ماند و هفت روز که اولش هشت شب است که از شباط گذشته و روزه را با صدقه و قربانی ختم می کنند.

دقیقا می بینیم که اسلام به مانند صابئین برای روز عید فطر صدقه یا زکات فطر یا همان فطریه گذاشته است. اما پیامبر اسلام قبل از هجرت نیز در رمضان در غار حراء می رفت و البته قریش نیز همین کار را می کردند. اما اینکه ماه رمضان چطور ماه غفران و بخشش بوده نیز ریشه در جاهلیت دارد.

💢#مقدسی در البدء و التاریخ جلد چهار صفحه ١٤١ می گوید: وكان قريش يتحنثون بحراء في رمضان وكان رسول الله صلى الله عليه وسلم يفعل ذلك لأنّه من البرّ فبينا هو عاكف بحراء

#ترجمه: و قریش در ماه رمضان به حراء می رفتند تا برای بخشش گناهان نیایش کنند و رسول الله نیز این کار را می کرد زیرا عمل نیکویی بود و در غار حراء معتکف می شد.

💢این بود مختصرى از كپى شدن روزه از اديان ديگر توسط پيامبر اسلام و حكم آن بر مسلمين بعنوان روزه اسلامى و اینکه اين حكم از سوى الله به اعراب سرزمين حجاز واجب شده است درصورتى كه منشاء آن صائبيان حره بودند.

تقريبا تمامى احكام اسلام يا جزئى از فرهنگ اعراب بوده و يا اينكه از مذاهب و اديان موجود در سرزمين حجاز كپى بردارى شده و بعنوان دستور الله در حلق مردم فرو شده است.

پايان

📌مطالعه قسمت دوم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/19765
💥نكاتى از كتاب مستطاب منية الصائمين نوشته آيت الله محمد صادق صدر از مراجع بزرگ شيعه

#قسمت_سوم

در دو بخش گذشته مواردى را در مورد نزديكى با حيوانات و همچنين ارتباط جنسى دو مرد و عدم ابطال روزه، خدمت شما نوشتم.
اما در اين بخش عمق فاجعه و تفكر اين مرجع تقليد بسيار معروف شيعه را خواهيد ديد. سر اصل فتواى ايشان خواهم رفت و ترجمه آن.

#متن_عربى: التصرف الثالث: أن يدخل الرجل ذكره في قُبُل أو دُبُر الصبية غير البالغة إذا دخلت الحشفة بتمامها بطل الصوم أما إذا لم تدخل بتمامها فلا يبطل الصوم ما لم يسبب الإنزال فيبطل الصوم حينئذ من جهة الإنزال

#ترجمه: اینکه مردی آلت تناسلی اش را در جلو یا عقب دختر بچه نا بالغی فرو ببرد اگر به طور کامل وارد نشود پس روزه باطل نمی شود به شرطی که انزال نکند، ولى اگر انزال كند روزه اش باطل ميشود.

📚#منبع: كتاب منية الصائمين ص ٩٧-٩٨

توضيح عمق فاجعه: ايشان خودِ عمل نزديكى به يك دختر بچه را باطل كننده روزه نميداند و تنها درصورتى روزه شخص باطل ميشود كه شخص عمل انزال را انجام دهد و نه اينكه آلت تناسلى اش را در جلو يا عقب يك دختر نابالغ فرو كرده است


🔥مطالب بیشتر در کانال: من خردگرا هستم👇

@Iamkheradgera
💥دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ

#قسمت_چهارم

سکه هایی که در چهارچوبِ یک برنامۀِ مذهبی/ سیاسی زده میشوند، دو چیز را درنظر دارند: نخست یک فرمانروا که از شایستگی و توانمندی برای زدن این سکه ها برخوردار باشد،

💢دوم اینکه این فرمانروا –دستکم- باید برای دهه ها یک پیشینۀِ مذهبی/ سیاسی داشته باشد، و در این مدت تصوراتی که او برنامۀِ حکومتیش کرده است، شکل گرفته و گسترش یافته باشند.

تا آنجا که روشن است، «عبدالمک مروان» نخستین فرمانروایی بود که از خاور تا باختر سکه هایی را با نام «محمت (MHMT)» زد(٧).

💢ولی در خاور، و شاید در زادگاه او مرو، اندیشه یا آن معنی ویژه که در نام «محمت (MHMT)» نهان است (یعنی ستایش شونده/ برگزیده)، دارای یک پیش زمینه و آیین کُهنی بوده است. به هر روی قرنها پیش از وجود یک پیامبر عرب به نام «مُحَمِد»، اندیشۀ این مردمان متاثر از نام «محمت (MHMT)» به معنی ستایش شونده، بوده است.

سکه هایی که در آغاز دهه ٦٠ قرن هفتم میلادی زده شده اند، گواهی میدهند که نام «مُحَمَد» و تصوراتی که با آن در پیوند بودند، بسیار کُهن تر از نام آن پیامبر عرب هاست. و افزون بر این، زادگاه این «محمت (MHMT)» در جای دیگری بوده که هرگز پیوندی با شبه جزیره عربستان نداشته است. اگر در این منطقه هم به زبان سوریه ای سخن میگفتند و هم مینوشتند، میتواند «محمت (MHMT)» در جایگاه یک واژه سوریه ای «مِحمَت (mehmat)» فهمیده شود.

💢پسوند «ت» در واژۀِ «محمت (MHMT)»- بجای «د» در واژه «محمد )MHMD(»- سرچشمه در یک آوانویسی دارد(٨) و باید «مِحمَد (ستایش شده)» خوانده شود، که در لهجه عربی سوریه ای میشود «مَحمِد (mahmed)». اگر پژوهش های «فولکر پُپ (Volker Popp)» را بپذیریم که در آن دوران در این

منطقه (پیش از همه) با زبانی که شاخه ای از پارسی میانه بود سخن میگفتند، پس میتواند واژۀِ «محمت (MHMT)» که یک ایدیوگرام (نشانه هایی که بجای وات بکار میروند) است که به خط سوریه ای نوشته شده است، برای واژۀِ بیگانه و اوگاریتی (یک شهر باستانی در سوریه) «محمد (MHMD)» که به معنی «برگزیده» است، فهمیده شود و –با پارسی میانه- «مِحمِت/مَحمَت» بیان شده باشد(٩).

💢با افزایش توانمندی های سیاسی/رزمی فرماندهانِ عرب و سیاستِ گستر ِش فرهنگ ِعربی و حقِ ویژه برای زدنِ سکه، واژۀِ «محمت (MHMT)» به واژۀِ عربی «مُحَمَد (muhammad)» دگرگون شد، همانگونه که سکه های دو زبانه از سال ٦٠ عربی (٦٨١ میلادی) در کنار هم «محمت (MHMT) » را به پهلوی و «مُحَمَد (muhammad)» را به عربی را ثبت کرده اند(١٠).

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت سوم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/19231


🔥مطالب بیشتر در کانال: من خردگرا هستم👇

@Iamkheradgera
💥دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ

#قسمت_سوم

اگر افسانۀِ ویرایش نهاییِ قرآن بدست «عثمان» یک الگوبرداری(شابلون) ادبی/دینی باشد - در سنجش با شیوۀِ گردآوری کتاب های مقد ِس زرتشتی - که خیلی دیرتر انجام گرفته است، باید بپذیریم که نُسخۀِ «کامل» قرآن نوشته های کُهن تر و نو تر را دربر دارد، به سخن دیگر قرآن گردایه ای از نوشتجاتی است که در یک زمان دراز گردآوری و روی آنها کار شده است.

💢زمان نگارش هر آیۀِ قرآن و پیونِد آن با رویدادهای تاریخی باید بررسی شود. از اینرو در نبالۀِ این پژوهش نُخست باید نام «مُحَمَد» به کمک اسنادِ هم دوره با او و از دریچۀِ زمانی و مکانی بررسی شود. در این پیوند، به دلیل نبود منبع نوشتاری، تنها سکه ها، سنگنبشته ها و نوشته های دیواری که از دو قرن نخستِ آغاز اسلام برجای مانده اند، تکیه گاه خوبی هستند(٣). بُنمایه های نوشتاریِ مسیحی که با این دوره همزمان هستند، در بخش ویژه خودشان بررسی خواهند شد(٤).

٢) «مُحَ َمد» در جایگاه صفتی در ستایش از «عیسی مسیح»
نام «مُحَمَد» در نیمۀِ دومِ قرن هفتم و در نیمۀِ نخستِ قرن هشتم میلادی در جایگاه یک صفت برای ستایش از «عیسی» روی سکه های فرمانروایان عرب و بر رویِ دیوارهای داخلیِ پرستشگاه های آنها نمایان ُشد. نام «مُحَمَد» در جایگاهِ یک صفت مسیحی برای ستایش از «عیسی»، و برپایۀِ آن برداشتی که عرب ها از این واژه داشتند، یعنی ستایش شوند/ ستایش شده، دارای یک پیشینۀِ تاریخی است.
سپس تر واژۀِ «عبدالله (یعنی بنده و خدمتکار خدا، که در اینجا هم منظور «عیسی» است) روی نوشته های ایرانی/ سوریه ای دیده ُشد، و از سال ٤٠ هجری (٦٦١ میلادی) نام «محمت (MHMT)» روی سکه هایی که از خاورِ ایران سرچشمه میگرفتند نمایان ُشد(٥).

💢در آنجا مسیحیانی بودند که از سال ٢٤١ میلادی با چیره شدن ساسانیان بر شهر الحضر، زندگی میکردند. این مسیحیان نُخُست از سرزمین های خاور میانرودان (Arabiya)، سپس همچنین از نیسنگ های دیگر تا آنتاکیا (یکی از
شهرهای ترکیه)، به ایران کوچ داده شده بودند(٦).

گویا خاستگاهِ زدنِ سکه های «محمت (MHMT)» در دو جای گوناگون و با دو برداشتِ متفاوت از این نام بوده است: در شمال، در ترکمنستان امروزی و افغانستان، با نام «محمت (MHMT)» مفهوم «عبدالله» و «خلیفه الله» برداشت میشُد؛ سپس تر این برداشت از سوی «عبدالمک مروان» که از شهر مرو(در شمال شهر هرات در افغانستان) سرچشمه میگرفت، نمایندگی و چیره شد.

💢در جنوب، در نیسنگ کرمان، جنوب شرقی ایران، با پشتیبانی از توضیحات نوشته های پارسی و بیشترِ نوشته های آرامی (زبانی که در سرزمین های زیر فرمانروایی هخامنشیان، از سوریه گرفته تا سراسر میانرودان زبان دیوانی و بازرگانی بود)، از نام «محمت (MHMT)» معنی «ولی الله» برداشت میشد که با قانون خدا پیوستگی داشت.

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت دوم از طریق:


https://t.me/Iamkheradgera/19184
💥امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها

#قسمت_چهارم

صحن وسیع زیارتگاه لبریز از جمعیت بود، نه تنها صفه ها و حجره هاي دور حیاط که خرابه هاي پشت صحن هم به اشغال زایرانی درآمده بود که از برکت پول نقد و امکاناتِ بیشترشان، پیش از ما رسیده بودند. غیاث المستغیثین در آشوب قیامت فریادرس عیساي مریدبان گردد که صفا کرد و حق نان و نمک بجا آورد و کاروان خستۀ از راه رسیدة ما را در صفۀ جلو اطاق خودش منزل داد و وقعی ننهاد به اعتراض کسانی که ساعتها پیش از ما رسیده و بر شنهاي تفتۀ بیابان، محروم از هر سر پناهی و سایه گاهی اطراق کرده بودند.

💢اعضاي کاروان که شوق پابوسی امام هشتم بی طاقتشان کرده بود گرد سفر نتکانده راهی حرم شدند و من که از برکت این سفر به آرزویی دیرینه رسیده بودم و بعد از دو سال صاحب " گلگلو"یی شده بودم، از صحن پر هیاهو قدم بیرون گذاشتم و پناه به سینۀ گشادة بیابان بردم تا بازیچۀ گرانقیمت خود را به چشم همسالان کشم و تجملی فروشم.

مدتی بود که اغلب بچه هاي محلۀ ما گلگلو داشتند و من حسرتش را، و اینک در آستانۀ سفر زیارتی و از برکت پول قرضی امکانی فراهم شده بود که پدر دست از دل بردارد و با خرج دو سکۀ تک قرانی چرخی، نورچشمی یکی یک دانۀ خود را به آرزوي دیرینه اش برساند. لابد می خواهید بپرسید گلگلو چیست؟ نمی دانستم نقل قصۀ آسیدمصطفی سروکارم را به زبان آموزي می کشاند و مجبور خواهم شد علاوه بر نشان دادن زوایاي زندگی پر ناز و نعمت همشهریانم، اصطلاحاتشان را هم برایتان معنی کنم .باشد، چه می شود کرد؟ گلگلو را هم معنی می کنم.

💢گلگلو بر وزن "لبلبو "بازیچۀ شاهانه اي بود که بسادگی نصیب هر بچه اي نمی شد. قیمتش دو قران بود و دو قران یعنی پول توجیبی سه چهار ماه بچه اي به سن و سال و وضع و حال مخلص. این بازیچۀ _ البته طاغوتی استکباري_. عبارت بود از دو چرخ مدور ( مثل اینکه چرخ مثلث هم داریم( که در دو سر تختۀ باریکی به طول یک وجب نصب شده باشد و در وسط این تختۀ محوري، دستۀ بلندي تعبیه کرده باشند که غالبا عبارت بود از همان ترکه هاي اناري که وقتی بر سر و صورت و پشت و گردن بچه فرو می آمد مثل نیش زنبور آدم را آتش می زد. باري، وقتی چرخها سوار شد و سر پهنِ ترکۀ بلند به چوب محوري کوبیده شد، آدم سر دیگر ترکه را دست می گیرد و چرخها را روي زمین می غلطاند و دنبالش می دود و با تقلید صداي موتور ماشین کلی کیف می کند و پز می دهد.

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت سوم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/17954
💥امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها

#قسمت_سوم

بالاخره، مثل همیشه، منطق مادر پیروز شد. یک دست "جااستکانی" نقره _ تنها یادگار دوران ناز و نعمت _ به گرو رفت و بیست تومان از مشدي فتحعلی نزول خور قرض گرفته شد که سرِ دو ماه دو تومان رویش بگذارند بدهند و جااستکانیها را پس بگیرند. تهیۀ مقدمات سفر، بخلاف سفرهاي گذشته چندان طولی نکشید. دو روزه همه چیز فراهم شد و راه افتادیم .

💢خورشید نیمروزي تازه از وسط آسمان به دامن مغرب خزیده بود که گنبد با شکوه امامزاده بر سینۀ سفید " قلعه سنگ" در پهن دشت تفته نمایان شد و در جوارش مزرعۀ تازه احداث "قبطیه" با درختان نو نشانده و خیارستان شادابش چون لکه اي کبود بر سینۀ خشکیدة کویر؛ و ربع ساعتی بعد صداي ضعیفی به گوش رسید که هر چه پیشتر می رفتیم بر قوتش افزوده می گشت و بر حیرت کاروانیان نیز هم، که این طنین ِ در فراخناي بیابان پیچیده از کجاست.

دایی افسانه گویم تازه شروع به توضیح کرده بود دربارة صداهاي موهوم و اشباح مخوفی که به گوش و چشم مسافران کویر می رسد و مربوط به اجنۀ کافري است که به قصد گمراهی مسافران به هزار و یک حیله متوسل می شوند؛ و توصیۀ همیشگی اش که ذکر بسم االله صداها را محو و اشباح را نابود می کند، که صفر چاروادار توي ذوقش زد و دانش وسیعش را به مسخره گرفت که :"ارباب! جن و غول کجا بوده؟ این صداي نقاره خونۀ حضرتیه"، و در پاسخ این سوال انکارآمیز که " مشتی صفر، نقاره خانه توي این بر بیابان کجا بوده؟" با غرور صاحب خبران به توضیح پرداخت که " مگه نمی دونین امامزاده علی دیگه اون امامزاده علی پارسالی نیست، امسال امام رضا اومده مهمونش شده، ارباب قبطیه هم فرستاده از بلورد یۀ دسته ساز و دهل آورده نقاره خونه راه انداخته که بیا و بسیل، الان درست پنج شبونه روزه که یۀ مدوم میزنن و میکوبن". دریغا که کم شدن فاصله و واضح تر شدن صداي طبل و شاخ نفیرها مجالی براي دایی سرخوردة دمغ شده ام باقی نگذاشت تا جزاي صفر خیره سر را کف دستش بگذارد و معلومات جن شناسی اش را از چنتۀ حافظه بیرون ریزد . انعکاس طنین دلهره آور دهل و نواي نفیر در طبع بازیچه پسند من تاثیري داشت نه از جنس تآثر شوق آمیز همسفران که عاشقانه اشک می ریختند و عبارت "جونم به قربونت یا امام رضا" را با هق هق گریه می آمیختند. من به اقتضاي سنم به ذوق آمده بودم و مشغول تقلید صداها بودم.

سرانجام به حریم زیارتگاه رسیدیم. و من که در طول زندگی کوتاه خود بارها مجالس_. البته قاچاقی_ روضه خوانی دیده و در مراسم عزاداري ایام عاشورا، همراه بچه هاي دیگر نالۀ " یا حسین" سر داده بودم _ با دیدن انبوه جمعیت و صداي نقاره اي که با همه رساییش در ضجۀ زایران و حاجتمندان گم شده بود، دست و پاي خود را گم کرده و با حالتی مرکب از شوق و وحشت به دامن قباي پدر چسبیده بودم، براي نخستین بار به یاد صحراي محشر افتادم و روایاتی که از زبان ملا توتی و پاي منبر آشیخ علی شنیده بودم.

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت دوم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/17834
Forwarded from Atheist
💥مشكل ضماير در قرآن و سر درگمى مفسرين در طول تاريخ

قسمت_چهارم

⭕️همچنین در سوره ۷۵ (قیامت) گفته می شود:
لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿۱۶﴾
ترجمه: زبانت را بخاطر عجله برای خواندن آن[=قرآن] حرکت مده 》

⭕️إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿۱۷﴾
ترجمه: چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ماست

⭕️فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿۱۸﴾
ترجمه:پس هرگاه آن را خواندیم از خواندن آن پیروی کن

⭕️ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ ﴿۱۹﴾
ترجمه: سپس بیان و توضیح آن نیز برعهده ماست

📌نویسنده از محمد می خواهد که عجله نکند و صبر کند ‌که از آنچه برایش فرستاده شده در نامه ها جمع بندی شود و منتظر توضیح و بیان کتب ارسالی از سوی ایشان بماند. پس نامه ها علاوه بر پاسخ به مسائل پیش آمده در رسالت محمد ، این هدف را دنبال می کنند که خلاصه و جمع بندی و اشاراتی به متن داشته باشند و یا نکات مهم کتب الحاقی را به محمد گوشزد می شود.
بعد از مدتی، زمانی که نویسنده متوجه می شود محمد در بیان موعظات خود دچار مشکل است (بسیاری از آیات به این موضوع اشاره دارند)، وی شروع می کند به تاویل کتب و قرآن در نامه (به همین دلیل همانطور که از نظر گذشت در سوره های کوتاه و نخستین تاویلی دیده نمی شودو خدا به صورت اول شخص جمع ظاهر نمی شود).
بنابراین وقتی با جمله ای در متن روبه رو می شویم که نویسنده خود را در مقام الله یا فرشته قرار می دهد در واقع نویسنده در حال تاویل آن است و ما به نوعی با یک نقل قول مواجه هستیم.

📌در واقع این عبارات، تاویل، جمع بندی یا خلاصه ای از متن هستند ‌که محمد می تواند آنها را تحت عنوان قرآن موعظه کند .
در برخی از موارد نویسنده در تاویل و بیان متن ، کلمات نامشخص را توضیح می دهد،
مانند سوره ۱۰۱ :
الْقَارِعَةُ ﴿۱﴾《کوبنده》
مَا الْقَارِعَةُ ﴿۲﴾《 چیست کوبنده》
وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ ﴿۳﴾《وتو چه دانی که کوبنده چیست》
يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ ﴿۴﴾
《روزی که مردم چون پروانه [های] پراکنده گردند

📌اما در اغلب موارد و در سوره های بلند، متن اشاراتی دارد به متن دیگری که مفصل تر است و آنرا تاویل میکند. به همین خاطر در اکثر موارد کلمه "اذ"یا ذکر کن آمده است. گاها نویسنده در میان تاویل خود از متن الحاقی، محمد را خطاب قرار می دهد. وی لا به لای تاویل با استنتاج از آن، به مسائل محمد پل می زند و توضیح می دهد که به مشرکین چه بگوید و چه کارهایی را باید انجام دهد؛ سپس در ادامه به جمع بندی داستان ها پرداخته و یا به تاویل خود ادامه می دهد (به همین دلیل قصص انبیا کوتاه و عاری از جزئیاتی هستند که در تورات می توان دید).

⭕️ از همین رو گاه الله به صورت سوم شخص مفرد ظاهر می شود و گاه به صورت اول شخص جمع. در جاهایی که به صورت اول شخص جمع ظاهر می شود در واقع تاویل یا تکراری است از متن الحاقی.
دلیل تمامی ابهامات، تغییر ضمایر و پراکندگی متن در این نهفته است که متن نامه ها همواره به متن دیگری خارج از آن اشاره دارند و معنا و منظور اصلی نویسنده تنها با حضور متن ارجاعی قابل درک است.

ادامه دارد ...

مطالعه قسمت سوم از طریق:
https://t.me/Iamkheradgera/17551


https://t.center/Iamkheradgera
💥مشكل ضماير در قرآن و سر درگمى مفسرين در طول تاريخ

#قسمت_سوم

در سوره ۷۶ (سوره انسان) در همان اولین آیه ‌نوشته می شود:
هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا ﴿۱﴾
#ترجمه: آیا زمانی طولانی برای انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود

💢سپس ناگهان الله به شکل اول شخص جمع ظاهر می شود:
#ترجمه: ما انسان را از نطفه مختلطی آفریدیم و او را می آزماییم بدین جهت او را شنوا و بینا قرار دادیم (۲) ماه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس (۳) ما برای کافران زنجیرها و غلها و شعله های سوزان آماده کرده ایم (۴) ...》

در آیه ۲۹ به عنوان پایان نوشته می شود:
این [آیات] پند نامه ای است تا هرکه خواهد راهی به سوی پروردگار خود پیش گیرد (۲۹) و تا الله نخواهد [شما] نخواهید خواست قطعا خدا دانای حکیم است(۳۰) هر که را خواهد به رحمت خویش در می آورد و براط ظالمان عذابی پر درد آماده کرده است (۳۱)》

💢بنابراین در این سوره نقل قول مشخص است و در انتها گفته میشود که این ذکر است برای کسانی که که پند گیرند. پس در اینجا ما با یک نقل قول طرف هستیم که از زبان الله بیان شده است

در نتیجه، اگر سوره های کوتاه پایانی آخر کتاب قرآن را همانطور که بسیاری از مفسرین و پژوهشگران قرآنی اذعان دارند، به لحاظ زمانی مقدم بر سوره های بلندتر بدانیم، با مطالعه آنها در می یابیم که الله به تدریج و بر اساس یک ضرورت، به شکل اول شخص جمع در متن ظاهر می شود. چرا اینطور است؟ چرا بعد از مدتی، مولف گاهی در نقش الله یا فرشته اى از فرشتگان الله ظاهر می شود؟

این مسئله برای فرضیه ما تا حدی چالش برانگیز است، همیشه برای من سوال بود که چرا نویسنده در نامه های شخصی مجبور بوده گاهی نقش الله یا يكى از فرشتگان الله را برای محمد ایفا کند. در نظر گرفتن متن قرآن به صورت مجموعه ای از نامه ها تا حدی زیادی معنای آیات اولیه هر سوره را روشن می سازد. اما باید نکته دیگری را هم در نظر بگیریم که منظور اصلی بسیاری از نامه هاست (خصوصا سوره های بلند).

💢پاسخ را باید در سوره یونس (۱۰) آیه ۳۹ جستجو کرد :
بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ ۚ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۖ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ (۳۹)
#ترجمه: بلکه چیزی را دروغ شمردند که به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تاویل آن برایشان نیامده است کسانی [هم] که پیش از آنان بودند همین گونه [پیامبرانشان] را تکذیب کردند .پس بنگر که فرجام ستمگران چگونه بوده است.》

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت دوم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/17513
💥محمد، پيامبر اعراب، پسر چه كسى بود عبدالله يا شخصى ديگر؟

#قسمت_چهارم

همانطور كه ديديد عبدالله به محض عقد نمودن آمنه با او همبستر شده و آمنه حامله می شود. بقیه مورخین هم در این مسئله اختلافی ندارند و این یک امر تاریخی ثابت شده است و اتفاقا مسلمین جهان برای اثبات معجزه در دوران جنینی محمد به این قصه بسیار استناد می کنند غافل از آن که این مطلب اساس و تار و پود نسب محمد را به باد می دهد.

💢پس مصادر تاریخی که ازدواج عبدالله با آمنه را در یک روز و هم زمان با ازدواج عبدالمطلب با دختر عموی آمنه مطرح کرده اند به شرح ذیل می باشد:
١) طبقات الكبرى إبن سعد باب تزوج عبد الله بن عبد المطلب آمنة بنت وهب
٢) سيرة حلبية باب تزويج عبد الله پدر محمد و آمنة مادرش وحفر زمزم.
٣) الاستيعاب في تمييز الأصحاب إبن عبد البر باب محمد رسول الله.
٤) أسد الغابة ابن اثیر

این مصادر را بیان نمودم تا ماله کشان و کسانی که تاریخ را با محک علم رجال ظنی و حدسی می سنجند بدانند که در این قضیه اهل تاریخ با یکدیگر اختلافی نداشته اند.

💢اما مشکل در اینجا پیش می آید که حمزه قاعدتا باید با محمد هم سن و سال باشد یا از محمد کوچک تر باشد اما در کمال ناباوری می بینیم که محمد چهار سال از حمزه کوچک تر است در حالی مراسم عقد مادرش آمنه با عبدالله با مراسم عقد عبدالمطلب و دختر عموی آمنه در یک مجلس بوده است و باردار شدن آمنه در همان اوان دوران عقد بوده است اما این جنین یعنی محمد چهار سال در شکم آمنه می ماند تا حمزه ٤ ساله شود و او بعدا به دنیا بیاید.

حال ميپردازيم به مدارکی که تصریح دارد محمد از حمزه ٤ سال کوچ تر است به شرح ذیل می باشد.

📌ابن سعد در طبقات الکبری خود می گوید:

قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: «كَانَ حَمْزَةُ مُعَلَّمًا يَوْمَ بَدْرٍ بِرِيشَةِ نَعَامَةٍ» قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ: وَحَمَلَ حَمْزَةُ لِوَاءَ رَسُولِ فِي غَزْوَةِ بَنِي قَيْنُقَاعَ، وَلَمْ يَكُنِ الرَّايَاتُ يَوْمَئِذٍ " وَقُتِلَ رَحِمَهُ اللَّهُ يَوْمَ أُحُدٍ عَلَى رَأْسِ اثْنَيْنِ وَثَلَاثِينَ شَهْرًا مِنَ الْهِجْرَةِ، وَهُوَ يَوْمَئِذٍ تِسْعٍ وَخَمْسِينَ سَنَةً، كَانَ أَسَنَّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلّى الله عليه وسلم بِأَرْبَعِ سِنِينَ
📚#منبع: الطبقات الكبرى - ط دار صادر جلد: ٣  صفحه: ١٠

#ترجمه:
واقدى از موسى بن محمد بن ابراهيم نقل مى كند كه پدرش مى گفته است حمزه روز جنگ بدر به كلاه خودش پر شتر مرغ زده بود، همچنين واقدى مى گويد: در جنگ بنى قينقاع حمزه پرچم رسول الله را به دوش مى كشيد و در آن هنگام هنوز حمل رايت معمول نبود.
حمزه كه رحمت خدا بر او باد، روز جنگ احد كه سى و دو ماه از هجرت گذشته بود شهيد شد و به هنگام شهادت پنجاه و نه سال داشت و چهار سال از پيامبر بزرگتر بود.

💢همین مطلب را بقیه اهل تاریخ و سیره نقل کرده اند که محمد چهار سال از حمزه کوچک تر بوده است اما اختلاف کرده اند و برخی گفته چهار سال و برخی گفته اند دو سال.

📌ادامه دارد...

مطالعه بخش سوم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/16895
▪️محمد، پيامبر اعراب، پسر چه كسى بود عبدالله يا شخصى ديگر؟

#قسمت_سوم

همین مطلب قسمت قبل بعنوان استناد تاریخی مسلّم در سایت مرکز پژوهش های صدا و سیما هم آمده است:(لينك)
در این روایت ذکر یک نکته جالب است که عبدالمطلب و عبدالله هم زمان با هم در یک مجلس از دو نفر خواستگاری می کنند و حاصل ازدواج عبدالله با آمنه محمد می شود و حاصل ازدواج عبدالمطلب با دختر عموی آمنه حمزه می شود.
همچنین طبری نیز این واقعه را از زبان واقدی بعنوان یک اصل تاریخی ثابت روایت می کند و می گوید: حدثنى الحارث بن محمد قال حدثنا محمد بن سعد قال حدثنا محمد بن عمر قال حدثنا معمر وغيره عن الزهري أن عبد الله بن عبد المطلب كان أجمل رجال قريش فذكر لآمنة بنت وهب جماله وهيئته وقيل لها هل لك أن تزوجيه فتزوجته آمنة بنت وهب فدخل بها وعلقت برسول الله وبعثه أبوه إلى المدينة في ميرة يحمل لهم تمرا فمات بالمدينة فبعث عبد المطلب ابنه الحارث في طلبه حين أبطأ فوجده قد مات * قال الواقدي هذا غلط والمجتمع عليه عندنا في نكاح عبد الله بن عبد المطلب ما حدثنا به عبد الله بن جعفر الزهري عن أم بكر بنت المسور أن عبد المطلب جاء بابنه عبد الله فخطب على نفسه وعلى ابنه فتزوجا في مجلس واحد فتزوج عبد المطلب هالة بنت أهيب بن عبد مناف بن زهرة وتزوج عبد الله بن عبد المطلب آمنة بنت وهب بن عبد مناف بن زهرة *
 #منبع: تاريخ الطبري جلد: ٢  صفحه: ٧
 #ترجمه:
از زهرى روايت كرده اند كه عبد الله بن عبد المطلب زيباترين مردان قريش بود و از زيبايى و نكو منظرى وى با آمنه دختر وهب سخن كردند و گفتند: «زن او مى شوى؟» و آمنه دختر وهب زن عبد الله شد كه چون بر وى درآمد پيمبر خدا را بار گرفت. پس از آن عبد المطلب عبد الله را به مدينه فرستاد كه خرما بيارد و آنجا بمرد و چون آمدن وى دير شد عبد المطلب پسر ديگر خود حارث را به طلب وى فرستاد و معلوم شد كه مرده است.
واقدى گويد: اين خطاست، و سخن مورد اتفاق درباره ازدواج عبد الله بن عبد المطلب همانست كه در روايت ام بكر دختر مسور آمده كه عبد المطلب با پسر خويش بيامد و براى خود و پسرش خواستگارى كرد و در يك مجلس زن گرفتند و عبد المطلب، هاله دختر اهيب بن عبد مناف بن زهره را به زنى گرفت و عبد الله بن عبد المطلب آمنه دختر وهب بن عبد مناف بن زهره را گرفت.
در اینجا به صراحت مورخین مشاهده می کنیم که عبدالله به محض عقد نمودن آمنه با او همبستر شده و آمنه حامله می شود. بقیه مورخین هم در این مسئله اختلافی ندارند و این یک امر تاریخی ثابت شده است و اتفاقا مسلمین جهان برای اثبات معجزه در دوران جنینی محمد به این داستان بسیار استناد می کنند غافل از آن که این مطلب اساس و تار و پود نسب محمد را به باد می دهد.

ادامه دارد

مطالعه بخش دوم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/16870
Forwarded from Atheist
💥اشتباهات علمی امام صادق؛ مغز متفکر جهان شیعه!
[با تمرکز بر کتاب توحید مفضل]

#قسمت_سوم

⭕️امام‌صادق: اگر از حیوان فقط جنس نر یا ماده زاده شود، نسل منقطع و نابود می‌گردد!

📌در کتاب توحید مفضل؛ بابی تحت عنوان «انقراض الحيوان لو لم يلد ذكورا وإناثا‏» وجود دارد که امام صادق شیعیان در آن چنین می‌گوید:

متن عربی: ولو لم يولد من الحيوان إلا ذكر فقط أو أنثى فقط ألم يكن النسل منقطعا وباد مع أجناس الحيوان فصار بعض الأولاد يأتي ذكورا وبعضها يأتي إناثا ليدوم التناسل ولا ينقطع. [۱]

📌ترجمه: اگر از حیوان، فقط جنس نر و یا فقط ماده زاده می‌شد آیا نسل، منقطع و نابود نمی‌گشت؟ در نتیجه تقدیر و تدبیر چنین حکم کرده است که برخى از اولاد نر و برخى دیگر ماده باشند تا آفرینش نسل ادامه یابد و منقطع نگردد.


⭕️امام صادق می‌گوید: اگر از حیوان تنها یک جنس(نر یا ماده) زاده می‌شد، نسلش منقرض و نابود می‌گشت و این تدبیر الهی است که برخی از زادگان حیوانات نر باشند و برخی دیگر ماده تا اینکه نسل‌شان منقرض نشود و بقایشان تثبیت شود. در ابتدا معنای «حیوان» را بررسی می‌کنیم؛ طبق نظر لغت‌شناسان و ادیبان بزرگ نظیر راغب اصفهانی، ابونصر جوهری، صاحب بن عباد و ابن فارس واژه «حیوان» به معنای 'حیات و زندگی' و 'عکس مرگ' است. [۲]

📌اگر این معنا را در نظر بگیریم، امام صادق شیعیان به سادگی مرتکب اشتباه شده است؛ تقریبا همۀ باکتری‌ها موجوداتی هستند که تولید مثل جنسی ندارند، آنها جاندارانی 'مثل و هم نوع' خودشان را تولید می‌کنند و مشاهده می‌کنیم که به این دلیل، نسل‌شان منقرض و منقطع نمی‌شود! همچنین موجودات ابتدایی دیگر نظیر مخمرها که از طریق جوانه‌زدن تولید مثل می‌کنند نیز چنین هستند و نسل‌شان به این دلیل از بین نمی‌رود.

📌اما اگر معنای «حیوان» را موجودات زنده پیچیده نظیر چهارپایان و پرندگان و... در نظر بگیریم، بازهم در اینجا امام صادق اشتباه کرده است؛ در جانداران بسیاری تولید مثل به روش پارتنوژنز (بکرزایی) صورت می‌گیرد. معمولا بکرزایی در تعریف ساده به عنوان نوعی تولید مثل غیرجنسی که در آن از تخمک لقاح‌نیافته، یک موجود زنده کامل به وجود می‌آید [۳] شناخته می‌شود.

⭕️در یک نوع از مارمولک‌های ساکن در جنوب غربی امریکا و مکزیک که به عنوان 'Whiptail Lizard' شناخته می‌شوند، برخی گونه‌ها "فقط و فقط" دارای جنس ماده هستند [۴] و فرزندان آنها نیز "فقط و فقط" ماده زاده می‌شوند! آنها معروف‌اند به جمعیت‌های تماما ماده(all-female population) [۵] و تولید مثل آنها به شکل پارتنوژنز حقیقی است که با فقدان کامل همیاری جنس نر شناخته می‌شود. بیش از یک‌سوم از ۵۰ گونه این مارمولک‌ها توسط این نوع از پارتنوژنز، یعنی فقدان کامل همیاری جنس نر تولید مثل می‌کنند چراکه درحال حاضر این گونه‌ها اساسا جنس نری ندارند! [همان ۵]

📌روشن است که در هر حالت و معنا، امام صادق اشتباه کرده است و این اشتباهات به این دلیل است که ادعاهای شیعیان مبنی بر دانشمند بودن، عالم غیب و معصوم بودن این شخص و دیگر ائمه‌شان همگی کشک است!

📚پی‌نوشت‌ها:
[۱] توحيد المفضّل؛ نشر مكتبة الداوري، ص۹۰.
[۲] معجم مقاييس اللغة؛ ابن‌فارس، نشر دار الفکر، ج۲، ص۱۲۲ | المحيط في اللغه؛ الصاحب بن عباد، ج۱، ص۲۵۸ | المفردات؛ الراغب الأصفهاني، نشر دار القلم، ص۲۶۹ | الصحاح؛ أبو نصر الجوهري، نشر دار العلم للملايين، ج۶، ص۲۳۲۴.
[۳] Wikipedia: bit.ly/3b1KxKp
[۴] Integrated Principles of Zoology(by Hickman); 17th Edition, p. 137
[۵] Nature, 464(7286), 283–286. doi: 10.1038/nature08818


مطالعه قسمت قبل در این آدرس
https://t.me/Iamkheradgera/16163



🔥مطالب بیشتر در کانال: من خردگرا هستم👇

@Iamkheradgera
Forwarded from Kheradgera
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💥شواهد #فرگشت (فسیل های ثبت شده، DNA)

#قسمت_سوم


🔥مطالب بیشتر در کانال: من خردگرا هستم👇

@Iamkheradgera
💥سيّد كيست و به چه كسانى سادات ميگويند؟

#قسمت_چهارم


سیدهای دروغین

💢آن نظارت نسبی که دولت‌های ایران می‌خواستند در دوره صفویان و قاجاریان در مورد ادعاهای ساختگی سیادت برقرار شود، در عمل چندان رعایت نشد، تا جایی که خیلی‌ها که هیچ ربطی به تبار پیامبر اسلام نداشتند، مدعی شدند که «سید اولاد پیغمبر» هستند. یک نمونه بارز ادعاهای بی‌دلیل سیادت این بود که گویا پادشاهان سلسله صفویان از تبار پیغمبر هستند.

پیش از بنیانگذار سلسله صفوی یعنی شاه اسماعیل یکم هیچکدام از سران آل صفی که همه صوفیان سنی مذهب بودند و از جمله خود شیخ صفی الدین اردبیلی ادعای سید بودن نکرده بودند. اما پس از آنکه شاه اسماعیل در سال ۱۵۰۱ در تبریز بر تخت سلطنت نشست و نظام جدید صفوی برقرار گردید، خود شاه اسماعیل و جانشینان او، تبار صفویان را به پیغمبر اسلام ربط دادند و مورخین صفوی، به تبعیت از سیاست حاکم، روایت‌های «تاریخی» لازم برای اثبات این ادعا را تهیه کردند.

💢بی‌شک در این زمینه، دوره صفوی استثنایی تشکیل نمی‌داد. خیلی پیش‌تر و بعدتر از صفویان نیز بسیاری افراد و طایفه‌ها چنین ادعا‌هایی را طرح کرده بودند.
اما مخصوصا از دوره صفویان و قاجار به بعد، تعداد مدعیان سیادت زیادتر از معمول شد و این، در جامعه‌ ایرانی آن دوره راز پنهانی نبود. به هرحال امتیازات مالی از قبیل پرداخت «مال امام» و خُمس که گاه «مال سید» هم نامیده می‌شد و در عین حال اعتباری که سیدها از سوی مردم و دولت می‌دیدند، مشوق اصلی این قبیل ادعاهای روزافزون سیادت بود. با این ترتیب گروه-گروه افراد دغل کار به مناطقی می‌رفتند که کسی آنها را نمی‌شناخت و خود را به عنوان سادات «راستین» جا می‌زدند. معمولا هم کافی بود عبایی بر تن، کمربند سبزی دور کمر و احتمالا عمامه سبزی بر سر داشته باشند، چرا که به گفته «هانری لایارد» حتی شک و سوال در باره صحت ادعای سیادت یک شخص «کُفر» شمرده می‌شد. (۵)

طبیعتا بسیاری خانواده‌ها هم که ادعای سیادت داشتند، به‌راستی صاحب شجره نامه‌هایی بودند که اجداد آنها را دستکم تا ۲۰۰ سال پیش از خود نشان می‌داد. این شجره نامه‌ها نسل به نسل از پدر به پسر منتقل می‌شد و اگر شجره‌ای به هر دلیلی گم می‌شد و یا ازبین می‌رفت، رییس خانواده کوشش می‌کرد آن را دوباره ثبت و احیاء کند. اما واقعیت این است که همه آن شجره نامه‌های دویست-سیصد ساله تبار آنهمه مدعی سیادت را تا به تبار محمد و یا امامان شیعه که بیش از هزار سال قبل زیسته‌اند، نمی‌رساند. شرقشناس معروف آرمینوس وامبری می‌نویسد که «حد اکثر ده در صد کسانی که با اتکاء به یک شجره‌نامه خود را سید می‌شمردند، دلیل کافی برای این ادعای خود داشتند» (۶) و ژان دیولافوا در سال ۱۸۸۷ علاوه می‌کند که «در ایران همگی چهار خانواده وجود دارند که با دلایل کافی و مدارک قابل قبول، خود را از نوادگان علی بن ابیطالب می‌شمارند.» (۷) مثلا در حالیکه سیدهای طباطبایی شجره‌نامه قابل اعتمادی را دارا بودند، طایفه سادات محلات که همه به عنوان سید مورد قبول و احترام عام بودند، چنین شجره نامه‌ای نداشتند.

📌ادامه دارد...

💢مطالعه قسمت سوم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/15313
💥سيّد كيست و به چه كسانى سادات ميگويند؟

#قسمت_سوم


💢چگونگی دقیق انتخاب و تعیین رئیس السادات‌های محل‌ها و حدود وظایف و اختیارات آنان معلوم نیست. یکی از وظایف این «رئیس السادات»‌ها هم قضاوت در مورد دعاوی حقوقی و جرایمی مانند قتل بود که به نوعی مربوط به سید‌ها می‌شد، چرا که دولت و حکام دنیوی از مداخله در این موارد پرهیز می‌کردند.

مثلا وقتی سیدی فردی عادی را می‌کشت، کسی جرات نمی کرد به او نیز مانند افراد عادی مجازات اعدام بدهد، چونکه باور عمومی بر آن بود که «این کار (یعنی اعدام یک سید) گناهی بزرگ محسوب می‌شود، زیرا مردم عموما بر آن بودند که خداوند انسان‌ها را بخاطر پیامبر اسلام و نوادگان او آفریده است و مجازات یک سید را تنها و تنها رئیس طایفه همان سید می‌تواند صادر کند» (آدامز، همانجا).
مثلا در سال‌های ۱۹۰۰ سیدی که در یزد لوطی محل بود یک پارسی زرتشتی را به قتل رسانید. حاکم یزد او را جهت محاکمه به تهران فرستاد. مجتهد یزد نیز به تهران رفت تا آزادی سید قاتل را از شاه خواهش کند و شاه نیز دستور داد سید نام‌برده آزاد شود.

💢یک میسیونر بریتانیائی به نام ناپیرمالکم نوشت: «سید‌ها با مجازات به مراتب سبک تری روبرو می‌شوند و از این جهت خود را حتی تابع آن مقدار مختصر عدالتی که موجود است نیزنمی شمارند.»

بر عکس، هنگامی که در دهم ژوئیه ۱۹۱۳ ژاندارمی در شیراز سیدی را به قتل رسانید، فرد قاتل روز بعد در دادگاهی نمایشی محاکمه و بلافاصله اعدام گردید.

💢با اینهمه، کوشش پاسخگو کردن نقیب‌ها به وزارت عدلیه، حتی اگر چه اقدامی نه چندان قاطع بلکه صوری بود، به هر تقدیر نشان دهنده آرزوی دولت مبنی بر تاسیس نوعی نظارت و کنترل بر این شاخه جداگانه و غیرمسئول دستگاه قضائی به شمار می‌رفت. گاه هم ماموران دولتی ابتکار به کار برده راه و رسم خود را برای مجازات سید‌ها می‌یافتند.

مثلا‌ هانری موسر می‌نویسد که روزی سیدی به «ژنرال گاستیگر خان» که مهندسی اتریشی بود و به دعوت ناصرالدین شاه به ایران آمده، مسئول راه سازی از تهران به شمال و همچنین خراسان شده بود، ناسزا می‌گوید. گاستیگر دستور می‌دهد آن سید را که به نشانه سید بودنش عمامه سبزی بر سر داشت، با عزت و احترام به چادر او می‌آورند. وقتی سید وارد چادر می‌شود، گاستیگر ناگهان عمامه سبز سید را از سر او می‌گیرد و سپس به نوکرانش دستور می‌دهد که کتک مفصلی به سید بزنند. پس از اجرای این مجازات جدی، گاستیگر عمامه سبز سید را دوباره به سر او گذاشته و او را با همان عزت و احترام از چادر خود به بیرون روانه می‌کند.

💢در بخش هاى بعدی در باره سید‌های دروغین سخن خواهیم گفت که تبارشان هیچ ارتباطی به پیامبر اسلام و علی بن ابیطالب ندارد و حتی برخی از آنان عرب و مسلمان هم نبودند، اما به‌خاطر استفاده از امتیازات مادی و اجتماعی که سید‌ها از آن برخوردار بوده‌اند، خود و تبار خود را «سید» و «اولاد پیغمبر» نامیده‌اند(اكثر آخوندها).

📌ادامه دارد


https://t.me/Iamkheradgera/15234
💥جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!

📌 #قسمت_چهارم

اما بگذاريد برگرديم به حكم جهاد در قرآن و اسباب و دلايل و كيفيت آن.

💢حکم جهاد در قرآن در سوره البقرة چنین است:
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿۲۱۶﴾
#ترجمه:
بر شما جنگو كارزار واجب شده است در حالى كه براى شما ناگوار است چه بسا چيزى را خوش نمى داريد ولى براى شما خوب است و چه بسا چيزى را دوست مى داريد ولى براى شما بد است و خدا مى‏ داند و شما نمی دانید!

اما معنی جهاد را همانطوری که گفتیم مسلمانان در غرب و یا ایران بندرت جهاد با اسلحه معرفی می کنند و اصرار دارند جهاد در اصل جهاد با نفس است ببینیم با تعریف لغوی و شرعی جهاد تطابق دارد یا خیر!
تعریف لغوی جهاد:
در کشف القناع بهوتی آمده است:
أَفْضَلُ تَطَوُّعِ الْبَدَنِ وَهُوَ مَشْرُوعٌ بِالْإِجْمَاعِ لِقَوْلِهِ تَعَالَى {كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ} [البقرة: ٢١٦] إلَى غَيْرِ ذَلِكَ وَلِفِعْلِهِ وَأَمْرِهِ بِهِ وَأَخْرَجَ مُسْلِمٌ: مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَغْزُ، وَلَمْ يُحَدِّثْ نَفْسَهُ بِالْغَزْوِ مَاتَ عَلَى شُعْبَةٍ مِنْ النِّفَاقِ» (وَهُوَ) أَيْ: الْجِهَادُ مَصْدَرُ جَاهَدَ جِهَادًا وَمُجَاهَدَةً مِنْ جَهَدَ إذَا بَالَغَ فِي قَتْلِ عَدُوِّهِ فَهُوَ لُغَةً بَذْلُ الطَّاقَةِ وَالْوُسْعِ وَشَرْعًا: (قِتَالُ الْكُفَّارِ)

📚#منبع: كشاف القناع عن متن الإقناع نویسنده: البهوتي جلد: ٣ صفحه: ٣٢
#ترجمه:
بهترین عبادت بدنی که به اجماع اهل اسلام بنا به آیه {كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ} [البقرة: ٢١٦] ثابت است و بنا به حدیث پیامبر که در صحیح مسلم آمده است:
«کسی که بمیرد و جنگ در راه اسلام نکرده باشد و حتی در دلش آرزوی جنگ خطور نکرده باشد بر شعبه ای از نفاق از دنیا رفته است».

اما معنی جهاد از مصدر جَاهَدَ جِهَادًا وَمُجَاهَدَةً است از جَهَدَ هنگامی که در قتل دشمنش مبالغه شود و آن لغتی است که به معنی به کار بردن نهایت طاقت و وسع است و در معنی دینی آن یعنی جنگیدن با کافران است.

ادامه دارد...

📌مطالعه بخش سوم:

https://t.me/Iamkheradgera/15088
💥جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!

#قسمت_سوم

اما بگذاريد برگرديم به حكم جهاد در قرآن و اسباب و دلايل و كيفيت آن.

📌حکم جهاد در قرآن در سوره البقرة چنین است:
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿۲۱۶﴾
#ترجمه:
بر شما جنگ و كارزار واجب شده است در حالى كه براى شما ناگوار است چه بسا چيزى را خوش نمى داريد ولى براى شما خوب است و چه بسا چيزى را دوست مى داريد ولى براى شما بد است و خدا مى‏ داند و شما نمی دانید!

💢اما معنی جهاد را همانطوری که گفتیم مسلمانان در غرب و یا ایران بندرت جهاد با اسلحه معرفی می کنند و اصرار دارند جهاد در اصل جهاد با نفس است ببینیم با تعریف لغوی و شرعی جهاد تطابق دارد یا خیر!

📌تعریف لغوی جهاد:
در کشف القناع بهوتی آمده است:
أَفْضَلُ تَطَوُّعِ الْبَدَنِ وَهُوَ مَشْرُوعٌ بِالْإِجْمَاعِ لِقَوْلِهِ تَعَالَى {كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ} [البقرة: ٢١٦]
إلَى غَيْرِ ذَلِكَ وَلِفِعْلِهِ وَأَمْرِهِ بِهِ وَأَخْرَجَ مُسْلِمٌ:
مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَغْزُ، وَلَمْ يُحَدِّثْ نَفْسَهُ بِالْغَزْوِ مَاتَ عَلَى شُعْبَةٍ مِنْ النِّفَاقِ» (وَهُوَ) أَيْ: الْجِهَادُ مَصْدَرُ جَاهَدَ جِهَادًا وَمُجَاهَدَةً مِنْ جَهَدَ إذَا بَالَغَ فِي قَتْلِ عَدُوِّهِ فَهُوَ لُغَةً بَذْلُ الطَّاقَةِ وَالْوُسْعِ وَشَرْعًا: (قِتَالُ الْكُفَّارِ)
📚#منبع: كشاف القناع عن متن الإقناع نویسنده: البهوتي جلد: ٣  صفحه: ٣٢

💢 #ترجمه: بهترین عبادت بدنی که به اجماع اهل اسلام بنا به آیه {كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ} [البقرة: ٢١٦] ثابت است و بنا به حدیث پیامبر که در صحیح مسلم آمده است
«کسی که بمیرد و جنگ در راه اسلام نکرده باشد و حتی در دلش آرزوی جنگ خطور نکرده باشد بر شعبه ای از نفاق از دنیا رفته است».
اما معنی جهاد از مصدر جَاهَدَ جِهَادًا وَمُجَاهَدَةً است از جَهَدَ هنگامی که در قتل دشمنش مبالغه شود و آن لغتی است که به معنی به کار بردن نهایت طاقت و وسع است و در معنی دینی آن یعنی جنگیدن با کافران است.
در حدیثی که در مسند احمد و طبرانی آمده و هیثمی آن را صحیح دانسته محمد به توضیح معنی واقعی جهاد پرداخته است و گفته:
قَالَ: فَأَيُّ الْهِجْرَةِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: " الْجِهَادُ ".
قَالَ: وَمَا الْجِهَادُ؟ قَالَ: " أَنْ تُقَاتِلَ الْكُفَّارَ إِذَا لَقِيتَهُمْ ". قَالَ: فَأَيُّ الْجِهَادِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: " مَنْ عُقِرَ جَوَادُهُ وَأُهْرِيقَ دَمُهُ " رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالطَّبَرَانِيُّ، وَرِجَالُهُ رِجَالُ الصَّحِيحِ.
#منبع: مجمع الزوائد ومنبع الفوائد نویسنده: الهيثمي، نور الدين    جلد: ٣  صفحه: ٢٠٧

💢 #ترجمه:
آن مرد از پیامبر پرسید پس کدام هجرت بهترین هجرت است؟ پیامبر گفت جهاد کردن. آن مرد از پیامبر پرسید جهاد چیست؟ پیامبر گفت: "اینکه هنگامی که با کافران رو برو شدی با آنان بجنگی"
آن مرد گفت: پس کدامین جهاد نیکوترین است؟ پیامبر گفت: "کسی است که اسبش پی و خونش ریخته شود."

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت دوم:


https://t.me/Iamkheradgera/15029
Ещё