به دنبال عشق و مهر دویدم. تاختم. به سر بر زمین افتادم. خاکی و زخمی به منزلگاه میانِ راه رسیدم. بیابان بود و سوز و ظلمات. من بودم و من. عشق را صدا زدم، نجوا کردم؛ زوزهی گرگ شنیدم. ناله سر دادم. سوسوی باد را به جان خریدم و صبر به جان فشردم تا شاید راهی، امتدادی، مخزنی، روزنی، چاهی، جایی، نور عشق را بتاباند به صورت بی رنگ و رویم؛ به چشمان کم سویم و به تن پاره پاره ام.
گشتم، گریستم، دویدم... ندیدم.
بسیار گشتم و بسیار گریستم و بسیار گریختم.
کجایی ای عشق؟
ای الههی حرف های مسجع شاعران و ناثران؟ ای سُکنا داده شده بر سر زبان عوام و عامران؟ ای که پیکرت در میان انبوه اجساد مدفون شده هم پیدا نمیشود؟ کجا را بگردم؟
تو بگو. کجا را..؟