نمیدونم فعلا .

عه کیمیا... پشمام

خیلی وقته ننوشتم. و دیگه خوب ننوشتم. غمم گین.

روزی که دوباره به دیدارت می‌آیم،
آینه از بازتاب چهره ام تهی‌ست، سایه ام بر دیوار نمی‌افتد و صدای تپش تند قلب، و نفس هایم وادارت نمی‌کند پشت سرت را نگاه کنی. اما من، تو را می‌بینم. لبخند می‌زنم. به گیسوان نیمه کوتاهت می‌نگرم. تشعشع نور چراغ مطالعه ات بر چشمانت، هنوز که هنوز است روشنم نگه می‌دارد.
نور چشمانت پایه‌ی وجود دوباره‌ی من است. چشمانت، موجب می‌شود حس کنم پرنده ای هستم در اعماق آسمان هفتم. یا که نهنگی هستم در اعماق اقیانوس های غرب. چشمانت آنقدر عمیق
و پر مفهومند، که تا ابدیت وجودم،
در شرحِ قصه‌ی بلند بالایشان، لال خواهم بود.

مهمم اصلا؟ نه. شاید مامان راست میگه. شاید من خودمو زیاد از حد مهم و ارزشمند می‌بینم و توقع دارم خوب باشن باهام.

امروز، روز خوبی نبود.

فقط روم با یک نفره
اره تو. خود خودت.

یا سوییشرت میدید بهم یا سوییشرتتون میکنم

فردا سه دسامبره

صدای زنگ در،به گوش میرسد پستچی برایتان نامه ای آورده به طرف در میروید و نامه را برمیدارید روی آن با خط خوش نوشته شده
" از طرف معشوق تو"
دست هایتان یخ میزند زیرا معشوقتان خیلی وقت پیش از دنیا رفته است...
-این پیام و فور بزنید چنل اصلیتون تا من بهتون بگم توی اون نامه برای شما چه چیزی نوشته شده...
لیمیت:تا هروقت خط بخوره

خوشحال‌میشم اکانت زیباتونو توی چنلم داشته باشم✨️🫶

کاش چشمم به استوری های پیشدار نیفته. می‌خندم عذاب وجدان می‌گیرم.

و توهم زده بودم که نکنه سه شنبه شده و من خواب موندم کل روز رو..؟

وقتی بیدار شدم داشتم از گردن درد گسسته می‌شدم.

امروز وقتی رسیدم خونه، برای اولین بار با فرم مدرسه و به صورت نشسته از خستگی بی‌هوش شدم.