گاه زندگی، بیهوا کسی را سر راهت میگذارد که انگار سالها انتظارش را کشیدهای.
کسی که قصهی دلت را بیآنکه بگویی، تا عمقش میفهمد؛
کسی که از زخمای قلبت باخبر است و جوری مرهم میشود که هیچکس پیش از او نتوانسته.
حرفهایت را مثل زبان مادریاش میخواند،
بیآنکه نیاز باشد توضیح بدهی...
و درست همان لحظه که فکر میکنی تنها ماندهای، خدا او را میفرستد و آرام در گوش دلت زمزمه میکند:
"ببین؟ هنوز هوایت را دارم..."
برای من، آن «یکی» تویی...♥️