📸۳۶۵ روز با پیامبرﷺَّ روز نود و چهارم {بخش اول} خورشید با فوت خاموش نخواهد شد
نسیمِ دلانگیزِ بهاری در مکه جریان داشت. با برداشته شدنِ تحریم، همه نفس راحتی کشیدند. هرروز بر تعداد کسانی که مشتاقانه بهسوی اسلام روی میآوردند، افزوده میشد. مردمِ حبشه در اثر سخنانِ مسلمانانِ مهاجر، برای آشنایی با دین تازه و آخرین پیامبرﷺَّ دستهدسته به مکه میآمدند. آقایمان، کنار کعبهای بود که بسیار دوستش میداشت. برای مردم سخن میگفت و آیات قرآن را برای مردم تلاوت میفرمود. حاضران در مجلس، نخستین بار بود که چنین سخنانِ زیبایی میشنیدند. سؤالاتی از او پرسیدند. برای هر پرسش، پاسخهای زیبا دریافت میکردند. قلبِ پرمهر و نگاهِ دلسوزانهٔ پیامبرﷺَّ دلهایشان را روشن میکرد. کاملاً معلوم بود که او پیامبر و فرستادهٔ خدا است. همان جا کلمهٔ شهادتین را گفته و مسلمان میشدند، و درحالیکه اشک شوق میریختند، همدیگر را در آغوش میگرفتند. مشرکان با حیرت ایشان را نگاه میکردند. چه سرّی در پیامبرﷺَّ و دعوت او بود که اینچنین مردم از دوردستها نزد او میآمدند و بیدرنگ ایمان میآوردند. *ادامه دارد انشاءالله...