علل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی[۱از۳].
پاسخ ایوان پوتاپنکوف به نقدهای رفیق جوستاس:
اول از همه جا دارد از نقدهای شما تشکر کنم. اینها فقط چند مقاله اول میباشد و بسیاری از آنچه نقدهای وارده در مقالات بعدی پرداخته شدهاست. تعجیل در نقد لازم نیست. اما نکتهای وجود دارد که میخواهم به آن اشاره کنم، و آن به این اتهام مربوط است که اگر ما سرمایهداری در اتحاد جماهیر شوروی را بهعنوان یک واقعیت آشکار بهرسمیت نشناختهایم، چرا دوباره آن را بازسازی/محقق کردهایم و [این تحقق را] چهگونه آن را توجیه میکنیم.
در مورد اینکه چه شیوهی تولیدی را تحت کمون پاریس وجود داشت، این سؤال مطرح نمیشود، زیرا دورهی پدیدار شدن آن بسیار کوتاه بود، درحالیکه جامعهگرایی شوروی بیش از ۷۰سال به طول انجامید. تولید مادی وجود داشت که وجود جامعهگرایی شوروی را تضمین می کرد[توضیح مترجم: کمون پاریس در سال۱۸۷۱ تجربهای انقلابی در پی جنگ فرانسه و پروس و در شرایط بحرانی اجتماعی شکل گرفت. کمون پاریس، که تنها ۷۲روز دوام آورد، بهدنبال ایجاد یک جامعهی عادلانه و دموکراتیک با تأکید بر خودمدیریتی کارگران بود، اما بهدلیل سرکوب شدید دولت فرانسه و عدم حمایت کافی بهسرعت پایان یافت. اما سوسیالیسم شوروی از ۱۹۱۷ و با تعبیر کمی تاریخی تا ۱۹۹۱ نظامی سیاسی و اقتصادی پس از انقلاب اکتبر۱۹۱۷ در روسیه شکل گرفت و بیشاز ۷۰سال ادامه داشت. سوسیالیسم شوروی با هدف ایجاد یک جامعهی بیطبقه و عادلانه، به توسعهی صنعتی و کشاورزی پرداخت، اما در نهایت به دلیل بحرانهای اقتصادی و سیاسی فروپاشید] و کاملاً طبیعی است که در فرآیند ایجاد کالاهای مادی در تولید مادی، روابط تولیدی معین و اشکالی که در آنها خود را نشان می دادند بین مردم پدید میآمد. بنابراین یک شیوهی تولید با ویژگیهای خاص و یکهی خود پدید آمد. این نه یک شیوهی تولید سرمایهداری بود و نه اشتراکگرایی. شیوهی تولید سرمایهداری ویژگی جامعهگرایی را رد میکرد. این شیوه تولید شوروی بود که مبتنی بر مجموعهای از روابط تولید بر سازمان برنامهریزیشده تولید اجتماعی، تحت حفظ شکل کالایی محصولات کار بود.
روابط کالایی حفظ شد نه بهایندلیل که ظاهراً باید در مرحلهی اول/بدوی جامعهی اشتراکگرایی وجود داشته باشد، بل بهایندلیل این واقعیت است که در روسیه سطح ناکافی مولدی در زمان شکلگیری روابط تولید شوروی وجود داشت. قیامهای دهقانی تودهای تا زمان پایان جنگ داخلی روسیه تمام اینها را نشان میدهد که شکل غالب کشاورزی شامل خانوارهای کوچک دهقانی فردی بود بلکه آنها سهچهارم جمعیت کشور را پوشش میدادند و دهقان بهعنوان یک مالک خصوصی خواستار حفظ روابط کالایی بود.
اشکال تولید کالا قابلیت تکامل و تقلید دارند. روابط کالایی به سازمان برنامهریزیشده برای تولید وارد شد. طرحها بر اساس حجم تولید ارزیابی شد و معیار حجم تولید، ارزش ناخالص تمام کالاهای ایجاد شده بود. دولت به نمایندگی از «کمیتهی دولتی برنامهریزی»(Gosplan)، برنامههایی را تهیه کرد و اهداف معینی را برای صنایع از نظر حجم تولید بهصورت پولی تعیین کرد و صنایع این اهداف را در بین شرکت ها مستقر کردند. بنگاهها باید ذخایری برای تولید انبوهی از کالاها پیدا میکردند که ارزش ناخالص آن کمتر از هدف معینشده نباشد. در چنین حالتی، ارزش برنامهریزیشده باید بهطور گذرا در کالاهای تولیدشده تجسم مییافت تا شکل پولی آن برابر با هدف معین باشد. در نتیجه، تولید ارزش ناخالص کل محصول اجتماعی به هدف تبدیل شد و کالاها فقط برای وجودآوردن ارزش ناخالص شروع به تولید کردند.
حق استخدام کارگران برای دستیابی به اهداف معین به شرکتهایی که توسط مدیر نمایندگی داشتند، داده میشد؛ بنابراین، این مدیران بودند که نیروی کار را خریدند. در شرایط تولید در مقیاس بزرگ، زمانی که کالای سودمند بهشکل کالایی ظاهر میشوند، نیروی کار همیشه بهشکل کالایی تقلیل مییابد و دستمزد گواه این امر است. بله[!]، نیروی کار به یک کالا تقلیل یافتهبود[و البته چنین بود]، اما مگر سرمایهداری بود که چنین باشد[؟]. فایدهی نیروی کار برای سرمایهدار و برای مدیران متفاوت بود. برای سرمایه دار، مصرف نیروی کار باید ارزش اضافی را برای او به ارمغان بیاورد. برای کارگردان شوروی، سودمندی نیروی کار در این واقعیت نهفته است که کارگران ارزش ناخالص را از طریق کار خود ایجاد میکردند و آنرا هم از طریق کار انتزاعی و هم از طریق کار مشخص ایجاد میکنند.
روابط برنامهریزیشده[کالا شکل گرفته، روابط بورس] کالا را تحت سلطهجویی خود درآورد و خریداران به عرضهکننده وابسته شدند. هر چیزی که تولید؛ لزوماً باید خریداری، یعنی همیشه فروخته میشود.
[ادامه دارد...]
#Ivan_Potapenkov