عصارهی تمام استدلالهای فلسفی علیه ایدهی بازار آزاد را میتوان در همین چند جمله از زبان مترجم آثار هگل یعنی سیدمسعود حسینی در جلسهی نه نقد که تایید کتاب «اختراع بازار» به دست ناشر معلومالحالی به اسم موسسهی ترجمان دید:
«نظریهی هگل، فاعلیت بشر را بیشتر دخالت میدهد تا دست نامرئی طبیعت را به قاعده در بیاورد تا بتواند این را به نحو فاعلانهای کنترل کند. و دولت را مطرح میکند. و این باعث میشود نظم جامعه در یک مرتبهی عالیتری تحقق پیدا کند به جای اینکه آن را بسپریم به دست یک سری مفاهیم پیشامدرن مثل دست نامرئی و طبیعت همدلانهی بشر. راه حل هگل بیشتر مبتنی است بر عاملیت انسان در خودتعینبخشی او.»
چنانکه میبینیم، در روایت هگلی، مفاهیمی مانند سوبژکتیویته یا فاعلیت بشر و بهقاعده در آوردن نظم طبیعت و تحقق نظمی عالیتر در برابر مفهوم اصطلاحا پیشامدرن طبیعت گذاشته میشوند و راه حل نیز همواره دولت است. در واقع، مطابق این روایت، دولت فعلیت آن نظم عالی و عقلانی است. و عقل، همان عقل خودتعینگر خداگونهی ایدهآلپرداز که در صدد به هندسه در آوردن جهان است. عقلی که جهان را آنگونه که هست یعنی جهان پیچیده، آشوبناک، نابرابر و ناعقلانی را نمیپذیرد و میخواهد آن را به شکل ایدهآل خود در آورد و جهانی جدید مبتنی بر درک خاصی از عقل «احداث» کند. عقلی که به تعبیر هوسرل خود موجد بحران بوده است یا همان عقل برساختگرای دکارتی که هایک آن را بنیاد فکری نظامهای کنترلگر و توتالیتر مدرن میدانست.
نکتهی دیگری که باید به آن توجه داشت تقابل مدرن-پیشامدرن در این روایت است. در واقع، این روایت با آگاهی از قدرت رمانندهی صفت «پیشامدرن»، آن نظم اصطلاحا عالی عقلانی مدرن خود را در برابر نظم بهاصطلاح طبیعی ماقبلمدرن بازار میگذارد اما اشارهای نمیکند که قاعده و نظم مد نظر او اصالتا از کجا آمده است. به بیان دیگر، توجه ندارد به اینکه ریشههای چنین تصوری از نظم را هم که ایشان از بنیاد مدرن و انقلابی میدانند باید در تاریخ ماقبلمدرن و مشخصا در فلسفه و الاهیات مسیحی جست. برای مثال، میتوان به مفهوم «بینهایت» به عنوان یکی از ارکان فکر مدرنیته اشاره کرد که به «شهر خدا»ی سنت آگوستین و سنت نوافلاطونیگری در تئولوژی مسیحی بازمیگردد. کوتاه اینکه با دوگانهی مدرن-پیشامدرن نمیتوان کاری علیه ایدهی بازار آزاد پیش برد. باید از برج عاج پایین آمد و خروجیها را نگریست. باید کمال آن فاعلیت را در دولت مدرن دید و به فکر بازاندیشی افتاد. باید رفت لب مرز، و آلمان غربی و شرقی را مشاهده کرد. باید جریان مهاجرت را دید. باید بتوان «دید».
🆓@freemarketeconomy