فراموش کردهایم که چندزبانگی قاعده بود نه استثنا
بهاشتباه تصور میشود که چندزبانگی پدیدهای است مربوط به چند دههی اخیر که در نتیجهی مهاجرتها و سیاستگذاریهای برابریطلبانهی فرهنگی به وجود آمده است. اما چنین نیست. برای قرنهای متمادی، چندزبانگی قاعدهی رایج بود و در قلمروهای جغرافیایی و مرزهای امپراتوریها بهسختی میشد جامعهای را پیدا کرد که تکزبان باشد. در قرن نوزدهم بود که دیدگاه ایدئولوژیک و سختگیرانهی ناسیونالیسم تکزبانی را بهاجبار غالب کرد و زبانهایی را که دوست نداشت به صورتی نظاممند از مرزهای درون کشور کنار گذاشت.
آنِتا پاولِنکو، استاد زبانشناسی دانشگاه یورک، در پژوهش خود میکوشد نشان دهد که غفلت از تجربههای تاریخیِ چندزبانگی در جوامع و سرزمینهای مختلف، یا همان چیزی که او «فراموشی تاریخی» مینامد، موجب شده تصویر نادرستی از وضعیت فعلی چندزبانگی در ذهن ما شکل بگیرد.
پاولنکو میگوید در طول تاریخ پذیرش تنوع زبانی بیشتر یک واقعیت زندگی بوده است تا انتخابی خیراندیشانه. کهنترین نمونههایی که پاولِنکو از چندزبانگی ذکر میکند مربوط به سالهای ۲۰۰۰ تا ۱۶۰۰ پیش از میلاد است که به دانشآموزان اکدیزبان برای درک متون سنتی آموزش زبان سومری داده میشد. از الواح گِلی کشفشده پیداست که دانشآموزان را میتوان کاملاً دوزبانه به شمار آورد.
برخلاف تصور امروزین که چندزبانگی جوامع را امری نادر و موردی قلمداد میکنند، فاتحان، کشورگشایان و فرمانروایان امپراتوریهای بزرگ با تنوع زبانی جمعیت قلمرویشان کنار میآمدند. حاکمان، زبانهایی را انتخاب میکردند که برای حکمرانی و ادارهی قلمرویشان مناسب و برای مردم آشنا بودند. مثلا در امپراطوریهای بزرگ دستگاه اداری معمولا چند زبانه بود. نورمانها پس از فتح بخشهایی از جنوب اروپا، یک دستگاه اداری سهزبانهی عربی، یونانی و لاتین برقرار کردند. ایشتوان اول، پادشاه مجارستان، در آغاز سدهی یازدهم میلادی از مهاجران استقبال میکرد و به پسرش اندرز داد: «آن قلمروی پادشاهی که فقط یک زبان و یک آیین داشته باشد ضعیف و شکننده است». در امپراتوری روسیه، پطر کبیر و جانشینانش، تا پیش از اِعمال سیاست «روسیسازی»، سرزمین چندقومیتی خود را با زبانهای مختلف، از جمله آلمانی، سوئدی و لهستانی اداره میکردند.
در جوامع چندزبانه مسائل مذهبی و زبان آیینی نیز با رواداری بیشتری مدیریت میشد. حاکمان نورمان در سیسیل به مردمان سرزمینهای تازهشان اجازه دادند مساجد و کلیساها و کنیسههایشان را حفظ کنند. پاولِنکو از سکهها و بناهایی یاد میکند که در آنها «الله» و «مسیح» در کنار هم آمده یا آیات قرآن بر ستون کلیسا نقش بسته است.
تاثیر چندزبانگی در نظام قضایی و شیوه قضاوت نیز برجسته بود. در مصر، بطلمیوس دوم یک محکمه برای یونانیزبانان تأسیس کرد و یک محکمه برای مصریان. در سیسیل نیز نورمانهای فاتح به مسلمانان، یونانیان و یهودیان اجازه داده بودند از قوانین خود پیروی کنند. آلفونسوی ششم، پادشاه اسپانیا، نیز امتیازی مشابه به کاستیلها، فرانکها، مسلمانان و یهودیان اعطاء کرد.
چندزبانگی در ارتشهای باستانی هم رواج داشت. حکومتها سربازانی از اقوام و زبانهای مختلف به خدمت میگرفتند تا امکان اتحاد و شورش آنان را به حداقل برسانند. چندزبانگی در سپاهها در جهت یادگیری زبان دشمن هم بود. در انگلیس، در زمان جنگ صدساله با فرانسه، یادگیری فرانسه برای اشرافزادگان برای تقویت کارایی جنگی الزامی شد.
پاولنکو یادآور میشود که مهاجرت و ارتباطات بینزبانی پدیدهای تاریخی است و اتفاقاً در قرن بیستم، در بسیاری از کشورها، سیاست «عدمآمیختگی اقوام» منجر به افزایش تکزبانی شده است. او با اشاره به دو جنگ جهانی، تجزیهی فلسطین و قبرس و هند تاکید میکند که در کتابهای مربوط به دوزبانگی هیچ حرفی از نسلکشی و پاکسازیهای قومی به میان نمیآید.
در طول تاریخ پذیرش تنوع زبانی بیشتر یک واقعیت زندگی بوده است تا انتخابی خیراندیشانه. چندزبانهبودن جوامع در گذشته نشانگر وجود نوعی «مدیریت زبانی» بود، یعنی اتخاذ تدابیر و تلاشهایی روشن برای گزینش قاعدهمند زبان و خط در نهادهای اجتماعی و در ارتباط با جامعه. درعینحال، حاکمان زبانی را برای مقاصد اداری و کشورداری انتخاب میکنند که بیشترین کارایی را داشته باشد، مثل امپراتوری ایران که آرامی را به عنوان زبان واسط قومی در دستگاه اداریِ خود برگزید.
پاولِنکو همچنین نشان میدهد استفاده از کلمات و عبارات بیگانه در گفتار اشخاص، بر خلاف آنچه بسیاری میپندارند، پدیدهای تازه نیست و در طول تاریخ، در کلیساها، کلاسهای درس و دادگاهها نمونههای فراوان داشته است.
https://daneshkadeh.org/language-nationalism/13727/@Daneshkadeh_org