از سری دردهای جامعه ...
امروز یسری کار اداری داشتم؛با عجله از خواب بیدار شدم،همونطور که لباسامو میپوشیدم یه آبی به صورت
زدم و با شماره آژانس تماس گرفتم:
+سلام وقت شما بخیر یه ماشین میخواستم...
_سلام مرسی،چشم میفرستم خدمتتون.
آژانس که رسید اونقدر زمان تنگ بود که دلم میخواست پرواز میکردم تا تایم اداری تموم نشه! خواستم پیاده شم که طبق روال همیشگیم پرسیدم:
+چقدر تقدیمتون کنم؟!
_۸ تومن
+ببخشید اما تو شهری ۷، شب۸!
نرخ عوض شده خانم
ملکیانعوض شد؟
کی عوض کرد؟!
هر کی واسه خودشه ؟!
این همون حکایت نرخ تعیین کردن وسط دعوا نیست آیا؟!
مشکلی نیست،
حساب کردم و پیاده شدم،کارامو انجام دادم تو راه برگشت،چون صبحانه نخورده بودم احساس کردم دارم ضعف میکنم سریع خودمو به یه سوپر مارکت رسوندم و یه آبمیوه برداشتم
همونجا بی وقفه بازش کردم
اولين قلپ،دومی،سومی و... تمام.با تمام وجودم یه آخيش گفتم ، و رفتم حساب کنم:
+ممنونم ازتون،چقد شد آقا؟!
_قابل شمارو نداره خانم
+۱۵ تومن
_جا خوردم! ۱۵؟!ببخشید روش که نوشته۱۰!
+امممم بله واقعیتش اون قیمت قديمه،الان همه چی گرون شده...
حساب کردم با یه تاسف و اخم عمیق اومدم بیرون.
هوا خیلی گرم بود،کلافه بودم ولی سرم سوت میکشید،از این همه قساوت که در حق هم قائل میشیم!تصمیم گرفتم مثل همیشه که دلم میگیره مسیرو تا خونه پیاده برم...
تمام طول راه رو با خودم فکر میکردم؛
چه خبر شده واقعا؟!این هزار تومن و پنج هزار تومن و... اضافه بر نرخ مصوب
نه امثال منو گدا میکنه
نه امثال شمارو شاه!
ولی یچیزی رو خوب میدونم که مشکل از خودمونه، يقه هیچ مسئولی رو نگیر
که خودمون مسئولیت بیشتری به گردنمونه.این که من احترام میذارم هر نرخی میگی حساب میکنم
دلیل نمیشه از نفر بعدی سو استفاده کنی..
از این لحظه به بعد کارمو خیانت میدونم و هر نرخ مضافی هرجا ببینم کوتاه نمی آم!
تو هم همینکارو بکن.
بله،من،تو،ا...و در نهایت ما...
اصلا قصد نداشتم تو بحثای اخیر جامعه شرکت کنم؛ اما ترجیح میدم به جای هشتگ زدن و به اشتراک گذاشتن یه سری پوستر
که تو فضای مجازی فقط و فقط دست به دست میشه،
نظر شخصی خودم رو بنویسم...من نه اقتصاد دانم،و نه این که از سیاست چیزی میدونم...اما انسانیت بله،تا یه حدی راجع بهش میدونم...مثلا فهمیدم که نباید از آب گل آلود ماهی بگیریم!
یا با هیچ مبلغی نمیشه «شرافت» رو خريد!
شنیدی میگن از ماست که بر ماست؟!به این جمله خوب دقت کن...!
اگر وضعیت سخته،برای یک نفر،یک گروه یا یک خانواده سخت نیست.برای یک جامعه آماری بسیار عظیم،به وسعت یک «کشور» سخته!
از گرونی مینالیم،ناله و فغانمون گوش مجازی و کر کرده،با اکانتای مختلف راجع به:ارزهای دیجیتال،دلار، طلا و نوسانات اقتصادی
نظرِ فوق تخصصی میدیم!!!!اما تو دنیای واقعی،خودمون چقد از طعم این درد رو چشیدیم؟؟
انگار حتی خودمون نمیخوایم به شعار هامون عمل کنیم!
صف کشیدن برای احتکار خودش نوعی خیانته،حواسمون نیست که با این کار داریم حق اونی رو میخوریم که به هر دلیلی
اون روز کارت عابر بانکش خالیه!
بیشتر از سهممون نبریم تا وضعیت این نشه...!همه ی ما تحت فشاریم،هرکس اقرار کنه وضعیتش خوبه یه مقدار اغراق
کرده!اما اونقدر گرسنگی فرهنگی نداریم که فقط به وضعیت رفاه خودمون
فکر کنیم...!هرچی میخواد بشه،بشه.تو شریف زندگی کن...
باور کنیم که یه اپسیلون لقمه چپ بره تو گلومون يجایی،یه آنی،یجوری بالا میاریمش که از کرده خودمون پشیمون میشیم...!
رعایت کنیم،ملاحظه کنیم،درک کنیم با تیغ زدن مردم هیچ گره ای از کارمون باز نمیشه به خودمون رحم کنیم،که اگر غیر از این بشه
به همون حکایت قدیمی میرسیم:«برادر به برادر رحم نمیکنه!»
#تارا_ملکیانبه ویرایش:آقای یاسر کرمی
✍ @CEYMARIAN┈••✾•
🌿🌺🌿•✾