تاریخ و فرهنگ دره شهر

#احتشام_هاشمی
Канал
Логотип телеграм канала تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIANПродвигать
6,48 тыс.
подписчиков
28,3 тыс.
фото
7,59 тыс.
видео
3,29 тыс.
ссылок
ارتباط با ادمین👇: @Mehrgankadehh کانال مردمی #دره_شهر #مهرگان_کده، #سیمره ، تاریخ و #فرهنگ آدرس اینستاگرام: http://instagram.com/ceymarian
تاریخ و فرهنگ دره شهر
یادمان آنانکه صلح و دوستی را یادگار گذاشتند: به هیچ متمم و صفتی نیاز نداشتند مادام که نیکی و ادب ماندگار است آنان زنده اند و مدامی که آیین انسانی زنده است آنان زنده اند آنها بناهای جدیدی را تاسیس کردند بناهای لبریز از عشق  ، خیرخواهی  ، دوستی ..... کمتر سخت…
با سلام خدمت مخاطبین کانال وزین تاریخ و فرهنگ دره شهر 🙏🙏
یاد و خاطره همه عزیزان سفر کرده شهر و دیارم قرین رحمت حق تعالی باد.
⚽️ همچنین یاد اسطوره های ورزشی که در سال گذشته و امسال به دیار باقی شتافتد ،
و همچنین تمام ورزشکاران فقید دیار کهن سیمره ،گرامي باد.
جا دارد از همه دست اندر کاران برگزاری این مسابقات کمال تشکر و قدر دانی خود را ابراز دارم.
نمیدانم چگونه توصیف کنم این قاب زیبا و بغض آور را 😔
بهتر است به رسم ادب از پدر ورزش شهرم شروع کنم .
#ذبیح اله اسکندری،
در دوران مدیریت این بزرگوار تمام رشته های ورزشی دره شهر در اوج قدرت خودنمایی می کرد ،و تمام قد در خدمت ورزش شهرستان بود ،خود فوتبالیستی تمام عیار و مرد اخلاق و اخلاص بود،تمام ورزشکاران را مثل فرزند خود می‌دانست و به همین خاطر رابطه نزدیکی با همه ورزشکاران رشته های مختلف داشت.
#فاضل کرمشاهی
با شروع جنگ تحمیلی و مهاجرت به دیار اجدادی خود، از بنیانگذاران تیم عقاب کرمشه بود .
در کنار شغل معلمی و رسالت فرهنگی خود  ،همراه سایر جنگ زدگان
نقش بسزایی در رونق ورزش فوتبال دره شهر داشت،
#محمد قربانی
انسانی وارسته ورزشکاری بنام مدیری لایق ،چهره ایی همیشه خندان ،مردم دار و دوست داشتنی
#احتشام هاشمی
چهره خندان و دوست داشتنی تو همیشه توی چشمانمان برق می‌زند، ورزشکاری بنام و حرفه ایی افسوس که به جایگاه ملی خود معرفی نشد ،و شاید هم بخاطر دوری از مرکز و شرایط  حاکم بر کشور در دوران جنگ تحمیلی ،خود دلیلی  بر این ادعا بود،

# رضا دانیاری انسانی وارسته و مردم دار
معلمی دلسوز ،چهره آرام و با متانت و دوست داشتنی ،ورزشکار  و اخلاق مدار

#قدرت‌الله مرادیان
چهار سال همکلاسی دوران تحصیلم (رشته اقتصاد)
پسری متین و دوست داشتنی ،هم بازیم،در تیم های (امید ،آموزشگاه ها،جوانان ،و شاهین،)فوتبالیستی تکنیکی و زهر دار ،یاور محرومان در کمیته امداد و.......
هرچند این عزیزان سفر کرده معرف همه مخاطبین تاریخ و فرهنگ هستند
و بنده حقیر یک از هزار این عزیزان را بازگو کردم
⚽️⚽️⚽️⚽️⚽️⚽️⚽️⚽️⚽️⚽️⚽️
بله عزیزان
یک روز با غرور و ادب، در مقابل شما عزیزان تمام قد خود نمایی می کردم و کُری میخواندم ،من برای دفاع از دروازه خود ، و شما برای هجوم به دروازه و گل زدن ،توی این ماراتن دوست داشتی هیچ وقت احساس  غرور و شکست نکردم ،
اگر موفق میشدم تشویقم می کردید اگر شکست میخوردم دلداریم میدادین،
اما امروز همه شما بد جوری به دروازه بی دفاع من هجوم آوردید و گل های به من زدید که تو دوران ورزشی تجربه نکرده بودم ،
هجران هرکدام از شماها گل دقیقه نود بود و شاید هم وقت اضافه،
بله من امروز شکست خوردم،بد جوری هم شکستم دادین
با این تفاوت دیگر کسی نیست ،قلب شکسته ما را دلداری دهد 😭

روحتان شاد
نام و یادتان تا ابد ماندگار

                   شهریار میراب🌷🌷🌷🌷

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
تاریخ و فرهنگ دره شهر
یادمان آنانکه صلح و دوستی را یادگار گذاشتند: به هیچ متمم و صفتی نیاز نداشتند مادام که نیکی و ادب ماندگار است آنان زنده اند و مدامی که آیین انسانی زنده است آنان زنده اند آنها بناهای جدیدی را تاسیس کردند بناهای لبریز از عشق  ، خیرخواهی  ، دوستی ..... کمتر سخت…
🥀🥀🥀
درواپسین روزهای  وجود  نازنینش که چون خورشیدی فروزان  گرمابخش جان وروحمان بود
و ما سرمست از باده عشقش غافل از هرقیل وقال،
مطلبی برای کانالCEYMARIAN# میفرستد انگار خود بانگ رحیل را شنیده بود و بنای کوچ داشت ..😭
امروز  دلنوشته ای  پراز  مهر وداغ  را از برادر بزرگوار آقای دانیاری دیدم  باتصویری از بهترین نمادهای  سیمره ،...
لذا بیاد همه خوبان واحتشاممان  مطلب زیر را بازنشر می کنم
نامشان جاوید  ، روحشان شاد 
ودرجوارحق تعالی آسوده وسعادتمند باشند🙏

ملیحه هاشمی

🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
*ماهم روزی گم شده تاریخ میشویم*

عبرت روزگار
🔵
یک روز همین خانه ای که سقف دارد خانه عنکبوت ها و لانه ی خفاش ها می شود،
همین ماشینی که دوستش داریم زیر باران در یک گورستان ماشین زنگ می زند،
همین بچه هایی که نفس مان به نفس شان بند است، می روند پی زندگیشان،
حتی نمی آیند آبی بریزند روی سنگ مزارمان...

قبل از ما میلیاردها انسان روی این کره ی خاکی راه رفته اند.
مغرورانه گفته اند: مگر من اجازه بدم!
مگر از روی جنازه ی من رد بشید...
و حالا کسی حتی نمی تواند هم استخوان های جنازه شان را پیدا کند که از روی آن رد بشود یا نشود!

قبل از ما کسانی زیسته اند که زیبا بوده اند،
دلفریب،
مثل آهو خرامان راه رفته اند.
زمین زیر پای تکان خوردن جواهراتشان لرزیده.
سیب ها از سرخی گونه هایشان رنگ باخته اند
و حالا
کسی حتی نامشان را هم به خاطر نمی آورد.

قبل از ما کسانی بوده اند که در جمجمه ی دشمنانشان شراب ریخته اند و خورده اند.
سرداران و امیرانی که گرزهای گران داشته اند، پنجه در پنجه شیر انداخته اند،
از گلوله نترسیده اند
و حالا
کسی نمی داند در کجای تاریخ گم شده اند!

همه این کینه ها،
همه ی این تلخی ها،
همه ی این زخم زبان زدن ها،
همه ی این کوفت کردن دقیقه ها به جان هم،
همه ی این زهر ریختن ها،
تهمت زدن ها،
توهین کردن ها به هم
همه..
تمام می شود.

از یاد می رود و هیچ سودی ندارد جز اینکه زندگی را به جان خودمان و همدیگر زهر کنیم.

اگر می توانیم به هم حس خوب بدهیم
کنار هم بمانیم
و اگر نه، راهمان را کج کنیم.
دورتر بایستیم و یادمان نرود که همه ی ما می میریم.
همه ی ما.
بدون استثناء ، کمی دیرتر.
کمی زودتر.
یک دفعه.
ناگهانی ...

زندگی کنیم و بگذاریم دیگران هم زندگی کنند!

متن ارسالی از
#احتشام_هاشمی
@CEYMARIAN
😔😔😔😔😔
*ماهم روزی گم شده تاریخ میشویم*

عبرت روزگار
🔵
یک روز همین خانه ای که سقف دارد خانه عنکبوت ها و لانه ی خفاش ها می شود،
همین ماشینی که دوستش داریم زیر باران در یک گورستان ماشین زنگ می زند،
همین بچه هایی که نفس مان به نفس شان بند است، می روند پی زندگیشان،
حتی نمی آیند آبی بریزند روی سنگ مزارمان...

قبل از ما میلیاردها انسان روی این کره ی خاکی راه رفته اند.
مغرورانه گفته اند: مگر من اجازه بدم!
مگر از روی جنازه ی من رد بشید...
و حالا کسی حتی نمی تواند هم استخوان های جنازه شان را پیدا کند که از روی آن رد بشود یا نشود!

قبل از ما کسانی زیسته اند که زیبا بوده اند،
دلفریب،
مثل آهو خرامان راه رفته اند.
زمین زیر پای تکان خوردن جواهراتشان لرزیده.
سیب ها از سرخی گونه هایشان رنگ باخته اند
و حالا
کسی حتی نامشان را هم به خاطر نمی آورد.

قبل از ما کسانی بوده اند که در جمجمه ی دشمنانشان شراب ریخته اند و خورده اند.
سرداران و امیرانی که گرزهای گران داشته اند، پنجه در پنجه شیر انداخته اند،
از گلوله نترسیده اند
و حالا
کسی نمی داند در کجای تاریخ گم شده اند!

همه این کینه ها،
همه ی این تلخی ها،
همه ی این زخم زبان زدن ها،
همه ی این کوفت کردن دقیقه ها به جان هم،
همه ی این زهر ریختن ها،
تهمت زدن ها،
توهین کردن ها به هم
همه..
تمام می شود.

از یاد می رود و هیچ سودی ندارد جز اینکه زندگی را به جان خودمان و همدیگر زهر کنیم.

اگر می توانیم به هم حس خوب بدهیم
کنار هم بمانیم
و اگر نه، راهمان را کج کنیم.
دورتر بایستیم و یادمان نرود که همه ی ما می میریم.
همه ی ما.
بدون استثناء ، کمی دیرتر.
کمی زودتر.
یک دفعه.
ناگهانی ...

زندگی کنیم و بگذاریم دیگران هم زندگی کنند!

متن ارسالی از
#احتشام_هاشمی
@CEYMARIAN
Audio
. # شعر لری 👆

. سرایش و خوانش

. # محمد رضا جوادی

در سوگ شادروان #احتشام_هاشمی

تقدیم به سرکار خانم گیتی هاشمی و فرزندان ایشان - مهندسین ( آرش - اشکان ) و امیر جوادی.
در فقدان دایی بزرگوارشان .

همچنین تقدیم به همه ی بازماندگان ،اقوام و آشنایان ، علی الخصوص بیت معزی.

امید است مرهمی گردد التیام بخش بر آلام و دل خونین همه ی عزیزان عزادار.

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برنامه ورزش و مردم شبکه یک سیما یاد و خاطره زنده یاد #احتشام_هاشمی را گرامی داشت

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
کجا رَهتِن پیایاکِه دیاری
کِه تَک بین دِه مرام و دَسبراری

چی کردن که وِ نیکی نومشو مَن
دِه بین مردمو سی یادگاری


#احتشام_هاشمی
#علی_نقی_زینی_وند_لرستانی
#محمد_قربانی

😭😭😭😭😭😭😭

شعر : رحمـان_مـریدی

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
تقدیم به معلمان مهربان و تلاشگر در آستانه ورود به ماه مهر

نوازش دست یک استاد:
مسئول حراج تار فرسوده ای را با بی میلی بر سر دست گرفت و گفت چند؟!
چه کسی برای این تار قیمتی پیشنهاد می کند؟

از میان جمعیت یک نفر با تمسخر گفت: یک دلار!
دومی گفت: دو دلار برای سوزاندن در بخاری دیواری.
نفر سوم گفت: من سه دلار میخرم تا پسرم با آن بازی کند.
مردم بی دلیل می خندیدند!!!

ناگهان پیر مردی موقر با قدم هایی آرام و محکم از میان جمعیت بیرون آمد و تار کهنه را برداشت و به آن نگاه کرد و با دستمالی خاک آن را زدود، سیم های آن را محکم کرد و انگشتان سحر آمیز خود را بر روی سیم ها به حرکت در آورد، آهنگی روح نواز در گوش ها پیچید، گویی فرشتگان سیم های نامریی ِ سازی گوش نواز را به صدا در آورده بودند، هیچ صدایی به گوش نمی رسید. همه چشم و گوش شده بودند و به آن نوای جان بخش دل سپرده بودند.
آهنگ به پایان رسید پیرمرد تار را روی میز گذاشت و آرام از سالن خارج شد.
مسئول حراج بهت زده تار را برداشت، صدایی از گوشه ای گفت: هزار دلار و همانطور به قیمت تار افزوده گردید و سرانجام ده هزار دلار فروخته شد. چند نفری با حیرت از یکدیگر پرسیدند: راستی چه چیزی بر ارزش آن تار شکسته افزود؟ یکی از آن میان زیر لب گفت:
نوازش دست یک استاد!!!!
معلمین عزیز!
داستان ذکر شده، حقیقتی بزرگ را در خود نهفته دارد، هستند دانش آموزانی که در فراز و نشیب زندگی (باتوجه به ظاهر ژولیده، عملکرد ضعیف، رفتار و گفتار ناپسند) مانند تارهای فرسوده و بی ارزشی تصور می شوند که باید آنان را بازیچه ساخت، به حاشیه راند یا دور انداخت، معجزه انگاه اتفاق می افتد که دستهای معجزه گر وپدر گونه یا مادرگونه معلمی چون شما، با دست مهر، غبار را از روح آنان برگیرد تا نغمه زیبایشان را به گوش جان برساند تا همگان به چشم یک انسان، انسانی متعالی به آنان بنگرند.

روزخوبی داشته باشید.
🌹🌹🌹🌹


برداشت از کانال فرهنگ

#احتشام_هاشمی

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تاثیر جهل و علم برزندگی بشر

ارسالی از #احتشام_هاشمی

تاریخ وفرهنگ سیمره(دره شهر)
@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
بیانیه و درخواست بازاریان, هتل داران، نمایندگی سایپا، ایران خودرو و کارفرمایان دره شهری خطاب به استاندار ایلام

#احتشام_هاشمی

#همه_با_هم_با_فرهنگ_و_رعایت_بهداشت
#کرونارا_شکست_خواهیم_داد
@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
*ماهم روزی گم شده تاریخ میشویم*

عبرت روزگار
🔵
یک روز همین خانه ای که سقف دارد خانه عنکبوت ها و لانه ی خفاش ها می شود،
همین ماشینی که دوستش داریم زیر باران در یک گورستان ماشین زنگ می زند،
همین بچه هایی که نفس مان به نفس شان بند است، می روند پی زندگیشان،
حتی نمی آیند آبی بریزند روی سنگ مزارمان...

قبل از ما میلیاردها انسان روی این کره ی خاکی راه رفته اند.
مغرورانه گفته اند: مگر من اجازه بدم!
مگر از روی جنازه ی من رد بشید...
و حالا کسی حتی نمی تواند هم استخوان های جنازه شان را پیدا کند که از روی آن رد بشود یا نشود!

قبل از ما کسانی زیسته اند که زیبا بوده اند،
دلفریب،
مثل آهو خرامان راه رفته اند.
زمین زیر پای تکان خوردن جواهراتشان لرزیده.
سیب ها از سرخی گونه هایشان رنگ باخته اند
و حالا
کسی حتی نامشان را هم به خاطر نمی آورد.

قبل از ما کسانی بوده اند که در جمجمه ی دشمنانشان شراب ریخته اند و خورده اند.
سرداران و امیرانی که گرزهای گران داشته اند، پنجه در پنجه شیر انداخته اند،
از گلوله نترسیده اند
و حالا
کسی نمی داند در کجای تاریخ گم شده اند!

همه این کینه ها،
همه ی این تلخی ها،
همه ی این زخم زبان زدن ها،
همه ی این کوفت کردن دقیقه ها به جان هم،
همه ی این زهر ریختن ها،
تهمت زدن ها،
توهین کردن ها به هم
همه..
تمام می شود.

از یاد می رود و هیچ سودی ندارد جز اینکه زندگی را به جان خودمان و همدیگر زهر کنیم.

اگر می توانیم به هم حس خوب بدهیم
کنار هم بمانیم
و اگر نه، راهمان را کج کنیم.
دورتر بایستیم و یادمان نرود که همه ی ما می میریم.
همه ی ما.
بدون استثناء ، کمی دیرتر.
کمی زودتر.
یک دفعه.
ناگهانی ...

زندگی کنیم و بگذاریم دیگران هم زندگی کنند!

متن ارسالی از
#احتشام_هاشمی
@CEYMARIAN
تاریخ و فرهنگ دره شهر
بمناسبت هفته کرامت رقص گروه ایلامی ها در یاسوج 🎥 کاظمی @CEYMARIAN
سلام
تا جایی که من اطلاع دارم. رقص انتشار داده شده ایلامی نبوده. ومختص منطقه ای دیگر بوده. وبا یک سرزیربغل آنهم از فنون رزمی به منطقه دیگری منتسب گردید.
راستی چگونه است؟ که
این شهرستان از این همایشها بی اطلاع میباشد/#احتشام_هاشمی

پی نوشت ادمین :
بسیاری از آواهایی که به نام مناطق مختلف هم اکنون معرفی می شوند مربوط به مناطق لک و لر نشین هستند...
خیلی جالبه که یک کتابی اخیرا #بزران را به لفظ محلی و بومی منطقه ای نوشته و آنرا آوای بومی زبان دیگر معرفی کرده بود ...

صدا و سیمای مراکز بومی استان ها بیشترین نقش را در سرقت های فرهنگی دارند ..

@CEYMARIAN
تقدیم به معلمین عزیز
#احتشام_هاشمی:

محمدجعفر خیاطی
عجیب ترین معلم دنیا بود ، امتحاناتش عجیب تر...

امتحاناتی که هر هفته می‌گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را تصحیح می‌کرد...

آن هم نه در کلاس،در خانه...

دور از چشم همه
اولین باری که برگه‌ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم...

نمی‌دانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم...

فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه‌ها برگه‌هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده‌اند به جز من...

به جز من که از خودم غلط گرفته بودم...

من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم...

بعد از هر امتحان آنقدر تمرین می‌کردم تا در امتحان بعدی نمره‌ی بهتری بگیرم...

مدت‌ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید،امتحان که تمام شد ، معلم برگه‌ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت...

چهره‌ی هم کلاسی‌هایم دیدنی بود...

آن ها فکر می‌کردند این امتحان را هم مثل همه‌ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می‌کنند...

اما این بار فرق داشت...

این بار قرار بود حقیقت مشخص شود...

فردای آن روز وقتی معلم نمره‌ها را خواند فقط من بیست شدم...

چون بر خلاف دیگران از خودم غلط می‌گرفتم ؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمی‌کردم و خودم را فریب نمی‌دادم...

زندگی پر از امتحان است...

خیلی از ما انسان‌ها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده می‌گیریم تا خودمان را فریب بدهیم ...

تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم...

اما یک روز برگه‌ی امتحانمان دست معلم می‌افتد...

آن روز چهره‌مان دیدنی ست...

آن روز حقیقت مشخص می‌شود و نمره واقعی را می گیریم...

تا می‌تونیم غلط‌های خودمان را بگیریم، قبل از این که غلطمان را بگیرند.
@CEYMARIAN
یک انسان عقلانی باید…

۱. در روز حداقل یک بار بگوید «من نمی‌دانم‌».

۲. کمتر از کسی تقاضایی داشته باشد و عمدتا به همت، فکر، برنامه‌ریزی و زحمات خود اتکا کند.

۳. در موضوعاتی که اطلاعات کلی دارد، اظهار‌نظر نکند.

۴. دغدغه کانونی زندگی او، بهترین عملکرد در حرفه‌اش باشد.

۵. به استقبال کسی برود که با او تفاوت یا حتی تضاد فکری دارد.

۶. بدون اجازه قبلی از کسی، سخن او را به شخص دیگری بازگو نکند.

۷. زباله را به خیابان و از اتومبیل به بیرون پرت نکند.

۸. با رعایت حروف اضافه و با ‌‌‌نهایت دقت، «نقل قول» کند.

۹. دائما در حال تغییر و بهتر شدن باشد، به طوری که اطرافیان تغییر را حس کنند.

۱۰. از اینکه دیگران را به خود و افکار خود دعوت کند، چه مستقیم چه غیرمستقیم‌ پرهیز کند.

۱۱. برای محیط جنگل که به مه، نم نم باران و رنگ‌های زنده طبیعت آمیخته شده، وقت بگذارد.

۱۲. این ظرفیت را در خود ایجاد کند که واکنش به دیگران را حتی تا پنج سال به تأخیر اندازد.

۱۳. حدود ۱۰ درصد از وقت، انرژی و تخصص خود را ‌‌رایگان‌ صرف جامعه کند.

۱۴. در حرفه‌ای که تخصص ندارد، مسئولیت نپذیرد.

۱۵. خوشبختی را با راحتی و مصرف‌گرایی مساوی نداند.

۱۶. هر دو سال یک بار، با ارزیابی کار‌ها و رفتارهای خود‌ به اشتباهات گذشته پی برده و خود را اصلاح کند.

۱۷. با عبارت «من اشتباه کردم» به صلح دائمی برسد.

۱۸. حریم شهروندان را رعایت کند: در نظم صفوف، خود‌پرداز بانک، پارک کردن، نزاکت عمومی، عابر پیاده، صحبت آرام.

۱۹. آنقدر بر قوای فکری و روحی خود وقت گذاشته باشدتا نیاز به تایید و تمجید دیگران در خود را، در یک دوره پنج ساله به صفر برساند.

۲۰. از رفتن به تئا‌تر به عنوان منبعی برای رشد و شکوفایی خود استفاده کند، چون تئا‌تر قدرت مند‌ترین نمایش توانایی‌های انسان‌هاست.

۲۱. در هر نوع تصمیم‌گیری از خرید دمپایی تا مسائل جدی حرفه‌ای، راه‌های مختلف را مکتوب کند، مطالعه کند، مشورت کند و با دقت ۹۰ درصدی به نتیجه برسد.

۲۲. با عمل خود به دیگران نشان دهد، تفاوت میان هشت و هشت و یک دقیقه را می‌داند.

۲۳. در روز حداقل از پنج نفر قدردانی کند: به خاطر نزاکت، اخلاق، دانش و خلاقیت آن‌ها.

۲۴. قبل از قضاوت کردن در مورد فردی، حداقل ده ساعت با او تعامل فکری رودررو برقرار کند تا با جهان او آشنا شود.

۲۵. «ناراحت شدن» از توانایی‌ها، ظرفیت‌ها و برتری‌های دیگران را در خود به تعطیلی بکشاند.
۲۶. اجازه دهد افراد، سخن خود را تمام کنند.

متن ارسالی از #احتشام_هاشمی
@CEYMARIAN
سلام
جا دارد از بابت عدم قطع برق در سطح شهرستان با توجه به سیل وطوفان شدید از رئیس وپرسنل ایشان تقدیر شود/
#احتشام_هاشمی.
سلام خسته نباشید خدمت کارکنان شرکت گاز دره شهر که امروز به خاطر خدمت رسانی به مردم شریف دره شهر وروستاهای تابعه که به طور مداوم تمام خطوط گاز را رصد میکردن / #مهردادمقصودی
@CEYMARIAN
Audio
بمناسبت روز پدر

تقدیم به تمام پدران دیار مهرگان کده

#احتشام_هاشمی
@CEYMARIAN
#برتراند_راسل
در زندگی خود با آدم‌ های بی‌سوادی روبرو شدم که به اصول #انسانی در بالاترین شکل خود پایبند بودند و در واقع همین برای زندگی کافی‌ست !!/
ارسالی #احتشام_هاشمی
@CEYMARIAN
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کار زیبا از حجت اشرف زاده به همراه لیلا بلوکات در یک مرکز بهزیستی! موزیک ویدئوی شاد
ارسالی/ #احتشام_هاشمی
@CEYMARIAN
متن ارسالی از #احتشام_هاشمی:

برگی از دفترخاطرات یک مرد ایرانی

🔸من یک کارمند هستم و همسرم پرستار! سالها بود که من هر روز خانم را بنا به شیفتش میرساندم بیمارستان و برای پیاده شد‌نش درب ماشین را باز میکردم. این جریان شده بود حرف اول توی بیمارستان که من هر روز درب ماشین را برای زنم باز میکنم!

🔹پرستارها و دکترها به خانمم می گفتند: وای چه رمانتیک! چه علاقه ای! چه احترامی! خوش به حالت با این شوهری که داری. کاش ما هم همسری مثل همسر تو داشتیم. تا جاییکه ماجرای عشقِ بنده و احترامی که من به زنم میگذارم به گوش دانشجویان پزشکی و پرستاریِ آن بیمارستان هم رسیده بود و در مورد ما حرف میزدند! ‌

🔸اما هیچ کس نمیدانست درب پراید لگن من جوری خراب بود که فقط از بیرون باز میشد و تازه شیشه هم پایین نمی آمد!

🔹و خلاصه اینکه؛ "من الان با دو تا پرستار، یک خانم ماما و یک خانم دکتر" ازدواج کرده ام و سرم حسابی شلوغ است! و این درب پراید شده در روزی من؛ آرزو دارم خدا همچین دری را نصیب شما هم بکند.

🔻کلید اسرار، این قسمت "حمايت از كالای ايرانی"😂
@CEYMARIAN
Ещё