آزادی هیچ نیست مگر جنبشی که آدمی به مدد آن همواره بندی از بندهای خود را می گسلد و رهایی می یابد.آزادی از پیش معلوم وجود ندارد. باید در مقابله با وسوسه ها ، با نژاد ، با طبقه ، با ملت ، آزادی خود را مطالبه و تسخیر کرد و با تسخیر آزادی خود، آزادی دیگران را هم. اما در این مورد آنچه مهم است قیافه ی متغیر و مخصوص به خود آن مانعی است که باید از پیش برداشت و مقاومتی که باید در هم شکست. همین خصوصیت است که در هر وضع و موقعیتی ، صورتی خاص به آزادی می بخشد.
پس جهنم اين است ...! هرگز به این شکل درباره اش فكر نمی كردم ! به خاطر دارید ؟ گوگرد ، آتش ، سيخ ! آه ...! عجب حرف های مضحكی سال ها در مغزمان فرو کردند ! احتياجی به سيخ نيست ! حالا فهمیدم ، جهنم همان ، زندگیِ اجباری با احمق های اطراف است !
یادداشتی از ژان پل سارتر - در جهان گرسنه مفهوم ادبیات چیست؟ باید گفت که ادبیات مانند اخلاق نیاز به همگانی شدن و کلیت دارد. بنابراین، اگر نویسنده میخواهد خوانندهاش عموم مردم باشند، باید خود را در ردیف اکثریت آدمها قرار دهد، یعنی در ردیف دو میلیارد نفر گرسنه، وگرنه در خدمت یکی از طبقههای ممتاز قرار میگیرد و مانند آن طبقهی ممتاز، استثمار کننده میشود. برای این که نویسنده چنین انبوه خوانندگانی داشته باشد، دو راه در برابر او باز است: راه اول: چشمپوشی موقتی از ادبیات است، به منظور تعلیم مردم. در کشوری که مانند کشورهای افریقایی فاقد افراد پرورش یافته است، اگر یک نفر از آنان در اروپا درس خوانده باشد، به چه حق حرفه معلمی را در وطن خود رد کند؟ حتا اگر این کار به بهای از دست رفتن قریحه نویسندگیاش تمام شود. اگر چنین کسی در اروپا به رماننویسی بپردازد، به نظر من کارش چیزیست نزدیک به خیانت. به رغم تناقضی ظاهری، میان خدمت به افراد ملت و رسالت ادبیات اختلافی وجود ندارد. راه دوم: که در جهان غیر انقلابی نظیر فرانسه قابل پیروی است، آن است که به منظور تدارک دورانی که همه مردم قادر به خواندن باشند، نویسنده باید مسایل را به اساسیترین وجه و آشتیناپذیرترین صورت خود مطرح کند. توجه داشته باشید! من به هیچ وجه ادبیات پوپولیستی را که خاص طبقات پایین اجتماع است، توصیه نمیکنم. مردم هم باید برای درک منظور نویسنده بکوشند. اگر چه نویسنده باید از پیچیده کردن تفننی کلام بپرهیزد، ولی نمیتواند همیشه مطالب را به روشنی بنویسد و افکار تازه و مبهم خود را برحسب ضابطههای کهن عرضه کند. مثلا، من مالارمه را بزرگترین شاعر فرانسه میدانم و مدتها وقت خود را صرف فهمیدن اشعار او کردهام، ولی نظریه «هرمتیسم» (پیچیده کردن عمدی کلام) او را نمیپسندم و آن را خطا میدانم. البته مطالبی که گفتنش مشکل باشد، ناچار خواندنش هم مشکل خواهد بود. از طرف دیگر، نباید پنداشت که مردم فقط نوشتههایی را طالباند که مطالعه و درک آنها آسان است، تجربیات تازه کتابهای جیبی این معنی را ثابت کرد. از وقتی که کتابهایم به قطعهای کوچک چاپ میشود، گروه خوانندگان آثارم عوض شدهاند. اکنون به من نامههایی از کارگران و ماشیننویسها میرسد، که از جالبترین نامههاست. تا هنگامی که نویسنده نتواند برای دو میلیارد بشر گرسنه بنویسد، دچار نوعی ناراحتی خواهد بود. نویسنده باید قلم خود را در خدمت ستمدیدگان به کار اندازد. این کاری است که نویسنده باید بکند، چنان که امیل زولا و آندره ژید هم چنین کردند. اما اگر نویسنده این وظیفه را نیز چنان که باید انجام دهد، باز به مقام او چیزی افزوده نمیشود. زیرا بر صندلی لمیدن و از زحمتکشان دفاع کردن کار مهمی نیست. قهرمانی از راه قلم به دست نمیآید. به عقیدهی من، مهم این است که نویسنده نباید از واقعیت و مسایل اساسی زمان خود غافل باشد. مساله گرسنگی جهانی، تهدید بمبهای اتمی، بیگانگی بشر از خود، اینها مسایلی است که اگر سرتاسر ادبیات ما را در بر نگیرد، جای تعجب است. - #یادداشت #ژان_پل_سارتر - @Bookzic🍃🌸🍃
دستانم را میتوانی ببندی پاهایم را می توانی ببندی دهانم را می توانی ببندی اما ذهنم را هرگز ! یک روز از ذهن من از ذهن تو از ذهن ما هزاران پرستوی وحشی به آسمان خواهد پرید..
جنگ شکر در کوبا (به فرانسوی: Ouragan sur le sucre) نام مجموعه مقالاتی است که ژان پل سارتر از سفرش به کوبا و مشاهداتش از انقلاب آن کشور نوشته است. ژان پل سارتر دو بار به کوبا رفت، در سال ۱۹۴۹ و در سال ۱۹۶۰. سفر دوم مقارن است با پیروز شدن طرفداران فیدل کاسترو و روزهای تشکیل نهادهای انقلابی در آن کشور. سارتر این سفرنامه را برای روزنامه فرانس سوار تحریر و آماده نمود. این کتاب در ایران در همان ایام در روزنامه کیهان به چاپ رسید و سپس توسط انتشارت امیرکبیر به صورت کتابی با ترجمه جهانگیر افکاری به بازار کتاب عرضه شد.
نمایش مگس ها اولین نمایش نامه چاپ شده سارتر است و درآن از اساطیر و افسانه های مشهور یونان استفاده شده.
ماجرا در شهر آرگوس جریان دارد . اژیست ، آگاممنون را کشته و با همسر او ازدواج کرده ، اکنون پادشاه است و الکتر دختر آگاممنون را خدمتکار خود نموده . اورست پسر آگاممنون که از دست او جان سالم به در برده بوده اکنون به شهر بازگشته تا ناظر سرنوشت خانواده و وطنش باشد . اژیست مملکت را با خرافه پرستی و غم و مراسم عزاداری های دسته جمعی اداره می کند و اورست آمده تا آزادی انسان را به او یادآور شود و آنها را به طغیان فر خواند ... نمایش نامه قشنگ و عمیقی است که درآن، ترکیب فلسفه و افسانه به زيباىى و خیلی خوب در کنار هم قرارگرفته اند. این نمایشنامه درآن زمان به دلیل مضامین سیاسی و دعوت به قیام جنجال زیادی به پا می کند و جلوی اجرایش گرفته می شود.
تهوع راجع به مردی سی ساله به نام «آنتوان روکانتن»، مورخ افسرده و گوشهگیری است که به این باور میرسد که اشیاء بیجان و موقعیتهای مختلف، بر تعریف او از خود و آزادی عقلانی و روحیاش لطمه میزنند و این ناتوانی، او را دچار تهوع میکند.