🍂 #برشی_از_یک_کتاب یک روز "وینستون" متوجه جمعیتی شد که با سر و صدای زیادی در وسط چهارراه تجمع کرده بودند.
با خودش گفت:
شروع شد شروع شد انقلاب شروع شد،
مردم بالاخره طغیان کردند.
نزدیک شد،
دو زن چاق بر سر یک قابلمه با هم درگیر شدهبودند و هریک سعی داشت آن را از دست دیگری درآورد و موهای یکی از آنها بهشدت پریشان شده بود.
یک لحظه هر دو قابلمه را کشیدند
و دسته قابلمه کندهشد.
وینستون با تنفر آنها را تماشا میکرد.
با این حال صدایی که در آن لحظه از حنجره چندصد زن برخاسته بود
به طور عجیبی قدرتمند به نظر می رسید!
چرا آنها نمیتوانستند همین فریاد را برای موضوعی واقعا مهم سر دهند؟
آنها تا به آگاهی نرسند، طغیان نخواهندکرد،
و تا طغیان نکنند به آگاهی نخواهندرسید...
؛
📖 1984
✍ #جورج_اورول📖🌹 @book_life