کتاب و زندگی

#خالد_حسینی
Channel
Logo of the Telegram channel کتاب و زندگی
@Book_LifePromote
19.66K
subscribers
3.19K
photos
1
video
181
links
شعر و ادبیات کمتر خوانده‌شده @book_life صفحه ما در اینستا‌گرام: https://instagram.com/_u/ketabo_zendegi
@Book_Life

ننه گفت:
فقط یک هنر را باید یاد بگیری
و آن هم تحمل است، تحمل

مریم گفت: تحمل چه ننه؟

ننه گفت: نگران آن نباش،
از این بابت کم و کاستی نخواهی داشت...

هزار خورشید تابان | #خالد_حسینی
@Book_Life

هر دانه‌ی برف، آه زنی غم‌دیده
در گوشه‌ای از این دنیاست.

می‌گفت: همه‌ی آه‌ها به آسمان می‌روند
با هم ابرها را تشکیل می‌دهند
و بعد دانه دانه، بی‌هیچ صدایی،
می‌آیند پایین روی سر مردم می‌ریزند...

هزار خورشید تابان | #خالد_حسینی
@Book_Life

از تمام دشواری‌هایی
که آدم باید با آن روبرو شود،
هیچ چیز به اندازه‌ی
عمل ساده‌ی انتظار کشیدن
مجازات کننده نیست...

هزار خورشید تابان | #خالد_حسینی
@Book_Life

در آن هفته لیلا به این نتیجه رسید
که از تمام دشواری‌هایی
که آدم باید با آن روبه‌رو شود،
هیچ چیز به اندازه عمل ساده انتظار کشیدن مجازات‌کننده نیست...

هزار خورشید تابان | #خالد_حسینی
@Book_Life

از تمام دشواری‌هایی که آدم
باید با آن روبرو شود،
هیچ چیز به اندازه‌ی عمل ساده‌ی
انتظار کشیدن مجازات‌کننده نیست...

هزاران خورشید تابان | #خالد_حسینی
@Book_Life

یک بار آن وقت‌ها که خیلی کوچک بودم،
از درختی بالا رفتم
و از سیب‌های سبزِ کال خوردم،
دلم باد کرد و مثل طبل سفت شد،
خیلی درد می‌کرد.

مادرم گفت: اگر صبر می ‌کردم تا سیب‌ها برسند، مریض نمی‌شدم.

حالا هر وقت چیزی را از ته دل می‌خواهم،
سعی می‌‌کنم حرف‌های او را
در مورد سیبِ کال یادم باشد...

بادبادک‌باز | #خالد_حسینی
@Book_Life

هر دانه برف آهی است
که زنی غمگین در جایی از دنیا کشیده است.
و همه این آه ها در آسمان جمع می‌شوند
و ابرها را می‌سازند
بعد به قطعات کوچک تقسیم می‌شوند
و در سکوت روی سر مردم می‌بارند...

هزار خورشیدِ تابان | #خالد_حسینی
@BOOK_LIFE

در سن دوازده سالگی به آدمی تبدیل شدم که حالا هستم،
در روزی دلگیر و سرد در زمستان ۱۹۷۵.

آن لحظه خوب یادم هست که پشت دیواری سست و گلی کز کرده بودم
و دزدکی به کوچه کنار مسیل یخ بسته نگاه می‌کردم.

از آن روز زمان زیادی می‌گذرد،
اما حالا متوجه شده‌ام این که می‌گویند گذشته فراموش می‌شود،
چندان درست نیست.
چون گذشته راه خود را
با چنگ و دندان باز می‌کند.

حالا که به گذشته برمی‌گردم،
می‌بینم بیست‌وشش سال آزگار است
که دارم به آن کوچه متروک نگاه می‌کنم...

بادبادک باز | #خالد_حسینی
@BOOK_LIFE

زیبایی هدیه‌ای بزرگ است که به طرزی احمقانه و به طور تصادفی به انسان‌ها اهدا می‌شود.

رشته جراحی زیبایی را به این دلیل انتخاب کردم
که قیافه عجیب افرادی
همچون تالیا را ترمیم کنم

تا با هر برش چاقوی جراحی‌ام
این بی‌عدالتی مستبدانه را اصلاح کنم

تا بتوانم به اندازه‌ای هرچند ناچیز
در برابر نظم این دنیا بایستم
نظمی که در نظر من لکه‌ای ننگین
بر پیشانی دنیاست

نظمی که مطابق آن گاز یک سگ
قادر است
آینده دختربچه‌ای را از دستانش برباید
و او را به انسانی مطرود و مایه تمسخر دیگران تبدیل کند...

و کوهستان به طنین آمد | #خالد_حسینی
یک بار آن وقت‌ها که خیلی کوچک بودم، از درختی بالا رفتم
و از سیب‌های سبز کال خوردم،
دلم باد کرد و مثل طبل سفت شد،
خیلی درد می‌کرد.

مادرم گفت:
اگر صبر می‌کردم تا سیب‌ها برسند، مریض نمی‌شدم.
حالا هر وقت چیزی را از ته دل می‌خواهم،
سعی می‌کنم حرف‌های او را در مورد سیب کال یادم باشد...

بادبادک‌باز | #خالد_حسینی

📖🌹 @Book_Life
🌹📖 @Book_life

از تمام دشواری هایی که آدم باید با آن روبرو شود، هیچ چیز به اندازه ی عمل ساده ی انتظار کشیدن مجازات کننده نیست ...

👤 #خالد_حسینی
📕 #هزاران_خورشید_تابان
📚 #کتــاب_بــخوانـیـم
🍂 #برشی_از_یک_کتاب

گفت: خیلی می‌ترسم
و من گفتم: چرا؟
او گفت:
چون از ته دل خوشحالم دکتر رسول.
خوشحالی این شکلی وحشتناک است.
وقتی دست سرنوشت بخواهد
چیزی را ازت بگیرد،
می‌گذارد این طور خوشحال باشی.

📖 #بادبادک_باز
#خالد_حسینی
📖🌹 @book_life
زندگی به من آموخته است آنچه درباره از یاد بردن گذشته ها میگویند درست نیست .
چون گذشته با سماجت راه خود را باز می کند.
@book_life
#بادبادک_باز / #خالد_حسینی