💎 @Best_Poems━━━━━━━━━━━
مشعلی افروختم، توفان گرفت
خرمنی اندوختم، باران گرفت
خصمِ تاریکی شدم، امّا چو شمع
شعله در چشم تَرم سامان گرفت
همچو آتش هرچه پیچیدم به خویش
سایهها با التهابم جان گرفت
ناله کردم، گوشها مشکل شنید
گریه کردم، چشمها آسان گرفت
گوهرم را روزگار ارزان خرید
کودکم را اوستا نادان گرفت
دستِ گلچین خونیِ صد غنچه بود
باغبانم از چه رو دامان گرفت؟
سرگذشتم مصرعی کوتاه شد
قصّهای با غصّهای پایان گرفت
کور بودن خوشتر از دیدار باغ
گر که باید رخصت از دربان گرفت
دست سوی آسمان بردن خطاست
تا توان انگشت بر دندان گرفت
باز را صیّاد دستآموز کرد
خو نمیبایست با دوران گرفت
ای گلِ گلداننشین! بر خود مناز
در شکاف سنگ باید جان گرفت
دیر فهمیدم که از گردون، «
پریش!»
با تبسّم میتوان تاوان گرفت...
━━━━━━━━━━━
❏
#پریش_شهرضایی✼