°• شـــــعر خـــــوب

#سیدای_نسفی
Channel
Logo of the Telegram channel °• شـــــعر خـــــوب
@Best_PoemsPromote
21.98K
subscribers
813
photos
5
videos
274
links
گروه ادبی #قافیه 💙 همیشه شعر به راه و همیشه قافیه خوب است! 📒 ─────── راه ارتباطی 💬 📮 @QafiyehBot ─────── اینستاگرام 🍁 🍀 b2n.ir/Qafiyeh 🍀 b2n.ir/Torfea ─────── وبلاگ 🍁 🍀 is.gd/Torfeh 🍀 is.gd/ShaahBeit ─────── تلگرام 🍁 🍀 @InstruSongs 🍀 @Torfea
💎 @Best_Poems

‏━━━━━━━━━━━
نگاه یار با من بر سر جنگ است، می‌دانم
دل بی‌رحم او از آهن و سنگ است، می‌دانم

سراغم می‌کند از هر کس و احوال می‌پرسد
سلامم می‌دهد... این جمله نیرنگ است، می‌دانم

نظر از ابروی ساقیّ و مُطرب برنمی‌دارم
قدِ خم‌گشته همچون قامت چنگ است، می‌دانم

مکن تکلیف سِیرِ گلشنم ای باغبان دیگر
به دوشم این قبای نارسا تنگ است، می‌دانم

ز اهل جاه، دستِ مطلب خود کرده‌ام کوتاه
به پای خواهشم این کفش‌ها تنگ است، می‌دانم

ز گلشن، گوشه‌ی ویرانه‌ام -ای «سیّدا»- خوش‌تر
نوای جغد را خالی ز آهنگ است، می‌دانم...
‏━━━━━━━━━━━
#سیدای_نسفی


📖 #نیم‌بیت‌های_ناب

‏━━━━━━━━━━━
چاره‌ی کار، فقط آمدنت بوده و بس
#سارا_فرجی
‏┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄
ظاهر و باطن عشّاق، چو گل یکرنگ است
#سیدای_نسفی
‏┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄
غمگین مشو، دنیا پر از پایین و بالاست...
#مازیار_حسنی
‏━━━━━━━━━━━

💎@Best_Poems
💎 @Best_Poems

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیر گشتیم ز غم، یاد جوان ما را بس
دیدن تیر در آغوش کمان ما را بس

قرصِ خورشید به عیسی‌نفسان ارزانی
زیر گردون، چو مَهِ نو لبِ نان ما را بس

کار ما نیست در این باغ چو گل خندیدن
آنکه چون غنچه کَرَم کرد دهان، ما را بس

صحبتِ خُم به صراحیّ و قدح باد عزیز
دیدن روی بزرگان جهان ما را بس

چمن از سردیِ دی، خانه‌ی غارت‌زده شد
گل اگر نیست، تماشای خزان ما را بس

آنکه چون تیر ز دل‌ها گذرد مژگانش
خویش را گر دهد از دور نشان، ما را بس

از خدا جز سخن نرم نداریم طلب
شمع‌سان، شعله‌ی آتش به زبان ما را بس

ما چه باشیم که ره در حرمِ دل یابیم؟
گر بُود جا به صفِ بی‌خبران، ما را بس

«سیّدا»! از سفر عمر کسی آگه نیست
به شتاب آمدن آبِ روان ما را بس...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سیدای_نسفی

💎 @Best_Poems

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بر سر بالینم آن گل آمد و خندید و رفت
آرزوهایی که در دل داشتم فهمید و رفت

ساغر خود را تهی بُرد از کف دریا، حباب
عالمِ آبی که می‌گفتند او را دید و رفت

مادرِ دوران مرا روزی که بر گهواره بست
رشته‌ی محنت به دست و پای من پیچید و رفت

گوشه‌گیران را خموشی می‌کند عالی‌گهر
از لب دریا، دهان خود صدف پوشید و رفت

دل ز دست آرزوها خون شد و از دیده ریخت
عمرها بودیم با هم، عاقبت رنجید و رفت

هر که در هنگام رحلت زاین چمن برگی بزد
از بیابان عدم در هر قدم گل چید و رفت

قصه‌ی دنیاپرستانِ جهان نشنیده‌است
حرفی از دیوانه‌ای، دیوانه‌ای پرسید و رفت...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سیدای_نسفی